بهتر است بدانید مفهوم غم با افسردگی متفاوت است؛ هر چند این دو واژه به جای هم استفاده میشوند.
افسردگی مجموعه خاصی از علائم را توصیف میکند که در کنار هم قرار میگیرند و شامل خلق افسرده، ناتوانی در درک حس لذت هنگام انجام فعالیتها، اختلال در خواب، کاهش سطح انرژی، مشکل در تمرکز و در مواردی فکر کردن به خودکشی می شود.
اما غم و اندوه ممکن است نشان دهنده خلق و خوی شبیه افسردگی باشد، به گونه ای که تأثیر کمی بر عملکرد روزانه ما داشته باشد.
غم و اندوه ممکن است تلخ و شیرین باشد، به این معنی که با فقدانی به وجود میآید و ما را ناراحت میکند؛ اما در عین حال خاطراتی را که از آن ها لذت میبریم نمایان میکند.
غم و اندوه یک پاسخ طبیعی به زخمی روحی است که در نهایت قرار است التیام یابد، غم و اندوه گاهی تأثیر مثبتی دارد. در حالی که افسردگی هیچ جنبه مثبتی ندارد که بتوانیم به آن فکر کنیم.
غمگین شدن میتواند به ما کمک کند برای دستیابی به آنچه که نداریم، تلاش کنیم.
تجربه غم میتواند ما را نسبت به دیگران مهربانتر کند و با حس درک متقابل ما را تشویق کند که از اطرافیان که غمخوارمان بوده و ما را حمایت کرده اند، به صورت عملی تشکر کنیم و قدردان حضورشان در زندگیمان باشیم.
این مسئله قابل توجه است که سرکوب احساسات ناخوشایند به این دلیل که از احساس غمگین شدن میترسیم، معمولاً منجر به درد بیشتر در آینده میشود.
باید مراقب باشیم برای اجتناب از غمگین شدن اقدامات اشتباهی مانند مصرف مواد مخدر یا داروها را انجام ندهیم؛ چرا که در واقع اگر حس غم به درستی تخلیه و مدیریت نشود، از بین نمیرود؛ بلکه روی هم انبار میشود.
از فواید تجربه غم و اندوه ممکن است تجربه حس تسکین باشد. وقتی در زندگی ضربهای را متحمل میشویم، غم نمایانگر پلی است که باید برای بازگشت به سطح اولیه شادی خود برگردیم.
البته باید مراقب باشیم مطمئناً غم و اندوه میتواند طولانیتر شود و به افسردگی کامل تبدیل شود. از حوادث غم انگیز بهتر است با انعطاف پذیری و کسب تجربه عبور کنیم و در آنها جا نمانیم.
می توانیم در موقعیتهای غمناک از تجربه این حس یک سم مهلک بسازیم و به سمت افسردگی برویم و میتوانیم یک دارو در وجود خود بسازیم و قدرتمندتر شویم و هر بار که به آن موقعیت فکر کردیم به خود بگوییم از آن شرایط سخت هم عبور کردم.