برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۱۹ شهریور غزل شماره ۵۲ میپردازیم:
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است / غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
دیدنِ رویِ تو را دیدۀ جان بین باید / وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر / از مهِ رویِ تو و اشکِ چو پروینِ من است
تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد / خلق را وردِ زبان مدحت و تحسین من است
دولتِ فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سببِ حشمت و تمکین من است
واعظِ شحنه شناس این عظمت کو مفروش / ز آنکه منزلگهِ سلطان دلِ مسکین من است
یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست / که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان / که لبش جرعه کشِ خسروِ شیرینِ من است
شرح و تفسیر غزل شماره ۵۲ دیوان حافظ شیرازی
شرح و تفسیر بیت یکم
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است / غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
مدتی است که سودای محبوبان عادت من شده ، یعنی خیلی زمان است که عشق ورزی به جوانان پیشۀ من شده است و غم این کار یعنی غمِ عشق ورزیدن به جوانان سبب نشاط دلِ غمزده من است. یعنی غم عشق این ها را خوردن سبب سرور و وجد دلِ محزون من است . [ دین = در اینجا به معنای عادت تعبیر می شود ]
شرح و تفسیر بیت دوم
دیدنِ رویِ تو را دیدۀ جان بین باید / وین کجا مرتبۀ چشمِ جهان بینِ من است
برای دیدن روی تو چشم جان بین لازم است و چشم جهان بین من شایستگی این کار را ندارد . حاصل این که برای مشاهدۀ ارواح ، چشم باید توانا و قادر باشد . چشم من که فقط اجسام را می بیند ، پس آن شایستگی که برای دیدن « رویِ چون جانِ » تو لازم است . او ندارد . [ جان بین = بینندۀ جان / جهان بین = بینندۀ جهان ]
شرح و تفسیر بیت سوم
یارِ من باش که زیبِ فلک و زینتِ دهر / از مهِ رویِ تو و اشکِ چو پروینِ من است
یار من باش که زینت و زیور فلک و زمان ، از زوی چون ماهِ تو و از اشکِ چون پروین من است . یعنی در زینت دادن عالم هر دومان مناسبت داریم . [ زیب = زینت / دهر = زمان / عبارت «مه روی» به زیب فلک و «اشک پروین» به زینت دهر مربوط است ]
شرح و تفسیر بیت چهارم
تا مرا عشقِ تو تعلیمِ سخن گفتن کرد / خلق را وردِ زبان مدحت و تحسین من است
از وقتی که عشق تو مرا سخن گفتن تعلیم داد . یعنی در ادای کلام استادم شد . وردِ زبان مرده ، مدح و تحسین من است .
شرح و تفسیر بیت پنجم
دولتِ فقر خدایا به من ارزانی دار / کاین کرامت سببِ حشمت و تمکین من است
خدایا ، دولت فقر لایق ام کن زیرا که این کرامتِ فقر سبب جاه و جلال و عظمت من است . مراد از فقر اینجا فقر حقیقی است که حضرتِ صدرِ نبوت بدان فخر کرده است نه فقر ظاهری که افلاسِ بی فایده است . چون مفلسان زمانه که از نیافتن چیز افلاس می کشند . این است که خواجه می فرماید : یارب به من فقری که انبیاء و اولیاء اختیار کرده اند ارزانی فرما که سبب حشمت من همان فقر است . [ ارزانی = لایق ]
شرح و تفسیر بیت ششم
واعظِ شحنه شناس این عظمت کو مفروش / ز آنکه منزلگهِ سلطان دلِ مسکین من است
به واعظ شحنه شناس بگو این همه به من بزرگی مفروش . زیرا دلِ مسکین من منزل پادشاه است و همان شحنه ای که تو به وجود او می بالی . غلامی است از غلامان آن شاه . یعنی اگر واعظ با شحنه آشنا است ما با پادشاه آشناییم . [ شحنه = نایب و میراب را گویند ]
شرح و تفسیر بیت هفتم
یارب این کعبۀ مقصود تماشاگه کیست / که مغیلانِ طریقش گل و نسرینِ من است
یارب آن کعبۀ مراد، تماشاگه کیست که خارِ مغیلانِ راهش برایم گل و نسرین است . یعنی عجبا آن جانان به که عرض جمال می کند که رقبا و اغیارش برایم گل و گلشن است . حاصل کلام : آن جانان که کعبۀ مقصود است. نظرگه و تماشاگه کیست . آن چنان مقصودی که مغیلان فراق و هجرانش و یا مغیلان غموم و همومش برایم گل و نسرین است . [ مغیلان = نوعی درخت است که خارهای بلند دارد و در راه مکه دیده می شود
شرح و تفسیر بیت هشتم
حافظ از حشمتِ پرویز دگر قصه مخوان / که لبش جرعه کشِ خسروِ شیرینِ من است
ای حافظ از حشمت و عظمت پرویز قصه مخوان . یعنی بزرگی و حشمت او را به تفصیل شرح مده و بیان مکن زیرا لب او جرعه کش جانان شیرین من است . یعنی کاسه لیس و جرعه کش است و در ردیف خدمتکارانش می باشد. حاصل کلام: تا قصص و حکایت و شرح حال جانان من است . داستان های آنان را مخوان که کسی گوش نمی کند . زیرا حشمت و عظمتی که این دارد او ندارد . پس حکایاتش هم عظیم است. [مراد از پرویز، خسرو پرویز پسر هرمز و نوه نوشیروان است / خسرو شیرین = مراد از خسرو در این بیت مطلقاََ پادشاه است و شیرین به معنی لذیذ و زیبا . پس خسرو شیرین ، یعنی پادشاه زیبا که کنایه از جانان است.]
21111W