نویسنده: عساف اوریون Assaf Orion، همکار بینالمللی مؤسسه واشنگتن برای سیاستهای خاور نزدیک و پژوهشگر ارشد در مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل است. او از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵ رئیس راهبرد ارتش اسرائیل بود.
در این چند هفته پس از جولای، زمانی که اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در تهران ترور شد و فواد شکر، فرمانده ارشد حزبالله، در بیروت کشته شد، حدس و گمانهای زیادی درباره وقوع یک درگیری گستردهتر در خاورمیانه مطرح شده است. بر پایه این دیدگاه، اگر ایران و حزبالله تصمیم بگیرند که از طریق حملات مستقیم عمده به اسرائیل انتقام بگیرند، ممکن است کارزار کنونی اسرائیل در غزه به یک جنگ منطقهای تبدیل شود. در این سناریو، نیروهای اسرائیلی درگیر نبردهایی با شدت بالا در جبهههای مختلف با گروههای مسلح متعدد، شبهنظامیان تروریستی و نیروی نظامی کشوری در آستانه هستهای خواهند شد که به زرادخانه عظیمی از موشکهای دوربرد و پهپاد مجهز است.
از برخی جهات، این جنگ منطقهای وسیعتر هماکنون در حال وقوع است. از همان آغاز، عنوانِ «جنگ غزه» یک برچسب نادرست بود. از زمان حمله خشونت بار حماس در ۷ اکتبرِ تقریباً یک سال پیش، اسرائیل نه با یک بلکه شمار زیادی از دشمنان روبهرو شده، در نبردی که یکی از طولانیترین جنگها از زمان تأسیس اسرائیل بوده است. روز بعد از حمله حماس از غزه، حزبالله حملات به اسرائیل را آغاز و اعلام کرد که تا زمانی که درگیریها در غزه ادامه یابد، به حملات خود ادامه خواهد داد. کمی بعد، حوثیها در یمن نیز به این حملات پیوستند و به حملات مداوم به حمل و نقل بینالمللی در دریای سرخ و دریای عرب و پرتاب موشکها و پهپادها به اسرائیل ادامه دادند، از جمله یکی که در مرکز تلآویو منفجر شد.
در عین حال، گروه های مسلح شیعه در عراق و گاهی اوقات در سوریه نیز با پهپادها و موشکها اسرائیل را تهدید کردهاند و در میانه آوریل، پس از آنکه اسرائیل یک حمله هوایی مرگبار در نزدیکی یک مجموعه دیپلماتیک ایران در دمشق انجام داد، ایران با شلیک بیش از ۳۵۰ موشک بالستیک، موشکهای کروز و پهپاد به اسرائیل، پیشینه تازه ای از درگیری مستقیم و علنی بین دو کشور ایجاد کرد. در عین حال، ایران در حال سرازیر کردن بودجه و سلاح به کرانه باختری برای تشویق حملات علیه اسرائیل و تضعیف امنیت درون اسرائیل است.
با این حال، تا کنون، این جنگ چندجبههای، شدت محدودی داشته است. اگر اسرائیل یا دشمنان آن تصمیم بگیرند که در هر یک از جبهههای دیگر وضعیت را تشدید کنند، این امر پیامدهای عمیقی برای امنیت و راهبرد اسرائیل خواهد داشت. از زمان جنگ عربی – اسرائیلی ۱۹۷۳، اسرائیل درگیر جنگی تمامعیار در جبهههای متعدد به طور همزمان نبوده است. همچنین با یک حمله عمده از طرف قدرت منطقهای دیگری هم روبه رو نشده است. برای دههها، اسرائیل به جای آن بر مقابله با تهدید گروههای مسلح غیردولتی تمرکز کرده است. از زمان تأسیس اش در سال ۱۹۴۸، مفهوم امنیتی اسرائیل بر اساس جنگهای کوتاهمدت در خاک دشمن بوده است؛ رویکردی که به آن اجازه میدهد تا قدرت نظامی خود را به حداکثر برساند و به کاستی های بنیادی خود – مساحت و جمعیت کم، و همچنین عدم عمق راهبردی و منابع داخلی برای حمایت از کارزارهای طولانی – غلبه کند.
تقریباً یک سال جنگ با شدت بالا و متوسط در غزه و جنگ با شدت محدود در مرز شمالی با لبنان این الگو را به شدت تحت فشار قرار داده است. سالها بحران سیاسی درون اسرائیل نیز به توان این کشور آسیب رسانده است. اگر ایران، حزبالله و سایر گروههای پشتیبانیشده توسط ایران به سمت جنگی با شدت بالا در جبهههای دیگر بروند، بسیار مهم خواهد بود که اسرائیل راهبرد امنیتی خود را بر پایهای قویتر قرار دهد. برای پیروزی در یک جنگ واقعی چندجبههای، اسرائیل باید تمام ابزارهای قدرت ملی – سیاسی، نظامی، اقتصادی، فناوری، اطلاعاتی و دیپلماتیک را با کمک حیاتی متحدان و شرکای خود ترکیب کند و نیاز دارد تا راههای جدیدی برای تاب آوری در یک مبارزه طولانی و شدید پیدا کند. رهبری سیاسی – نظامی اسرائیل باید به آیندهای حتی خطرناکتر نگاه کند و همچنین از تاریخ اولیه اسرائیل بیاموزد؛ زمانی که با منابع نظامی بسیار محدودتر، اغلب با چندین مهاجم به طور همزمان مواجه بود و پیروز شد.
یک جنگ هفتجبههای
جنگ کنونی اسرائیل، از همان آغازش، با هر یک از جنگهای پیشین در دهههای اخیر متفاوت بوده است. روز بعد از حمله مرگبار حماس در ۷ اکتبر – که این گروه بیش از ۱۲۰۰ غیرنظامی و نظامی را کشت و بیش از ۲۰۰ نفر را به گروگان گرفت – اسرائیل برای اولین بار در ۵۰ سال گذشته رسماً اعلام جنگ کرد. از همان ابتدا، مشخص بود که این جنگ با عملیاتهای قبلی اسرائیل در غزه متفاوت خواهد بود. برای رفع تهدید و جلوگیری از تکرار چنین حملاتی، اسرائیل نیاز داشت تا ارتش حماس را نابود کند، کنترل آن بر نوار غزه را پایان دهد و از تسلیح مجدد و ظهور دوباره آن در آینده جلوگیری کند. برای دستیابی به این وظایف دشوار، اسرائیل باید واحدهای ارتش حماس و نهادهای حکومتی آن را از هم بپاشد؛ تسلیحات، سایتهای تولید، تونلها و پایگاههای فرماندهی آن را نابود کند؛ و توان جنگی حماس را کاهش دهد. همچنین باید در طولانیمدت مرزهای غزه را در هماهنگی با مصر و دیگر شرکای خود محافظت کند. در عین حال، اسرائیل همچنین تلاش کرده است تا از پیوستن کامل دیگر اعضای "محور مقاومت" ایران، مانند حزبالله و حوثیها، به جنگ جلوگیری کند.
با پیشرفت تهاجم اسرائیل، کشور به زودی خود را درگیر با هفت جبهه در سراسر خاورمیانه یافت. در غزه، نیروهای اسرائیلی حملات هوایی و عملیاتهای زمینی را برای نابود کردن واحدهای ارتش حماس و ایجاد آزادی عمل ترکیب کردند. در امتداد مرز شمالی با لبنان، آنها عملیات دفاعی را علیه حزبالله آغاز کردند که حملات منظم موشکی، پهپادی و راکتی را به اسرائیل آغاز کرده بود. در ماههای بعد، اسرائیل همچنین عملیاتی هدفمند علیه چهره های ارشد حماس و حزبالله در سراسر لبنان، از جمله در بیروت، انجام داد. به مرور زمان، اسرائیل حملاتی در ایران و یمن انجام داد، عملیات ضدتروریستی در کرانه باختری را انجام داد و گروههای پشتیبانیشده توسط ایران و سایتهای تسلیحات پیشرفته در سوریه را هدف گرفت. با کمک ایالات متحده و دیگر شرکای منطقهای و غربی، اسرائیل همچنین توانست دفاع هوایی چندملیتی و چندلایهای را در برابر تهدیدات از همه جهات مستقر کند.
با وجود موفقیتهای نظامی قابل توجه، جنگ با هزینههای انسانی، اقتصادی و سیاسی بالایی همراه بوده است. پس از نزدیک به یک سال درگیری، اسرائیل به تسلیحات، مهمات و قطعات یدکی بیشتری نیاز دارد. در کوتاهمدت، این به معنای وابستگی بیشتر به ایالات متحده است؛ و در میان و بلندمدت، نیاز به سرمایهگذاری بسیار بالاتری در دفاع خواهد بود. از زمان حملات ۷ اکتبر، ارتش اسرائیل همچنین بیش از ۷۰۰ سرباز خود را از دست داده است و هزاران نفر دیگر مجروح شدهاند. فشار بر سربازان ذخیره به شدت سنگین شده است. در این زمینه، درخواستهای فزایندهای برای جذب بخشهای بیشتری از جامعه اسرائیل به ارتش وجود دارد، به ویژه از میان گروههای اولترا اورتدکس و طلاب مذهبی که عمدتاً از خدمت معاف هستند و به شدت با هر گونه اجبار تازه ای مخالفت میکنند.
به این چالشهای موجود، یک جنگ منطقهای تمامعیار فشارها و هزینههای تازه و بالاتری را با خود می آورد. آماده شدن برای چنین شرایطی، نیازمند بازنگری گسترده در راهبرد امنیتی اسرائیل است تا از جهاتی به رویکردی بازگردد که در دهههای اولیه تاسیس اش دنبال میکرد.
"موردِ همه چیز “THE CASE OF EVERYTHING
از آنجا که جنگ در غزه، تهدید تبدیل شدن به یک درگیری منطقهای با شدت بالا را با خود دارد، این موضوع بازگشت به تهدیدی است که اسرائیل در زمان تأسیس و در دهههای اولیه خود با آن مواجه بود. در آن سالها، اسرائیل بارها علیه ائتلافی از نیروهای عربی جنگید. ارتش اسرائیل در آن زمان بر اساس و برای مقابله با چیزی که به نام "مورد همه چیز" شناخته میشد، برساخته شده و آماده بود؛ وضعیتی که در آن، کشور به طور همزمان توسط چندین دشمن از چندین جبهه مورد حمله قرار میگرفت.
با توجه به جمعیت و وسعت نسبتاً کوچک خود، دولت نوپای اسرائیل در محاصره ارتشهای منظم کشورهای عربیِ به مراتب بزرگتر قرار داشت. بنابراین، کلید دفاع آن، توانایی در برابر حملات دشمن با نیروهای منظم کوچک خود؛ بسیج سریع نیروهای ذخیره بزرگتر؛ دست زدن به تهاجم در صورت امکان در خاک دشمن؛ کسب پیروزیهای قاطع با کسب برتری محلی، جبهه به جبهه؛ و شکست ارتشهای ترکیبی دشمن در مدت زمان کوتاه بود. با توجه به تفاوتهای موجود در پتانسیل انسانی و نظامی بین اسرائیل و دشمنانش، مفهوم کلی امنیت اسرائیل نیز به طور کلی بر جنگهای کوتاه و قاطع در خاک دشمن تأکید داشت. این نوع جنگها با حداکثر کردن کارایی نظامی اسرائیل، در حالی که خطر برای جبهه داخلی اسرائیل را کاهش میداد، به نقاط قوت ارتش اسرائیل تبدیل شد و به کشور این امکان را داد که به سرعت اقتصاد و جامعه خود را به حالت عادی برگرداند.
برای ممکن کردن این راهبرد، این مفهوم امنیتی نانوشته بر سه پایه استوار بود: بازدارندگی، هشدار زودهنگام و پیروزی قاطع. (به اینها دو پایه دیگر نیز اضافه شد: حفاظت/دفاع و ضرورت جلب حمایت قدرت (های) بزرگ.) بازدارندگی به معنای استفاده از سابقه قابل توجه پیروزیهای اسرائیل (و شکستهای دشمن) برای منصرف کردن هرگونه دشمن از حمله به کشور بود. هشدار زودهنگام امکان فراخوان سریع نیروهای ذخیره را فراهم میآورد، و این امر به نیروهای شهروند – سرباز اسرائیل اجازه میداد تا به ادامه مشارکت در اقتصاد و جامعه بپردازند تا زمانی که برای خدمت فعال بسیج شوند. در سطح نظامی، این همچنین به ارتش اسرائیل امکان میداد تا به سرعت به حالت آمادهباش درآید. پیروزی قاطع به دنبال رفع هرگونه تهدید موجود و تقویت بیشتر بازدارندگی بود.
این استراتژی موفق بود. در جنگ استقلال ۱۹۴۸، پس از نزدیک به دو سال درگیری، اسرائیل بر ارتشهای ترکیبی شش کشور عربی و نیروهای فلسطینی غلبه کرد. در ۱۹۶۷، اسرائیل دوباره با تهدید چندجانبه عربی روبهرو شد و ارتشهای مصر، اردن و سوریه، به علاوه نیروهای هوایی عراق و لبنان را در جنگ ششروزه شکست داد و در ۱۹۷۳، اسرائیل حمله غافلگیرانه یوم کیپور مصر و سوریه را دفع کرد و شکست داد.
با این حال، به دلیل همین موفقیت، تهدیدِ به هم پیوستن ارتشهای ملی علیه اسرائیل کاهش یافت. مصر و اردن با اسرائیل معاهدات صلح امضا کردند و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حامی اصلی عربها، و پس از آن حمله ایالات متحده به عراق و بهاصطلاح بهار عربی، قدرت نسبی سایر کشورها تضعیف شد. پس از سال ۱۹۷۳، اسرائیل هرگز با یک ائتلاف عربی دیگر روبهرو نشد. به جای آن، اسرائیل عمدتاً با سازمانهای غیردولتی که آنها را تروریستی می داند، از جمله حزبالله و گروههای فلسطینی در لبنان، حماس، جهاد اسلامی فلسطین و سایر سازمانها در غزه و کرانه باختری، همچنین گروههای جهادی جهانی، مانند القاعده و دولت اسلامی (داعش) در سراسر منطقه جنگید. این دشمنان به واقع توسط قدرتهای منطقهای مانند ایران و عراق حمایت میشدند اما به جز در جنگ ۱۹۹۱ خلیج فارس، زمانی که دیکتاتور عراق، صدام حسین، موشکهای بالستیک به سمت اسرائیل شلیک کرد، از درگیری مستقیم بین اسرائیل و این کشورها پرهیز شده است، به جز با سوریه در لبنان و بر سر لبنان.
در عین حال، تهدید تسلیحات بالستیک علیه جبهه داخلی اسرائیل، که توسط موشکها و راکتهای عراق نشان داده شد، اسرائیل را به اضافه کردن ستون حفاظت به مفهوم امنیتی خود ترغیب کرد. در دو دهه گذشته، اسرائیل سامانههای دفاع موشکی و راکتی چندلایهای، از جمله سامانههای گنبد آهنین، شمشیر داوود، و پیکان را توسعه داده ، و سیستمهای لیزری جدیدی نیز در حال توسعه هستند. در طول سالها، اسرائیل تلاشهای دفاعی خود را بر گروههای دشمن غیردولتی متمرکز کرده و برخی از ستون های اصلی دفاع خود را برای مقابله با این دشمنان ضعیفتر اما غیرمتعارف نیز سازگار کرده است. به عنوان مثال، سیستمهای هشدار زودهنگام به طور مکرر برای هشدار در مورد حملات تروریستی استفاده شدهاند تا حملات دشمن.
در سطح راهبرد نظامی، برنامهریزان ارتش اسرائیل تلاش کردند تا توانایی دفاع همزمان از اسرائیل در برابر چندین مهاجم بالقوه را حفظ کنند در حالی که عملیات تهاجمی قاطع را علیه یک مهاجم واحد انجام دهند. در این زمینه، از اوایل این قرن، اسرائیل جبهه اصلی زمینی را، جنوب لبنان می دانست، جایی که حزبالله، مسلحترین گروه غیر دولتی در منطقه، مستقر بود. حماس در نوار غزه به عنوان نیروی ثانوی در نظر گرفته میشد، در حالی که ایران، که مرز مشترکی با اسرائیل ندارد، میدان منحصر به فردی بود. فرضیه کاری راهبردگران اسرائیلی این بود که وقتی جنگ شروع شود، چاره کردن مشکل حماس میتواند تا زمانی که اسرائیل یک پیروزی قاطع در لبنان به دست آورد، به تأخیر افتد.
پایان جنگهای کوتاه
در جنگ کنونی در غزه، ناکارآمدی چارچوب امنیتی موجود به وضوح آشکار شده است. ابتدا در ۷ اکتبر ۲۰۲۳، اسرائیل در اجرای سه مورد از چهار اصل امنیتی خود کوتاهی کرد: بازدارندگی آن بیاثر بود، سیستمهای هشدار زودهنگام شکست خوردند و دفاع ضعیف زمینی آن در برابر تهاجم گسترده حماس فرو ریخت. به همان اندازه مهم است که با پیشرفت جنگ، بسیاری از اصول و فرضیات زیربنایی دکترین و برنامهریزی امنیتی کنونی هم نقض شدهاند: اسرائیل در حال جنگی است که از خاک خودش آغاز شده، و جوامع مرزی آن در شمال و جنوب تخلیه شدهاند؛ جبهه اصلی در غزه، علیه حماس است، نه در لبنان که پایگاه حزبالله، گروهی به مراتب قدرتمندتر است؛ اسرائیل جنگ طولانی را انتخاب کرده است، نه جنگ کوتاه؛ و دشمنان متعدد تحت حمایت ایران، از جمله خود ایران که یک قدرت بزرگ منطقهای است، به جنگ پیوستهاند.
اسرائیل با پیروی از مفهوم پیروزی قاطع، برای شکست ارتش حماس گام برداشته است. پس از نزدیک به یک سال، اسرائیل پیشرفتهای قابل توجهی در این هدف داشته و تواناییهای اطلاعاتی و عملیاتی بالای خود را نشان داده و در مناطق به شدت پر تراکم ساختمانی، بر زمین و زیر آن، به شدت جنگیده است. اکثر یگانهای ارتش حماس شکست خورده و منحل شدهاند، بیشتر راکتها و سایتهای تولیدی آن نابود شدهاند و بیش از نیمی از نیروهای آن – حداقل ۱۷,۰۰۰ نفر از مجموع ۳۰,۰۰۰ جنگجوی آن – کشته شدهاند. با این حال، اسرائیل هنوز راه درازی تا از بین بردن کامل این تهدید دارد، چرا که حماس علائم احیای خود را نشان میدهد، نیروهای جدیدی را به صفوف خود جذب میکند و همچنان با سرسختی کنترل خود را بر زمین حفظ کرده است.
در گذشته، اسرائیل به شدت از محدودیتهای زمانی کوتاه داخلی و بینالمللی برای کارزارهای نظامی خود آگاه بود و بنابراین تلاش میکرد تا به سرعت دستاوردهای خود را به حداکثر برساند قبل از آنکه تحت فشار از سوی ایالات متحده و دیگر قدرتها به توقف مجبور شود. در مقابل، طولانی شدن جنگ کنونی، تا حدی به انتخاب اسرائیل، هزینههای سنگینی را بر ارتش، جامعه و اقتصاد تحمیل کرده است. ویرانی گسترده نوار غزه و تلفات سنگین غیرنظامیان که توسط حماس گزارش شده، وجهه و جایگاه اسرائیل را تضعیف کرده و باعث افزایش انتقادات بینالمللی و برداشتن گامهای تنبیهی اولیه شده است. جنگ طولانی از ۷ اکتبر تاکنون، با توجه به زیانهای خود، اهمیت اصل پیشین اسرائیل را برجسته کرده که جنگهای کوتاه را ترجیح میداد.
اگر این جنگ، هم وسیعتر و هم طولانیتر شود، فرضیات امنیتی موجود به چالشهای بیشتری کشیده خواهند شد. در یک جنگ منطقهای تمامعیار، اسرائیل نه تنها با ارتشها و شبهنظامیان تروریستی تحت حمایت ایران، بلکه با خود ایران نیز خواهد جنگید. این دشمنان با هم از غزه، مرز شمالی، و کرانه باختری، و همچنین از فاصلههای دورتر – از شرق و جنوب – به اسرائیل حمله خواهند کرد. همانطور که چندین جنگ و دهههای طولانی لازم بود تا اسرائیل تهدید ائتلافهای عربی را از میان بردارد، پیروزی بر محور ایران نیز به یک مبارزه طولانی نیازمند خواهد بود.
طوفان پیشرو
یک جنگ گستردهتر، بسیار مخربتر از هر چیزی خواهد بود که تا کنون دیده شده است. ایران و محور آن احتمالاً با هماهنگی عملیاتی بسیار بیشتری عمل خواهند کرد. نیروهای محور مقاومت نیز احتمالاً به نیروهای آمریکایی در منطقه، و همچنین اردن و کشورهای خلیج فارس مانند عربستان سعودی و امارات متحده عربی حمله خواهند کرد. حداقل در سطح سیاسی و لجستیکی، چین و روسیه نیز ممکن است به این جنگ کشیده شوند و در نتیجه یک جبهه فعال دیگر در رقابت قدرتهای بزرگ با غرب باز شود.
اسرائیل از یک سو، و حزبالله، ایران و شاید دیگران از سوی دیگر، از طیف وسیعتری از تواناییها، از جمله تسلیحاتی که تاکنون استفاده نشدهاند، بهره خواهند برد. سرعت حملات نیز به طرز چشمگیری افزایش خواهد یافت. طی یازده ماه گذشته، حزبالله بیش از ۷,۶۰۰ راکت به سمت اسرائیل شلیک کرده است و اسرائیل بیش از ۷,۷۰۰ هدف حزبالله در لبنان را مورد حمله قرار داده است. در یک جنگ تمامعیار، این مقیاس تبادل آتش، ممکن است تنها در عرض چند روز رخ دهد. همراه با هزاران موشک بالستیک، موشکهای کروز و پهپادهایی که ایران شلیک خواهد کرد، زرادخانه گسترده حزبالله به طور قابل توجهی دفاع هوایی اسرائیل را به چالش خواهد کشید. علاوه بر این، اسرائیل احتمالاً یک حمله زمینی به داخل خاک لبنان انجام خواهد داد و حزبالله سعی خواهد کرد عملیاتهای فرامرزی را به داخل اسرائیل هدایت کند. انتظار میرود که شبهنظامیان ایران نیز از هر دو جهت لبنان و سوریه به اسرائیل حمله کنند، و اگر موفق شوند، از طریق اردن نیز اقدام خواهند کرد.
ماهیت تلفات اسرائیلیها و دشمنان نیز تغییر خواهد کرد. علاوه بر نیروهای رزمی، تلفات جنگ تاکنون شامل جمعیت غیرنظامی غزه بوده است که حماس از آنها بهعنوان سپر انسانی استفاده کرده و همچنین ساکنان مناطق مرزی اسرائیل و لبنان. حملات حوثیها در دریای سرخ نیز تغییر مسیر حملونقل بینالمللی را باعث شده که به خسارات اقتصادی قابل توجهی به مصر و اردن منجر شده اما تلفات انسانی نسبتاً کمی داشته است. در یک جنگ گسترده، احتمالاً هزینه انسانی به بخشهای وسیعتری از جمعیت کشورها و سرزمینهای درگیر گسترش خواهد یافت و آسیبهای بسیار بیشتری به مراکز جمعیتی و زیرساختهای ملی، از جمله تأسیسات حیاتی انرژی و نفت وارد خواهد شد.
ارتش اسرائیل به ۱۵ گردان اضافی نیاز دارند تا به مأموریتهای کنونی و آتی رسیدگی کنند.
شمار بالای بازیگران در این جنگ، خود به هرجومرجی بزرگ تبدیل خواهد شد. همانطور که تصمیم یکی از بازیگران ثانویه محور ایران، یعنی حماس، زنجیره حوادث فعلی را به راه انداخت، ورود مستقیم بازیگران بیشتری به جنگ، از جمله شبهنظامیان عراق و سوریه و همچنین حزبالله، پیشبینی و کنترل درگیری را دشوارتر خواهد کرد. این پیچیدگی اضافی، هم در دشمنان و هم در شرکا، نهتنها تدوین و اجرای یک راهبرد مشترک، بلکه کنترل تشدید درگیری و پایان دادن به جنگ را سختتر خواهد کرد.
در تمامی این موارد، حفظ منابع نظامی و اقتصادی حیاتی خواهد بود. با وجود تهدیدات متعدد در مرزهای اسرائیل، ارتش اسرائیل ممکن است مجبور به عملیات در لبنان، غزه، کرانه باختری و شاید سوریه شود، در حالی که باید مرزهای صلحآمیز خود با مصر و اردن را نیز تأمین کنند. نیاز به نیروی انسانی افزایش خواهد یافت. صداهای منتقد در داخل اسرائیل، از این واقعیت انتقاد کردهاند که در سالهای گذشته دولت با کمبود بودجه روبهرو بوده که به کاهشهای عمده در بودجه دفاعی اسرائیل منجر شده است، از جمله تعطیلی تیپهای تانک، اسکادرانهای هوایی و سایر واحدها. اکنون، رهبران نظامی اسرائیل میگویند که نیروهای دفاعی اسرائیل به ۱۵ گردان اضافی، یا حدود ۱۰,۰۰۰ سرباز، نیاز دارند تا بتوانند به مأموریتهای کنونی و آتی رسیدگی کنند، از جمله توانایی انجام عملیات تهاجمی همزمان در چند جبهه. در حال حاضر، نیروهای زمینی اسرائیل که در غزه مستقر هستند، در صورت گسترش جنگ به لبنان به نفرات بیشتری نیاز خواهند داشت، و نیروهای ذخیره که در حال حاضر به شدت تحت فشار هستند، باید بار سنگینتری را بر دوش بگیرند.
اکنون، تاب آوری اسرائیل به همان اندازه اهمیت یافته است که توانایی اش در وارد کردن ضربه نظامی قاطع. نیروهای اسرائیلی برای درگیریهای با شدت بسیار بالا که چند هفته طول میکشد بهینه شدهاند. در شرایط فعلی جنگ طولانیمدت، نیروهای اسرائیلی نه تنها به نیروی انسانی و تشکیلات رزمی بیشتری نیاز دارند، بلکه به ذخایر بسیار بیشتری از سلاح، مهمات و قطعات یدکی نیز نیاز دارند. فعلاً اسرائیل توانسته است از ایالات متحده محموله های اضافی جنگ افزار دریافت کند اما در میانمدت و بلندمدت، باید بودجه دفاعی خود را به طور قابل توجهی افزایش دهد و صنایع دفاعی خود را گسترش دهد. اقتصاد اسرائیل هم اکنون تحت تأثیر جنگ قرار گرفته است، از جمله کاهش رتبه اعتباری و اختلالات زنجیره تأمین. کسبوکارهای کوچک و صنعت فناوری پیشرفته نیز مجبور شدهاند با بسیج نظامی مالکان و کارکنان خود برای ماههای طولانی کنار بیایند. این تأثیرات در یک جنگ منطقهای بزرگ، با احتمال حملات قابل توجه دشمن به جبهه داخلی اسرائیل، بازهم افزایش خواهد یافت.
دیدگاه تونلی
تا کنون، دولت اسرائیل همچنان بر اهداف خود در غزه متمرکز بوده است: شکست حماس، از بین بردن تهدید آن، و بازگرداندن گروگانها. در مورد دیگر جبهههای جنگ، دستور اصلی دولت اسرائیل، فقط جلوگیری از تشدید و ممانعت از اقداماتی بوده که تلاش اصلی در جنوب را مختل کند. با وجود افزایش حملات از چندین جبهه، اسرائیل هنوز یک راهبرد جامع برای مقابله با این مجموعه پیچیده از چالشها در سراسر میدان جنگ، تدوین نکرده است. به عنوان مثال، در مرز شمالی: اگرچه رهبران اسرائیل به ظاهر به امنیت منطقه و بازگشت امن غیرنظامیان آواره به خانههایشان متعهد بودهاند، دولت هنوز این هدف را به عنوان یک هدف رسمی جنگی اتخاذ نکرده است.
مشکل از این جهت هم بیشتر میشود که دولت اسرائیل تا حد زیادی نتوانسته به ابعاد قانونی و سیاسی جنگ رسیدگی کند. هر چه جنگ طولانیتر شود، اسرائیل بیشتر با انزوای سیاسی و پرسشهایی درباره مشروعیت عملیات خود روبهرو میشود، حتی در حالی که دیدگاههای منفی بینالمللی نسبت به اردوگاه دشمن – غزه و تهران – نسبتاً پایدار باقی مانده است. یک دلیلش این است که دولت اسرائیل از ارائه هر گونه چشمانداز مثبت برای "روز بعد" از جنگ، فراتر از شکست حماس، خودداری کرده است. در یک درگیری منطقهای گسترده، این مشکل ممکن است به دیگر عرصهها نیز گسترش یابد: به ویژه در لبنان، برای اسرائیل حیاتی خواهد بود که یک برنامه پایانی روشن داشته باشد و توضیح دهد که چگونه روابط و ساختارهای امنیتی را در سراسر خاورمیانه، با توجه به تهدیدهای ایران، شکل خواهد داد.
ضروری است که اسرائیل به طور کامل به ابعاد چالش استراتژیک پیش روی خود پی ببرد. حتی اگر حمله حماس در ۷ اکتبر، شرکای محور (مقاومت) را از نظر زمانی غافلگیر کرده باشد، هم جنگ کنونی و هم جنگ منطقهای که احتمالاً به دنبال خواهد آمد، باید در راستای پروژه بزرگتر و بلندمدت ایران برای تضعیف و نابودی اسرائیل در نظر گرفته شود. ایران و متحدانش هم اکنون جسارت بیشتری در تمایل خود برای حمله به اسرائیل نشان دادهاند. آنها سامانههای تسلیحاتی جدیدی از جمله موشکها، پهپادها و موشکهای ضد تانک پیشرفته را به نمایش گذاشتهاند که تهدید جدی برای اسرائیل به حساب میآیند. همچنین استراتژیهای جنگی مختلفی از جمله جنگ تونلی، جنگ از میان جمعیتهای غیرنظامی و جنگ اطلاعاتی و حقوقی را پیاده کردهاند که باعث میشود اسرائیل نتواند به طور کامل از نقاط قوت نسبی خود بهرهمند شود. ورود به یک جنگ با شدت بالا، گام مهم دیگری در کارزارِ محور ایران خواهد بود.
برای مهار این تهدید گستردهتر، اسرائیل دیگر نمیتواند تنها به قدرت نظامی خام متکی باشد. باید از تمامی ابزارهای قدرت ملی خود استفاده کند و از کمک متحدان و شرکا نیز بهره بگیرد، حتی شاید از یک ائتلاف نیروها. چنین حمایتی به اسرائیل امکان میدهد تا برخی از نقاط ضعف خود را کاهش دهد، از جمله با جبران منابع ترکیبی دشمن و جبران کمبود عمق استراتژیک. پتانسیل رویکرد ائتلافی بهطور قاطع در شکست کوبنده حمله موشکی و پهپادی ایران در اواسط آوریل توسط اسرائیل و شرکای آن به نمایش گذاشته شد.
در مرکز چنین ائتلافی باید ایالات متحده باشد که رهبری ساختار امنیتی خاورمیانه را در کنار کشورهای همفکر و شرکای منطقهای بر عهده دارد. روابط اسرائیل با کشورهای همسایه نیز از عادیسازی روابط با عربستان سعودی بهشدت بهرهمند خواهد شد، اما چنین گامی نیازمند پیشرفت قابل توجهی در روابط اسرائیل و فلسطین است. با این حال، رابطه استراتژیک اسرائیل با واشنگتن ستون کانونیِ امنیت ملی این کشور است و باید باقی بماند. در صورت وقوع یک جنگ منطقهای بزرگ، این رابطه حتی حیاتیتر خواهد شد.
جبهه هشتم
با توجه به اینکه ایران، هسته اصلی محور مقاومت و حزبالله جدیترین تهدید نظامی در مرزهای اسرائیل است، استراتژی اسرائیل باید تهدیدات را به ترتیب شدت و فوریت آنها مدیریت کند. ابتدا، اسرائیل باید به دنبال پایان دادن به جنگ در غزه باشد و عملیات خود را به یک کارزار طولانیمدت تبدیل کند. در این مرحله، این بیشتر یک گام سیاسی است، زیرا عملیات نظامی عمدتاً محدود شده است. البته، اسرائیل باید به مبارزه با حماس و تلاش برای شکست نهایی آن ادامه دهد اما این امر میتواند پس از آزادی گروگانها انجام شود.
به تدریج، با کمک سازمانهای بینالمللی و کشورهای عربی، یک رژیم فلسطینی باید در غزه جایگزین حماس شود، شاید بهصورت مرحلهای و منطقه به منطقه. برای جلوگیری از تسلط حماس بر کرانه باختری، اسرائیل باید با حمایت از حکمرانی پاسخگو، حمایت از اقتصاد و ترویج حاکمیت قانون، هم از طریق نیروی پلیس خود و هم نیروهای امنیتی تشکیلات خودگردان فلسطین، به تثبیت این منطقه کمک کند. همچنین، اسرائیل باید شرایط لازم برای حل مناقشه در بلندمدت را پیش ببرد، در حالی که از اقداماتی که به الحاق کرانه باختری و ایجاد یک واقعیت یک کشوری روی زمین منجر میشود، دوری کند.
سالها آشفتگی سیاسی در داخل اسرائیل، قدرت این کشور را به خطر انداخته است.
دیر یا زود، اسرائیل همچنین باید به تهدید حزبالله در لبنان بپردازد، ترجیحاً از طریق دیپلماسی، اما احتمالاً بیشتر از طریق جنگ. بهینهترین حالت این است که این کار از طریق یک حمله پیشگیرانه با برنامهریزی دقیق و در زمانی که اسرائیل انتخاب کند، انجام شود، نه از طریق تشدید کنترلنشده یا وخامت جنگ فعلی. تا زمانی که امکان انجام چنین اقدامی به وجود آید، اسرائیل باید تلاش کند تا جنگ در لبنان را متوقف کند و حزبالله را از مرز دور کند اما بدون این توهم که این مشکل حل خواهد شد. اگر مشخص شود که حزبالله در حال آمادهسازی برای حمله بزرگ به اسرائیل است، عاقلانه خواهد بود که اسرائیل به یک حمله پیشگیرانه دیگر فکر کند، اما این بار با سیگنالهای بسیار قویتر، از جمله استفاده از نیروی مرگبار علیه طیف گستردهتری از اهداف.
اسرائیل همچنین باید به (مقابله با) تلاشهای ایران برای مسلح کردن نیروهای نیابتی خود و دستیابی به سلاحهای هستهای ادامه دهد. این امر به همکاری قویتر با شرکای اسرائیل نیاز دارد، از جمله ایالات متحده به عنوان مهمترین شریک، و همچنین دیگر کشورهایی که رویکرد مشابهی در غرب و منطقه دارند. برای پایان دادن واقعی به تهدید حوثیها علیه منافع بینالمللی، به یک رویکرد جمعی نیاز است که مشکل را از منبع آن حل کند: با متوقف کردن زنجیره تأمین حمایتها و فناوریهای نظامی ایران به حوثیها و تضعیف قدرت آنها در یمن از طریق تقویت رقبا.
برای پیروزی در یک جنگ چندجانبه و بلندمدت، اسرائیل باید بودجه دفاعی خود را افزایش دهد، خطوط تولید جدیدی برای مهمات ایجاد کند، زیرساختهای حیاتی ملی مانند انرژی و ارتباطات را تقویت کند و دایره نیروهای نظامی خود را به بخشهای بیشتری از جامعه اسرائیل گسترش دهد. با این حال، مهمترین نکته، حل بحران سیاسی کشور است که مقاومت اسرائیل را تضعیف کرده، دشمنان را تحریض کرده و مانع توسعه راهبرد گستردهای شده است که اسرائیل به آن نیاز دارد. مهمترین جبهه جنگ، جبهه هشتم است: جبهه داخلی. امنیت ملی اسرائیل از داخل کشور آغاز میشود و تا زمانی که دولت نتواند خانه پراکنده خود را متحد کند و وحدت اسرائیلی را بازیابی کند، امکان بازگرداندن امنیت و صلح در اسرائیل و منطقه وجود نخواهد داشت.
منبع:فارن فارز