شاکی به پلیس گفت: هشت ماه قبل با همسرم ازدواج کردم. او به من علاقهای نداشت و به اجبار خانوادهاش تن به ازدواج داد. گمان میکردم بعد از ازدواجمان او به من علاقهمند میشود و شرایط زندگیمان بهتر میشود، اما این گونه نشد و هر روز تنفر او نسبت به من بیشتر میشد.
وی افزود: روز حادثه زمانی که از محل کارم به خانه بازگشتم، خبری از او نبود. با گوشی تلفن همراهش تماس گرفتم اما خاموش بود. هر کجا را که گمان میکردم رفته باشد، جستوجو کردم، اما بینتیجه بود. ماجرا را به خانوادهاش اطلاع دادم و همراه آنها به جستوجوی همسرم پرداختیم، اما تلاشهایمان بینتیجه ماند. تا این که از طریق خانوادهاش متوجه شدم او پیش از ازدواج با من به پسری علاقهمند بوده، اما خانواده اش به خواستگاری او پاسخ منفی دادهاند. آنها گمان میکردند این پسر 23 ساله دخترشان را فریب داده و با خود برده است. به خانه پسر جوان رفتم که خانوادهاش گفتند چند روز است از او خبری ندارند. گمان میکنم ناپدید شدن همسرم و فرار آن پسر از خانه، به هم ارتباط دارد.
همزمان با تشکیل پرونده قضایی در دادسرای امور جنایی تهران، تحقیقات برای شناسایی و دستگیری آنها ادامه داشت تا این که دو روز پیش ماموران باخبر شدند نوعروس 19 ساله و مرد مورد علاقهاش به تهران بازگشته و به خانه مرد جوان رفتهاند. ماموران به خانه مورد نظر رفتند و آن دو را بازداشت کردند.
زن جوان به ماموران گفت: اگر دوباره نزد شوهرم بروم، فرار میکنم. دیگر نمیخواهم با او و بدون عشق و علاقه زندگی کنم.
وی افزود: من به پسر افغان علاقهمند بودم. او حتی به خواستگاریام آمد، اما خانوادهام به او پاسخ منفی دادند و حتی تهدیدش کردند اگر دوباره به خواستگاری بیاید، بلایی بر سرش میآورند. برادرانم هم تهدیدم کردند باید با مردی که مدنظرشان است، ازدواج کنم. آنها سرانجام مرا به عقد مردی که به او علاقه نداشتم درآوردند. پسر مورد علاقهام شوکه شده و باورش نمیشد مرا به عقد مرد دیگری درآوردهاند و مدتی به شهرستان رفت.
زن جوان ادامه داد: چهار روز بعد ازدواج اجباریام شماره جدید پسر افغان را به دست آوردم و ماجرای زندگی بدون عشقم را به او گفتم. او میگفت بهتر است حالا که ازدواج کردهام، او را فراموش کنم اما من بدون او نمیتوانستم زندگی کنم.
وی گفت: از طریق تلگرام با هم در ارتباط بودیم و هراز گاهی همدیگر را ملاقات میکردیم. سرانجام پس از هشت ماه چون شوهرم مرا طلاق نمیداد، همراه مرد مورد علاقهام فرار کردم. او مرا به شهر یزد نزد خواهرش برد. بعد تصمیم گرفتیم به تهران بازگردیم تا او از شوهرم بخواهد که مرا طلاق دهد و ما با هم ازدواج کنیم. اگر دوباره به آن زندگی بدون عشق و علاقه بازگردم این بار یا فرار میکنم یا خودم را میکشم.
در ادامه مرد افغان نیز در بازجویی گفت: من و او به هم علاقهمند هستیم. او با اجبار و تهدید برادرانش با شوهرش ازدواج کرد. من نمیتوانستم تحمل کنم او این همه عذاب میکشد. تصمیم داشتیم بعد از فرار با هم ازدواج کنیم. از او خواستم از شوهرش طلاق بگیرد و بعد با هم ازدواج کنیم که دستگیر شدیم. زن مورد علاقهام چند بار میخواست خودکشی کند که من مانع شدم. میترسم اگر به خانه بازگردد، جانش در خطر باشد.
مهر