به گزارش صد آنلاین، نخستین شبههای که در آفریدگان رخ نمود شبهه ابلیس بود. این شبهه نیز به خودرأیی او در برابر نص و برگزیدن هوسها در رویارویی با فرمان الهی و به برتر دیدن مادهای که از آن پدید آمده بود؛ یعنی آتش بر مادهای که آدم از آن برخاسته بود؛ یعنی خاک برمیگشت.
این شبهه خود به هفت شبهه، تقسیم شد و بعدها در ذهن آدمیان دوید و از آنها اندیشههای بدعت و گمراهی برخاست. این شبههها در شرح انجیلهای چهارگانه مسطور و در تورات نیز مذکور است.
ملاصدرا حکیم الهی پایه گذار حکمت متعالیه در رساله «ردّ الشبهات الإبلیسیة» اثری که منسوب به اوست به یکایک این شبههها پاسخهای فلسفی داده است. در اینجا به هفت شبهه ابلیس و پاسخ آن را به شرح زیر اشاره کوتاه می شود.
پاسخ شبهه نخست؛ یعنی پرسش درباره حکمت و هدف از آفرینش ابلیس، این است که از آن روی که ابلیس خود از مصادیق موجود به طور مطلق است، آغاز و انجام او جز ذات خداوند تعالی نبوده است، همو که مقتضی وجود هر چیزی است که وجود آن ممکن باشد و از او وجود به هر آنچه قابل و منفعل باشد، افاضه شود. اما این حیثیت شیطان که موجودی ظلمانی است و ذاتش شریر است و جوهر او خبیث است، این به جعل هیچ جاعلی نبوده، بلکه از لوازم هویت خود اوست که در پایینترین مراتب نفوس جای دارد و در مرتبهای فروتر از اجرام آسمانی یعنی مرتبه جِرم آتشی پرقدرت است و از این روی ناگزیر خودخواهی، تکبر و تفاخر و خودداری از خضوع و تسلیم بر او غلبه یافته است.
پاسخ شبهه دوم؛ یعنی پرسش درباره حکمت تکلیف به شناخت و طاعت نیز این است که هدف از این تکلیف، رهاندن نفوس از بند شهوتها و از زندان ظلمتها و نقل آنها از قلمرو چهارپایان و درندگان به قلمرو انسان و فرشته و پیراستن از آلودگی کفر و نافرمانی و ناپاکی جهل و ظلمت و آراستن آنها به نور علم و نیروی عمل بوده است و البته عموم تکلیف با این هم ناسازگاریای ندارد که در نفوس ناپیراسته و دلهای همچو سنگ اثر نگذارد، آن گونه که هدف از فرستادن باران رویاندن هستهها و به بار نشاندن میوهها و تحصیل خوراک از آنهاست، ولی اثر نگذاشتن همین باران بر سنگهای سخت و زمینهای ناهموار با هدف عمومی نزول آن ناسازگاری ندارد و خداوند تعالی نیز از این فراتر است که در هدایت خلق یا در برخوردار کردن آفریدگان از اصل هستی، او را سودی باشد، بلکه اوست که به هر چیز آن بهره از آفرینش که دارد، داد و سپس هدایت کرد، بی آنکه او را هدفی سودگرایانه یا عوض در برابر این فضل و این جود باشد.
پاسخ شبهه سوم؛ یعنی پرسش درباره فایده و حکمت مکلف داشتن ابلیس به سجده در برابر آدم هم این است که اولاً باید دانست خداوند سبحان را در هر آنچه انجام دهد یا بدان فرمان دهد حکمت یا حکمتهایی فراوان است؛ چرا که او از انجام فعل بیهوده، اتفاقی یا بیسبب پیراسته است، هر چند پس از آگاهی اجمالی به قانون عامی که در این باره هست، وجه حکمت به صورت جزئی و موردی در بسیاری از چیزها بر ما پنهان مانَد. اما پنهان ماندن یک چیز از ما مستلزم نفی آن نیست. این سخن میتواند پاسخی به این شبهه و شبهههای از این دست باشد؛ ثانیاً تکلیف به سجده در برابر آدم(ع) عام بوده و همه فرشتگان را در بر میگرفته و در آن هنگام شیطان نیز در شمار ایشان جای داشته و به همین سبب به تبع این اندراج و به عنوان قصد ثانوی او نیز مشمول خطاب و تکلیف شده است. اما چون به رغم این باور که مخاطب این فرمان است نافرمانی و تمرد کرده و تکبر و امتناع ورزیده، رانده و نفرین شده است؛ ثالثاً اوامر الهی و تکالیف شرعی از چیزهایی هستند که خداوند از رهگذر آنها جوهر نفوس را میآزماید، آنچه را در باطن آنهاست هویدا میسازد و آن شر یا خیر را که در نهانگاه دلهای آنان است آشکار میکند تا بدین سان حجت تمام شود و راه روشن باشد و آن گاه هر که نابود میشود به بینه باشد و هر که زندگی مییابد نیز به بینه باشد.
پاسخ شبهه چهارم؛ یعنی پرسش درباره چرایی اینکه خداوند کافران و منافقان را عذاب میدهد و به کیفرها رنج میرساند و از سرای رحمت و کرامت میراند هم این است که انگیزه کیفرهای اخروی که از جانب خداوند تعالی میرسد، خشم و انتقامستانی و فرونشاندن کینه و اموری از این دست نیست که او بسی از آنها پیراسته است، بلکه این کیفرها لوازم و تبعاتی هستند که عوامل داخلی نفسانی و احوال باطنیای شخص را به سوی آنها رانده و سرانجام کار به نتایجی انجامیده است که شخص از آنها آزار میبیند، اعم از فروافتادن به دوزخ، یا سقوط در قعر پایینترین طبقههای جهنم و یا همدم شدن با مار و کژدم و آزاردهندههایی از این دست.
نکته دیگر آنکه این کیفر هر چند برای شخص کیفر دیده شر باشد، اما برای بیشتر افراد نوع انسانی خیر است و بنابراین از مصادیق همان خیر فراوانی میشود که لازمه آن، شرّی اندک است، آن سان که در بریدن یک عضو بدن به هدف جلوگیری از آسیب به دیگر اندامها و حفظ زندگی شخص همین گونه است.
پاسخ شبهه پنجم؛ یعنی اینکه چه فایدهای داشته است که به شیطان اجازه داده شد دیگر بار به بهشت درآید و بر آدم وارد شود و او را با وسوسههای خویش بفریبد و او نیز از آنچه از آن نهی شده است بخورد و از بهشت رانده شود، هم این است که در این مسئله حکمت و منفعت فراوانی بوده است؛ چه اینکه اگر بنا بود آدم برای همیشه در بهشت بماند در تنهایی در همان جایگاه نخست که در آغاز آفرینش در آن بوده است، میماند و نه کمال مییافت و نه فطرت دیگر فراتر از آن فطرت نخست به چنگ میآورد، اما چون به زمین فرو فرستاده شد از نسل او فرزندانی بی شمار برخاستند که تا قیامت خداوند را بپرستند و از او فرمان برند و شمار فراوانی از آنها با دو نیروی علم و عبادت به مراتب والای بهشت رسند. چه حکمتی و چه فایدهای ارجمندتر و گرانسنگتر از وجود پیامبران و اولیای خداوند و از آن جمله سرور پیامبران و نیز فرزندان پاک او که سلام و درود خداوند بر ایشان و بر همه پیامبران و رسولان باد!
اگر در اینکه آدم با شیطان به زمین فرو فرستاده شد جز این نبود که او در مدت زمان زندگی در دنیا آزموده شد و به مرتبت اصطفا رسید همین به تنهایی حکمتی سترگ و خیری عظیم بود.
پاسخ شبهه ششم؛ یعنی پرسش از حکمت اینکه خداوند شیطان را که دشمن آشکار بود بر نسل آدم مسلط گرداند تا آنها را هدف وسوسه و فریب قرار دهد و آنان را ببیند و آنان او را نبینند، این است که نفوس افراد بشر در آغاز خلقت، ناقص و بالقوه است. در همان حال برخی از این نفوس خیرخواه، نورانی و بالقوه شریف هستند و به امور قدسی گرایش دارند و سخت دلداده آخرت هستند و برخی دیگر برخوردار از جوهری پست و خود ظلمانی و بالقوه شریر هستند، به امور جسمانی گرایش دارند و سخت شهوت و غضب را برمیگزینند. از این روی اگر در این سرای نه وسوسه و فریب وجود داشت و نه فرمانبری از نفس و هوسهای آن، این خود با حکمت الهی ناسازگار بود و سبب میشد مردم همه در یک طبقه و در قالب نفوس ساده و بسیط بمانند و بدین سان با نبود انسانهای پرتلاش و سختکوش که برای رسیدن به اهدافی بیارج و زودرس به آبادانی بپردازند، آبادانی زمین نیز حاصل نمیآمد.
پاسخ شبهه هفتم؛ یعنی پرسش درباره فایده مهلت دادن به شیطان تا روز قیامت همانند پاسخ پیشین است؛ چه اینکه بقای شیطان تابع بقای نوع بشر به تعاقب افراد است که تا روز قیامت ادامه مییابد و از همین روی بقای شیطان نیز لازم است تا آن فایده که در وجود او و وجود وسوسه او هست تا روز قیامت پیوسته تحقق پذیرد.
اما اینکه شیطان گفت: «مگر نه آنکه بقای عالم با خیر محض از آمیختن این خیر به شر بهتر است؟» در پاسخ میگوییم: اگر چنین میبود اساساً دنیایی هم نبود؛ زیرا دنیا به شر آمیخته است و اگر همه دنیا خیر محض بود وجود آن از نبود آن برتر بود، لیک این دنیا پلی است که مردمان با گذر از آن به آن سرای میرسند و خود وسیلهای برای به دست آوردن خیر اخروی و جاودانی است. آن گیتی که هیچ شری و آفتی بدان راه نداشته باشد خود دنیایی دیگر است که نفوس پاک بدان بازگشت کنند.
لازم به یاد آوری است این رساله به همراه رساله از قاضی نورالله شوشتری با عنوان «دو رساله در پاسخ به هفت شبهه إبلیس» تصحیح و آماده نشر است./ حوزه