به گزارش صد آنلاین ، با شکسته شدن حکم سنگین پنج مرد و یک زن که برای پس گرفتن طلب ۲۴ میلیاردی ،با ترفند تعارف حلوای نذری مرد ثروتمند را در خانه اش کشته بودند بار دیگر در دادگاه از خود دفاع کردند.
رسیدگی به این پرونده از پانزدهم اسفند ماه سال ۹۹ به دنبال تماس همسایه ها با ماموران کلانتری ۱۴۶ حکیمیه تهران آغاز شد. آنها گفتند در همسایگی شان مرد ۴۰ ساله ای به نام بهنام زندگی می کند که چند روزی است از او خبری نیست و از خانه اش بوی تعفن به مشام میرسد.
با این تماس ماموران کلانتری به خانه بهنام رفتند و با جسد متعفن او که دست و پا و دهانش بسته شده بود روبه رو شدند.
جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و کارشناسان علت فوت را فشار بر عناصر حیاتی گردن اعلام کردند. اثر جوهر روی انگشتان دست قربانی نشان میداد احتمالاً از این مرد به زور اثر انگشت گرفته شده است .
در بررسیها همچنین روشن شد عامل یا عاملان جنایت آشنا بوده و به بهانه پخش حلوا نذری وارد خانه قربانی شده اند.
ماموران پلیس به بررسی دوربین های مداربسته در محل پرداختند و یک سمند سفید را شناسایی کردند که از ۳ روز قبل در همان حوالی رفت و آمد داشت و در چند مرحله یک زن و سه مرد از آن پیاده شده و خانه بهنام را بررسی کرده بودند.
بررسیها نشان میداد آخرین بار سه مرد جوان که ماسک داشتند و زنی که چادر بر سر داشت سراسیمه از خانه بهنام خارج شده و سوار ماشین محل را ترک کرده اند .ماموران به بررسی پلاک سمند پرداختند و یک زن جوان به نام فریبا را که وکیل دادگستری بود بازداشت کردند .
این زن پرده از جنایت برداشت و چهار همدستش را که دو برادر و دو پرستار بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان خصوصی بودند لو داد .
وی گفت: مدتی قبل مرد پولداری به نام داریوش که تاجر بود و در زمینه توریسم پزشکی فعالیت داشت سراغم آمد .او می گفت بیمارانی را از حوزه خلیج فارس به ایران می آورد و به بیمارستانهای ایران معرفی می کند و در عوض پورسانت می گیرند. او گفت مدتی قبل مبلغ ۲۴ میلیارد تومان را به مردی به نام بهنام داده تا برایش در زمینه تجهیزات پزشکی سرمایه گذاری کند. اما او پولش را پس نداده و هیچ مدرکی نیر علیه او ندارد. او از من خواست تا همراه برادرش داوود که دانشجوی رشته حقوق است و دو پرستار بیمارستان به نام های نوید و حمید به خانه بهنام برویم و به زور از او سفته بگیریم. ما به آنجا رفتیم اما بهنام تقلا کرد و داوود و نوید دست و دهان او را بستند که موجب مرگش شد.
به دنبال اظهارات خانم وکیل، چهار متهم بازداشت شدند و روشن شد یک مامور پلیس به نام شاهین نیز در مخدوش کردن پلاک خودرو آنها همدستی داشته است.
به این ترتیب ششمین متهم نیز بازداشت شد و آنها در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند .
در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای داوود و نوید به اتهام مشارکت در قتل و برای داریوش و حمید و فریبا به اتهام معاونت در قتل و برای شاهین به اتهام اخفای ادله جرم اشد مجازات خواست .
سپس مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و درخواست قصاص را مطرح کرد.
وی گفت: حاضر به گذشت نیستم و حاصرم تفاضل دیه را بدهم تا متهمان اصلی پرونده قصاص شوند و سایرین به اشد مجازات برسند.
سپس داوود که متهم ردیف اول بود در جایگاه ویژه ایستاد
وی گفت :من دانشجوی رشته حقوق هستم. برادرم داریوش تور گردشگری پزشکی دارد و در این زمینه گردشگران را به بیمارستان های ایران معرفی میکند .او از مدتی قبل در بیمارستان با بهنام که مرد پولداری بود آشنا شد. بهنام با حرفهایش برادرم را فریب داد و داریوش مبلغ ۲۴ میلیارد تومان پول به او پرداخت. برادرم ۶ میلیارد را نقدی و باقی را چک به او داد. بهنام قرار بود در زمینه تجهیزات پزشکی برای برادرم سرمایه گذاری کند و سود خوبی به او بدهد. اما به نام به قولش عمل نکرد .او پول برادرم را پس نمی داد. برادرم هم مدرکی علیه او نداشت .به همین خاطر ما تصمیم گرفتیم به خانه او برویم و مدرکی از او بگیریم تا بتوانیم پول برادرم را پس بگیریم. من و برادرم به همراه نوید و حمید از پرستاران بیمارستان بودند و فریبا که وکیل بود مقابل خانه بهنام رفتیم. فریبا طبق نقشه سینی حلوایی در دست گرفت و به بهانه نذری حلوا مقابل خانه بهنام رفت. به محض اینکه بهنام در را باز کردم همگی وارد شدیم .ما با خودمان سفته برده بودیم تا بهنام آنها را امضا کند. اما او تقلا کرد و همین تقلا موجب مرگش شد.
وی ادامه داد : باور کنید من اتهام انگیزهای برای قتل نداشتم و اتهام قتل را نیز قبول ندارم. به محض ورود ما به خانه بهنام، او شروع به سر و صدا کرد و فریاد می کشید . ما می ترسیدیم همسایه ها سر برسد .به همین خاطر من و نوید دست و دهانش را با شال بستیم تا سفته ها را امضا کند .اما من یک مرتبه متوجه شدم دستهای او شل شده است . وقتی او را روی تخت خواباندم متوجه شدم نفس نمیکشد. همان موقع نوید که پرستار بخش مراقبتهای ویژه بود شروع به تنفس مصنوعی کرد . من هم شالی را که دور دهانش بود باز کردن و دور گردنش انداختم .حالا نمیدانم چطور پزشکی قانونی علت مرگ را فشار بر عناصر حیاتی گردن اعلام کرده است .ما هیچ فشاری به گردن او وارد نکردیم .نوید ماساژ قلبی داد و اگر دنده ها و یا استخوان تیروئید او شکسته است به خاطر عملیات احیا بوده است . ما وقتی متوجه شدیم او مرده خانه را ترک کردیم. من هم موبایل و لپ تاپ اورا با خودم بیرون آوردم و در رودخانه ابوذر انداختم.
وقتی نوید روبه روی قضات ایستاد اظهارات همدستش را تایید کرد و گفت: وقتی متوجه شدیم بهنام نفس نمی کشد بلافاصله عملیات احیا را شروع کردم اما بی فایده بود. ما به قصد قتل به آنجا نرفته بودیم.
داریوش نیز منکر اتهام معاونت در قتل شد.وی گفت: قبول دارم از برادرم و دو پرستار خواستم تا برای گرفتن سفته ها به من کمک کنند و به خانه بهنام بیایند اما ما تصمیمی برای قتل نداشتیم. چون من مدرکی نداشتم تا بتوانم برای پس گرفتن پولم اقدام کنم ،سراغ فریبا که وکیل بود رفتم.او گفت چون مدرکی ندارم بهتر است برای پس گرفتن طلبم متوسل به زور شویم. به پیشنهاد او به خانه بهنام رفتیم.
حمید نیز گفت: من فقط برای اینکه درگیری پیش نیاید به آنجا رفته بودم و هیچ دخالتی در ماجرای قتل نداشتم. من فقط دست های مقتولرا گرفتم تا دوستانم او را ببندند.
فریبا اما اظهارات داریوش را رد کرد و گفت من چنین پیشنهادی نداده ام. من هیچ کدام از اتهامها را قبول ندارم و فقط برای بستن یک قرارداد حقوقی به آنجا رفتم و اصلاً هم در جریان نبودم و در آخرین لحظه آنها ظرف حلوا را به من دادند و گفتند تنها راهی که میتوانیم وارد خانه بهنام شویم، تعارف حلوای نذری است.
شاهین آخرین متهمی بود که به دفاع ایستاد. وی گفت: اتهام من دادن پلاک خودرو به دوستانم بود. آن پلاکها را ۳ سال قبل از این ماجرا در یک انبار ضایعاتی پیدا کردم. از پلاکها هیچ استفادهای نشد و اما من ازشغلم تعلیق شدم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرک های موجود در پرونده داوود را به اتهام قتل عمد به قصاص، برای مشارکت در اخذ سند به عنف و سرقت و حمل شوکر بدون مجوز به 13 سال زندان و 30 ضربه شلاق محکوم کردند.
نوید به عنوان متهم ردیف دوم به اتهام معاونت در قتل و مشارکت در اخذ سند به عنف به 25 سال حبس و 74 ضربه شلاق محکوم شد.
داریوش نیز به 25 سال حبس به خاطر سرقت و معاونت در قتل محکوم شد. حمید نیز به 15 سال حبس و 2 سال تبعید به شهرستان نیکشهر محکوم شد. قضات دادگاه فریبا را نیز به 11 سال حبس به خاطر معاونت در قتل و مشارکت در اخذ سند به عنف و 20 ضربه شلاق محکوم کردند. شاهین هم به خاطر در اختیار گذاشتن پلاک های سرقتی به 91 روز حبس تعزیری محکوم شد.
با اعتراض متهمان به حکم صادره، پرونده در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی قرار گرفت و قضات عالی رتبه این حکم را تایید نکردند و خواستار رسیدگی دوباره و رفع نواقص پرونده شدند.
به این ترتیب متهمان بار دیگر در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کردند.
در ابتدای جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند .
سپس داوود روبه روی قضات ایستاد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: خانم وکیل گفته بود برای اینکه بتوانیم به اموالمان برسیم لازم است سه برابر مبلغ طلبمان از بهنام سفته بگیریم. به همین خاطر مقابل خانه بهنام رفتیم و فریبا به بهانه تعارف حلوای نذری در زد .وقتی بهنام مقابل در آمد ما در را هول دادیم . بهنام میخواست اجازه ورود به ما را ندهد. در آن درگیری حتی دست نوید لای در ماند و ما بالاخره به زور در را باز کردیم. وقتی در به زور باز شد بهنام روی زمین افتاد و گردنش به شدت با مبل برخورد کرد .ما فقط میخواستیم از او سفته بگیریم .اما او انگشتش را روی سفتهها میکشید و آنها را خراب میکرد .به همین خاطر مجبور شدیم دست و پایش را بگیریم .او فریاد میکشید که شالی را دور دهانش پیچیدیم. ولی ما قصد خفه کردن او را نداشتیم. فقط شال را دور دهانش پیچیدیم تا فریاد نکشد .
سپس داریوش که با قرار وثیقه آزاد بود در جایگاه ویژه ایستاد و گفت :خانم وکیل یپشنهاد گرفتن سفتهها را مطرح کرده بود و ما فقط برای گرفتن سفته به خانه بهنام رفته بودیم. اصلاً قرار نبود کسی در این درگیری کشته شود .
قاضی گفت :اگر به فکر قتل نبودی ،دانستی بعد از گرفتن سفتهها بهنام از شما شکایت میکند . بعد از شکایت او چه کار میکردی؟
که متهم پاسخ داد: من اصلاً نگران شکایت نبودم .چون ما با هم سابقه رفاقت داشتیم و او باید ثابت می کرد که سفته ها را زوری از او گرفته ایم.
سپس فریبا روبه روی قضات ایستاد و گفت: من اتهامم را قبول ندارم. من اصلا از نقشه دو برادر اطلاعی نداشتم و نمی دانستم چه قصدی دارند.آنها حالا می خواهند گناهشان را گردن من بی اندازند.
وقتی نوبت دفاع به نوید رسید گفت: ما برای کمک به دو برادر به آنجا رفته بودیم که بهنام شروع به داد و فریاد کرد و داوود شالی را دور گردنش بست. حمید نیز اظهارات وی را تایید کرد.وی گفت: وقتی حال بهنام بد شد من به او آمپول تزریق کردم و حتی به او تنفس مصنوعی دادم. اما کار از کار گذشته بود.
شاهین نیز گفت: من دستی در این ماجرا نداشتم و بی دلیل پایم به پرونده باز شد.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند تا رای صادر کنند.