۱۸ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۷
سارقی که تازه تحت آموزش  سرقت بود گرفتار پلیس شد
بازدید:۲۲۶
صد آنلاین | پسر جوانی تحت آموزش باند سرقت قرار گرفت و قرار بود با گذشت دو ماه، عضو اصلی باند شود.
کد خبر : ۱۴۴۰۴۷

به گزارش صد آنلاین،اما عذاب وجدان باعث شد تا مسیر زندگی‌اش تغییر کند و تصمیم بگیرد راز سرقت‌های همدستانش را برملا کند. در ادامه مصاحبه با این جوان 23 ساله را که هومن نام دارد را بخوانید.

 

 

 

*آموزش سرقت چطور شروع شد؟

من تحت آموزش های اولیه سرقت بودم و سردسته باند از من خواست مدتی هر چیزی که می‌خواهیم و نیاز داریم را سرقت کنم و اگر در این کار دستگیر نشدم، برای سرقت‌های سنگین‌تر مرا با خودشان خواهند برد.

*مثلاً چه چیزهایی سرقت می‌کردی؟

هر چیزی که لازم بود، نوشابه و سیگار و هر چیزی که لازم بود.

*سرقت‌های سنگین‌تر یعنی چه سرقت‌هایی؟

سرقت‌هایی که سارقان حرفه‌ای انجام می‌دهند.

*قرار بود چه سرقت‌هایی انجام دهی و با اعضای باند همکاری کنی؟

اعضای باند ما شگردشان، سرقت‌ خانه بود. در خیابان‌ها پرسه می‌زدند و با دیدن خانه‌هایی که چراغش خاموش بود به سراغش می‌رفتند. البته قبل از ورود زنگ می‌زنند و اگر کسی در خانه نبود، از بالکن وارد می‌شدند یا به شیوه توپی زنی سرقت‌ها را انجام می‌دادیم.

*تو هم قرار بود بعد از آموزش‌های لازم، وارد باند سرقت‌ خانه شوی؟

دقیقا. به همین دلیل به من گفتند هر چیزی که برای خوردن نیاز داریم از نان گرفته تا گوشت و مرغ را باید سرقت کنم.

*اگر در کارهایی که به تو می‌گفتند موفق می‌شدی چه می‌شد؟

قرار بود اگر موفق شدم بعد از دو ماه، سرقت خانه را با آنها همراه می شوم.

*چرا می‌خواستی سارق شوی؟ داستانش مفصل است. پدرم مدتی قبل به خاطر چک بی محل افتاد زندان. به هر دری زدم و سراغ هر کسی که می‌شناختم رفتم اما هیچ کسی به من پول قرض نداد. البته حق داشتند چرا باید به بی‌پول و آس و پاسی مثل من پول قرض می‌دادند! *سر همین سارق شدی؟  یک شب سر کوچه ایستاده بودم که پژمان را دیدم. سردسته‌مان را می‌گویم، حالم را که دید پیشنهاد وسوسه کننده‌اش را داد. می‌گفت چند خانه سرقت کنیم با سهمی که به من می‌رسد می‌توانم پدرم را آزاد کنم. اما پژمان معتقد بود که بردن یک مبتدی در باند سرقت کار اشتباهی است و حتما باید ثابت کنم تا توانم با آنها همراه شوم.

*پس چرا بعد تحمل این سختی‌ها خودت را معرفی کردی؟

عذاب وجدان گرفتم. شبی که خودم را معرفی کردم دور بساط نشسته بودیم که به من گفتند هومن سیگار و نوشابه می‌خواهیم. من هم برای سرقت رفتم، نوشابه‌ها را در جیبم جاساز کردم و خواستم از مغازه بیرون بیایم که صاحب سوپرمارکت، مرا صدا زد و کیسه ای پر از خوراکی به من داد و گفت لازم نیست پولش را بدهم. سرم را که برگرداندم دیدم مغازه مجهز به دوربین مداربسته است و از زمانی که سرقت را شروع کرده بودم، صاحب مغازه مرا در دوربین می‌دید اما به جای اینکه به پلیس زنگ بزند، کلی خوراکی اضافی هم داد که ببرم و در حقیقت با این شیوه می‌خواست مرا شرمنده کند، که موفق هم شدم. همانجا سفره دلم را برای صاحب مغازه باز کردم و او هم گفت پدرم راضی نیست اینجوری پول چک را فراهم کنم. صاحب مغازه از خیرین بود و قول داد که با کمک چند نفر از دوستانش پولی که برای آزادی پدرم است را فراهم کند.

*برای همین تصمیم گرفتی خودت را معرفی کنی؟

راستش را بخواهید با خودم گفتم پژمان و دوستانش خیلی راحت می‌توانستند پولی که من لازم دارم را بدهند و مرا وارد کار خلاف نکنند. اما آنها به خاطر خودشان این کار را کردند و با استفاده از نقطه ضعفم مرا را وارد باند سرقت کردند. پیرمرد صاحب مغازه که گفت پول را فراهم می کند، تصمیم گرفتم از پژمان و دوستانش که مرا به کار خلاف کشانده بودند لو بدهم و با معرفی خودم به عنوان سارق، سایر اعضای باند را هم معرفی کردم و آنها هم دستگیر شدند./ سایت جنایی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها