به گزارش صد آنلاین، آیات قرآن به روشنی گواهی می دهد که مرگ پایان زندگی نیست، بلکه دریچه ایست برای یک زندگی نوین و انسان با عبور از این رهگذر به حیات جدید و عالمی کاملًا نو گام می نهد، عالمی که برتر از جهان ماده و طبیعت است.
برای برخی این سوال بوجود می آید که توسل به افرادی مثل رسول خدا(ص) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او با توجّه به بیان الهی که می فرماید: «تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی»، چه فایده ای دارد؟!
به گزارش شفقنا، درپاسخ به پرسش مطرح شده، پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی مکارم آورده است:
از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند و درود بر پیامبر در حال تشهد نیز به معنی امکان ارتباط با اموات است. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است. همچنین مراد از نفی سماع(شنیدن) نفی انتفاع است که از آن به کنایه تعبیر به نفی سماع شده است؛ یعنی مشرکان سخن پیامبر را می شنوند، ولی از آن نفع نمی برند.
پاسخ تفصیلی:
نفی شنوایی و شعور مردگان در قرآن
در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آن آیات شنوایی و شعور مردگان نفی می شود؛ به عنوان مثال چند آیه را ذکر می کنیم:
در آیات ۵۲-۵۳ سوره روم می خوانیم: «فَإِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَیٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِ الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ»؛ (تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی می گردانند * و [نیز] نمی توانی نابینایان را از گمراهیشان هدایت کنی، تو تنها سخنت را به گوش کسانی می رسانی که ایمان به آیات ما می آورند و در برابر حق تسلیم هستند).
در آیات ۸۰-۸۱ سوره نمل نیز می خوانیم: «إِنَّکَ لَاتُسْمِعُ الْمَوْتَیٰ وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ * وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ».
در آیه ۳۶ سوره انعام می خوانیم: «إِنَّمَا یَسْتَجِیبُ الَّذِینَ یَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَیٰ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ ثُمَّ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»؛ (تنها کسانی اجابت [دعوت تو] می کنند که گوش شنوا دارند، اما مردگان [و آنها که روح انسانی را از دست داده اند ایمان نمی آورند و] خدا آنها را [در قیامت] مبعوث می کند سپس به سوی او باز می گردند).
در آیه ۲۲ سوره فاطر می خوانیم: «وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ»؛ (و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند، خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می رساند و تو نمی توانی سخن خود را به گوش آنها که در قبرها خفته اند برسانی).
با توجه به این آیات توسل به افرادی مثل رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و شفاعت جستن از آنها در هنگام حیاتشان یا در آخرت امری معقول است؛ امّا توسل به مرده و شفاعت جستن از او چه فایده ای دارد؟!
برای پاسخ به این سؤال از دو روش نقضی و حلی می توان استفاده کرد.
جواب نقضی:
قرآن می گوید ارتباط با مردگان ممکن است
چند آیه قرآن گواهی می دهند که ارتباط بشر با گذشتگان باقی است و هنوز این پیوند قطع نشده است:
الف- صالح با ارواح قوم خویش سخن می گوید:
در آیه ۷۷ سوره اعراف می خوانیم: «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَعَتَوْا عَنْ امْرِ رَبِّهِمْ وَقالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا انْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ.»؛ (شتر را (که معجزه صالح بود) پی کردند و از دستور پروردگار خود سر پیچیدند و گفتند، اگر پیامبری، عذابی که بما وعده می دهی بیاور).
و در آیه ۷۸ سوره اعراف می خوانیم: «فَاخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمین»؛ (زلزله ای [بر اثر صحیه آسمانی] آنان را فرا گرفت و در خانه های خویش بی جان افتادند).
و در آیه ۷۹ سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»؛ (آنگاه از آنان روی برگرداند و سر برتافت و گفت: ای قوم، من پیامهای خداوند را رسانیدم و شما ناصحان را دوست نمی دارید).
با دقت در آیه هایی که گذشت مشخص می شود آیه نخست، حاکی است؛ آنان هنگامی که زنده بودند، از او عذاب الهی درخواست کردند.
آیه دوم حاکی است که عذاب الهی فرا رسید و همه آنان را نابود کرد.
آیه سوم بیانگر این مطلب است که حضرت صالح پس از مرگ و نابودی آنان، با آنها سخن می گوید و می فرماید: من پیامهای پروردگار را رسانیدم، لیکن شماها نصیحت گویان را دوست نمی دارید.
گواه روشن بر این که او پس از نابودی با آنان چنین سخن می گوید، دو چیز است:
۱- نظم آیات به شکلی که گفته شده.
۲- حرف «فا» در لفظ «فتولی» که گواه بر ترتیب است؛ یعنی پس از نابودی آنان، از آنها روی برتافت و به آنان چنین گفت: «یاقَوْمِ لَقَدْ ابْلَغْتُکُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلکِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ». جمله «ولکن لا تُحِبُّونَ النَّاصِحینَ» می رساند آنان چنان در عناد و شقاوت فرو رفته بودند که حتی پس از مرگ نیز دارای چنین روحیه خبیث بودند که افراد پند ده و اندرزگو را نیز دوست نمی داشتند.
صریح قرآن این است که او با ارواح امت خود به طور جدی سخن می گوید و آنان را طرف خطاب قرار می دهد و از عناد مستمر آنان که پس از مرگ نیز با آنان همراه بود خبر می دهد، می گوید: هم اکنون نیز ناصحان را دوست نمی دارید.
ب- شعیب با ارواح گذشتگان سخن می گوید:
در آیه ۹۱ سوره اعراف می خوانیم: «فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاصْبَحُوا فی دارِهمْ جاثِمینَ»؛ (زمین لرزه آنان را فرا گرفت و در خانه های خود هلاک شدند). و در آیه ۹۲ سوره اعراف می خوانیم: «الَّذِینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الخاسِرِینَ»؛ (گروهی که شعیب را تکذیب کردند، تو گویی در آن دیار نبودند گروهی که او را تکذیب کرده اند، زیانکاران بودند). در آیه ۹۳ سوره اعراف می خوانیم: «فَتَوَلّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رسالاتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ»؛ (از آنان روی برتافت و گفت: ای قوم من، من پیامهای خدایم را رسانیدم و شماها را نصیحت کردم، چگونه بر گروهی که کافرند، اندوه بخورم؟).
شیوه استدلال در این آیه با آیه های مربوط به صالح، یکی است.
ج- پیامبر اسلام با ارواح انبیا سخن می گوید:
در آیه ۴۵ سوره زخرف می خوانیم: «وَسْئَلْ مَنْ ارْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا اجَعَلْنا مِنْ دُونِ الرَّحْمنِ الِهَةً یُعْبَدُونَ»؛ (از پیامبران پیشین بپرس آیا غیر از خدای رحمان خدایی قرار دادیم که مورد پرستش قرار گیرد؟).
ظاهر آیه این است که پیامبر می تواند از همین نشأت طبیعی، با پیامبران که در نشأت دیگر بسر می برند تماس بگیرد تا روشن شود که دستور خداوند در تمام قرنها و اعصار به تمام پیامبران این بود که جز خدای یگانه را نپرستند.
د- قرآن بر پیامبران درود می فرستد:
قرآن مجید در مواردی، بر پیامبران سلام و درود فرستاده است و هرگز این سلام ها و درودها، تحیات خشک و تعارفهای بی معنا و تشریفاتی نبوده است. مانند آن که می فرماید: «سَلامٌ عَلی نُوحِ فِی الْعالَمین»، «سَلامٌ عَلی ابْراهیم»، «سَلامٌ عَلی مُوسی وَهارُون»، «سَلامٌ عَلی آلْ یاسین»، «سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ».
معنی درود بر پیامبر در حال تشهد چیست؟
تمام مسلمانان جهان، با اختلافهایی که در فروع فقهی دارند، هر صبح و شام در تشهد نماز، پیامبر عظیم الشأن خدا را مورد خطاب قرار داده، می گویند: «السَّلامُ عَلَیْکَ ایُّها النَّبیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ».
چیزی که هست، شافعی و برخی دیگر، آن را در تشهد لازم و واجب می دانند و پیروان مذاهب دیگر مستحب می شمارند. لیکن همگی اتفاق نظر دارند که پیامبر به مسلمانان چنین تعلیم داده است.و سنت پیامبر در حال حیات و ممات او باقی است.
اگر به راستی ارتباط و پیوند ما با پیامبر، مقطوع و بریده است، پس چنین سلامی، آنهم بصورت خطاب، چه معنایی دارد؟
شواهد تاریخی می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت:
در تاریخ اسلام نیز شواهد متعددی وجود دارد که پیامبر اسلام با اموات صحبت کرده است. اگر این کار عبث و بیهوده بود رسول خدا (صلی الله علیه وآله) هرگز چنین نمی کرد.
در حدیثی که در صحیح بخاری در مورد داستان جنگ بدر آمده چنین می خوانیم: بعد از شکست کفار و پایان گرفتن جنگ، پیامبر(ص) با جمعی از یارانش به کنار چاهی آمد که اجساد کشتگان مشرکان را در آن افکنده بودند، و آنها را با نامهایشان صدا زد و گفت: آیا بهتر نبود که شما اطاعت خدا و پیامبرش را می کردید؟ ما آنچه را خدا وعده داده بود یافتیم، آیا شما آنچه را پروردگارتان وعده داده بود یافتید؟! در اینجا عمر گفت: ای رسول خدا! تو با اجسادی سخن می گویی که روح ندارند، رسول اللَّه فرمود: «وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ، مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ»؛ (سوگند به کسی که جان محمد در دست او است، شما نسبت به آنچه می گویم از آنها شنواتر نیستید).
جواب حلّی:
نظر قرآن درباره حیات برزخی انسان؟
لغو بودن توسل به مرده وقتی معنی پیدا می کند که مرگ جسم را به معنی نابودی کامل وجود انسان بدانیم در حالی که طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.
اینک تشریح هر یک از اینها:
مرگ فنای انسان نیست:
آیات قرآن به روشنی گواهی می دهد که مرگ پایان زندگی نیست، بلکه دریچه ایست برای یک زندگی نوین و انسان با عبور از این رهگذر به حیات جدید و عالمی کاملًا نو گام می نهد، عالمی که برتر از جهان ماده و طبیعت است.
گروهی که مرگ را فنای انسان می دانند و معتقدند که با مرگ همه چیز از بین می رود و نشانه ای از انسان – جز یک جسد بی روح که پس از چند صباحی به خاک و دیگر عناصر تبدیل می شود – باقی نمی ماند، ناخود آگاه از فلسفه مادی گری پیروی می نمایند.
برخی از آیاتی که بر بقای روح پس از جدایی از بدن گواهی می دهند، از این قراراند:
الف) آیه ۱۵۴ سوره بقره: «وَلا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی سَبیلِ اللَّهِ امْواتٌ، بَلْ احْیاءٌ وَلکِنْ لاتَشْعُرُونَ»؛ (به کسانی که در راه خدا کشته می شوند، نگویید مرده اند، بلکه آنان زندگانند، ولی شما احساس نمی کنید.)
ب) آیات ۱۶۹-۱۷۱ سوره آل عمران: «وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّه امْواتاً بَلْ احْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ…* فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ، وَیَسْتَبْشِرونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ… * یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ…»؛ (گروهی را که در راه خدا کشته می شوند، مرده مپندارید بلکه آنان زندگانند که نزد خدایشان روزی می خورند * آنان به آنچه خداوند از کرم خود به ایشان داده است، خرسند و شادمانند و به کسانی که به آنها نپیوسته اند، بشارت می دهند… * به نعمتهای الهی و فضل او ابراز خوشحالی می کنند).
ج) آیات ۲۷- ۲۵ سوره یس: «انّی آمَنْتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُونِ، قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ، قالَ یالَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ، بِما غَفَرَ لی رَبِّی وَجَعَلَنی مِنَ الْمُکْرَمینَ»؛ (وی گفت من به خدای شماها [فرستاده ها] ایمان آوردم [به خاطر همین ایمان] به او گفته شد وارد بهشت شو، گفت ای کاش قوم من می دانستند که خدای من مرا بخشید و گرامی داشت).
مقصود از بهشت، که به او گفته شد وارد آن شود، بهشت برزخی است نه اخروی، به گواه این که وی آرزو می کند که ای کاش قوم من می دانستند خدایم مرا بخشیده و گرامی داشته است. آرزوی چنین آگاهی با جهان آخرت که حجابها و پرده ها از برابر دیدگان انسان برداشته می شود، و وضع انسانها بر یکدیگر پوشیده نمی ماند، سازگار نیست. بلکه چنین نا آگاهی با جهان دنیوی مناسب است که انسانهای این «نشأت» از وضع انسانهای «نشأت» دیگر (برزخ) آگاهی ندارند و آیات قرآن بر این مطلب گواهی می دهند.
واقعیت انسان، همان روح اوست:
انسان در بدو نظر، ترکیبی از جسم و روح است، ولی واقعیت انسان همان روح او می باشد که با بدن همراه است. از بررسی آیاتی که پیرامون انسان در قرآن وارد شده است، این حقیقت به خوبی استفاده می شود که واقعیت انسان، همان روح و نفس اوست.
اینک در مفاد آیه ۱۱ سوره سجده دقت کنید: «قُلْ یَتَوَفاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ، ثُمَّ الی ربِّکُمْ تُرْجَعُونَ.»؛ (بگو فرشته مرگ که برای شما گمارده شده، گریبانتان را می گیرد. آنگاه به سوی پروردگار خود باز می گردید). لفظ «تَوَفّی»، بر خلاف آنچه معروف است، به معنای میراندن نیست بلکه به معنای اخذ و گرفتن است. بنابر این، مفاد جمله «یَتَوفَّاکُم» این است که: «شماها را می گیرد».
هرگاه واقعیت انسان همان روح و روان او باشد، تعبیر آیه صحیح خواهد بود، ولی اگر روح و روان، قسمتی از شخصیت انسان را تشکیل دهد و نیم دیگر او بدن خارجی او باشد، در این صورت چنین تعبیری مجاز خواهد بود؛ زیرا هرگز فرشته مرگ، بدن و ماده خارجی ما را نمی گیرد، بلکه جسد به همان وضع خود باقی است و تنها روح ما را می ستاند.
قرآن مرگ را فنای انسانیت و پایان زندگی بشر نمی داند، بلکه برای «شهیدان و صالحان» پیش از فرا رسیدن روز رستاخیز حیاتی همراه با «فرح و شادی» و «تبشیر و نوید» معتقد است؛ چنانکه در آیات ۱۶۹-۱۷۱ سوره آل عمران بیان شد و برای «جنایتکاران» حیاتی همراه با «عذاب دردناک» قرار داده است؛ چنانکه درباره کفار طغیانگری همچون فرعون و یارانش در آیه ۴۶ سوره مؤمن آمده است: «النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ»؛ (آنها [فرعون و یارانش] هر صبح و شام در برابر آتش قرار می گیرند و به هنگامی که روز قیامت برپا می گردد فرمان داده می شود آل فرعون را در شدیدترین کیفرها وارد کنید).
هرگاه واقعیت انسان همان بدن عنصری او باشد، شکی نیست که بدن پس از چند صباحی متلاشی شده و به عناصر گوناگون تبدیل می گردد در این صورت بقای انسان، یا حیات برزخی نامفهوم خواهد بود.
بنابراین مرگ پایان زندگی و فنای انسان نیست، بلکه دریچه ای است برای انتقال او به جهان دیگر. واقعیت انسان، نیز همان روح و روان او است، و بدن لباسی است که بر آن پوشانیده شده و اگر روح و روان او باقی است، قهراً واقعیت و شخصیت و تمام توانایی او (منهای آن نوع از توانایی که در گرو بدن مادی و وابسته به آن است) نیز باقی می باشد.
لذا اگر در این جهان نفس او قدرت بر نیایش و دعا داشت، یا می توانست به اذن خدا، کارهای خارق العاده انجام دهد، در آن سرا نیز نفس قدسی او به اذن خدا قادر و تواناست و جز کارهایی که نیار به بدن مادی دارد، بر تمام کارها قادر و توانا می باشد. دیگر اینکه ارتباط انسانهای این نشأت با انسانهای آن نشأت امکان پذیر است و ارواح مقدس شنوای سخنان و کلمات ما می باشند. با توجه به این مطالب ثابت می شود که اولیای الهی می توانند سخنان ما را دریافت کنند، و به اذن الهی نیز پاسخ بگویند.
معنی و مفهوم آیات سه گانه نفی درک؟
به چند دلیل آیاتی که دلالت بر نفی درک مردگان می کند منافاتی با توسل به ارواح پاک اولیاء ندارد:
این آیات چه بسا ناظر به «اجسادی» باشد که در قبرهاست؛ زیرا آنها تبدیل به خاک می شوند و چیزی درک نمی کنند؛ اما طرف خطاب ما، اجساد نهفته در قبور نیستند، بلکه ما با ارواح پاک و زنده، که با اجساد برزخی در جهان برزخی به سر می برند و به تصریح قرآن حی و زنده هستند، سخن می گوییم و از آنان درخواست شفاعت می نماییم نه با بدن نهفته در خاک.
مراد از نفی سماع «نفی انتفاع» است که از آن به کنایه تعبیر به نفی سماع شده است؛ چرا که وجه شبه نمی تواند نفی سماع به معنی فقدان قوه شنوایی باشد، زیرا مشرکان همگی دارای این قوه بودند، بلکه وجه شبه چیز دیگری است و آن نفی سودمند بودن است، یعنی همان طور که دعوت میت به ایمان و عمل صالح سودی نمی بخشد و زمان عمل سپری شده است، دعوت مشرکان نیز برای آنان سودی ندارد.
ابن قیم جوزیه از علمای اهل سنت در تفسیر آیه «وَماأَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» به همین نکته اشاره کرده و می گوید: «آیه دلالت دارد بر کافری که قلبش مرده است به نحوی که نمی توانی حقایق را به او برسانی تا از آن بهره مند شود، همان گونه که نمی توانی به کسانی که در قبرند چیزی بشنوانی به حدّی که نفع برند».
هم چنین در تفسیر آیه شریفه: «إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَلا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ» می گوید: «مراد از آیه نفی اهلیّت سماع است؛ به این معنی که قلب های مشرکان از آن جا که مرده است، تو نمی توانی حقایق را به آنان برسانی، همان گونه که در اموات نیز چنین است»
ابن کثیر نیز در در شرح آیه: «وَما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» می گوید: «کما لا ینتفع الأموات بعد موتهم وصیرورتهم إلی قبورهم وهم کفار بالهدایة والدعوة إلیها، کذلک هؤلاء المشرکون الذین کتب علیهم الشقاوة لا حیلة لک فیهم ولا تستطیع هدایتهم»(۸)؛ (همان گونه که امواتِ کفار بعد از مرگشان و قرار گرفتن در قبر از هدایت و دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله) بی بهره اند؛ مشرکان نیز که اهل شقاوت اند از هدایت تو سودی نمی برند و نمی توانی آنها را هدایت کنی).
در نتیجه آیات نفی درک مردگان منافاتی با توسل ندارد و از نظر قرآن مردگان سخن ما را می شنوند. شواهد تاریخی نیز می گوید پیامبر با اموات سخن می گفت. ضمن اینکه طبق تعالیم قرآن اساس وجود انسان روح اوست و روح بعد از مرگ جسم باقی است.