۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۷:۲۲
بازدید:۴۱۵
صد آنلاین | با هوشی که دارد، اگر درس می‌خواند، حتما کاره‌ای می‌شد اما متاسفانه به قول خودش به‌دلیل شرایطی که داشته، نتوانسته درس بخواند و مجبور شده به کسب درآمد فکر کند و وقتی در این مسیر هم شکست خورده، به دزدی و خلاف کشیده شده است. این متهم در گفت و گو با جام جم از زندگی‌اش گفته است.
کد خبر : ۸۲۷۳۷

به گزارش صد آنلاین ، با هوشی که دارد، اگر درس می‌خواند، حتما کاره‌ای می‌شد اما متاسفانه به قول خودش به‌دلیل شرایطی که داشته، نتوانسته درس بخواند و مجبور شده به کسب درآمد فکر کند و وقتی در این مسیر هم شکست خورده، به دزدی و خلاف کشیده شده است. این متهم در گفت و گو با جام جم از زندگی‌اش گفته است.

 

 

 

 


*خودت را معرفی کن.

 

سینا ۲۶ساله هستم.

*چقدر درس خوانده‌ای؟

دیپلم دارم. درسم بد نبود اما نتوانستم ادامه بدهم و باید کار می‌کردم.

*ازدواج کرده‌ای؟

خیر. خوشبختانه مجردم.

*​​​​​​​چرا خوشبختانه؟

یک نفر دیگر را درگیر مشکلات و بدبختی‌ام نکردم.

*سابقه‌داری؟

بله یک بار دیگر هم دستگیر شدم و چون اولین‌بارم بود با تعهد آزاد شدم.

*کمی از خانواده‌ات بگو.

من با پدر، مادر و دو خواهرم زندگی می‌کنم. پدرم حقوق بازنشستگی کمی می‌گیرد که کفاف سیگاری را هم که می‌کشد، نمی‌دهد. مادرم هم با کمک خواهرانم با تهیه ترشی و سبزی در خرج خانه کمک می‌کنند. در این دوره و زمانه با این پول‌ها نمی‌توان گذران کرد و به همین دلیل خیلی زود مشغول به کار شدم اما حقیقتا با درآمد من هم زندگی‌مان به‌سختی می‌چرخید تا این‌که کم‌کم به فکر سرقت و درآمد دوم افتادم. درآمدم بد نبود اما واقعا به دردسرش نمی‌ارزد.

*از نحوه سرقتت بگو.

من به‌عنوان نظافتچی در ساختمان‌ها مشغول کار می‌شدم و ریموت در را به بهانه‌ای می‌گرفتم و روی ریموت خودم کپی می‌کردم و در زمان مناسب وارد ساختمان‌هایی که دوربین نداشتند، شده و لوازم و اشیای باارزش مانند کفش‌های گران و وسایل داخل ماشین‌هایی را که روی دزدگیر نداشتند، سرقت می‌کردم و دیگر به آن ساختمان نمی‌رفتم و جای دیگر مشغول به کار می‌شدم. گاهی اگر در خانه‌ای باز بود یا صاحبخانه کلید را روی در جا می‌گذاشت، سراغ وسایل داخل خانه می‌رفتم. البته وسایلی را برمی‌داشتم که حملش راحت باشد و کسی به من شک نکند.

*جاهایی که کار می‌کردی از تو مدرک شناسایی نمی‌خواستند؟

نه فقط تلفنم را داشتند که بعد از سرقت خطم را عوض می‌کردم.

*این کار را از کجا یاد گرفته بودی؟

از اینترنت یاد گرفتم.

*چطور دستگیر شدی؟

قبلا در ساختمانی کار می‌کردم که مدیر بسیار بداخلاق و سختگیری داشت که از او خوشم نمی‌آمد. خیلی سعی می‌کرد از کارم ایراد بگیرد و بهانه‌ای برای بیرون‌کردن من به د‌ست آورد اما چون کارم خوب بود، نمی‌توانست کاری بکند. روزی که از آن ساختمان دزدی کردم، ماشین خودش و پسرش را خالی کردم و کمی دلم خنک شد. یک روز در خیابان با او رودررو شدم. خواستم از کنارش به‌سرعت رد شوم که یقه‌ام را گرفت و با هم درگیر شدیم. ابتدا خودم را به آن کوچه زدم و به روی خودم نیاوردم که او را می‌شناسم اما او مرا شناخته بود. داشتم از دستش فرار می‌کردم که از مردم کمک خواست و گیر افتاده و مرا دست پلیس داد و از من شکایت کرد.

*چطور توانست ثابت کند که سرقت کرده‌ای؟

در ساختمان‌هایی که دوربین داشتند، سرقت نمی‌کردم اما در آن ساختمان با این‌که خیلی حواسم بود، دوربین را جایی کار گذاشته بودند که اصلا دید نداشت و فیلم دوربین برای او سند بود و توانست این موضوع را ثابت کرده و از من شکایت کند.

*خانواده‌ات از دستگیر شدنت خبر دارند؟

خیر. موقع دستگیری شماره یکی از اعضای خانواده‌ام را خواستند که گفتم کسی را ندارم.

*خب زمانی که غیبتت طولانی شود و به خانه نروی، حتما دنبالت می‌گردند و به پلیس اطلاع می‌دهند.

بله اما امیدوارم خدا کمکم کند و کسی متوجه این موضوع نشود.

*حرفی داری؟

نه، چه حرفی می‌ماندبرای گفتن.خلافکار باید مجازات شود و من هم خلافکارم. اولین‌بار که دستگیر شدم، موضوع را جدی نگرفتم و برایم درس عبرت نشد و این‌بار باید منتظر مجازات خلافم باشم اما واقعا به خودم قول داده‌ام به محض آزادی هوشم را جای بهتری به کار گرفته و از آن استفاده بهتر و مفیدتری بکنم. از خدا می‌خواهم کمکم کند تا بتوانم درست زندگی کنم.

 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
لینک کپی شد
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها