به گزارش صد آنلاین ، از چند روز قبل گزارش سرقتهای سریالی به پلیس پایتخت اعلام شد که نشان میداد 2 پسر و یک دختر که سوار بر موتورسیکلت بودند با پرسه زدن در خیابانها، طعمههایشان را شناسایی میکردند. آنها به سمت سوژههای خود هجوم برده و با تهدید، موبایلهایشان را به سرقت میبردند.
تحقیقات برای شناسایی اعضای این گروه ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل یکی از مالباختهها با پلیس تماس گرفت و گفت دزد گوشیاش را پیدا کرده است. وی گفت: چند ساعت قبل، از محل کارم خارج شدم تا به خانهام بروم که ناگهان موتورسواری به سمتم هجوم آورد و موبایلم را قاپید. من کنار خیابان ایستاده بودم و میخواستم تاکسی اینترنتی درخواست کنم که سارقان به من حمله کردند. تا چند دقیقه شوکه بودم و بعد به پلیس زنگ زدم، اما چند ساعت بعد اتفاق عجیبی رخ داد.
وی ادامه داد: فردی با همان موبایلی که از من سرقت شده بود، به خط دومم زنگ زد. او دختر جوانی بود که میگفت نامزدش به نام میلاد موبایل مرا دزدیده است. او مشخصات نامزدش را در اختیارم قرار داد و از من خواست به پلیس زنگ بزنم.
با ثبت اظهارات این زن، ماموران اداره هجدهم پلیس آگاهی تهران وارد عمل شدند و خیلی زود معلوم شد که میلاد، یکی از اعضای باند موبایلقاپی است که پلیس در تعقیب آنها بود. ماموران با اطلاعات به دست آمده و سرنخهایی که پیش رویشان بود راهی خانه میلاد شدند و در آنجا به جز میلاد، پسری جوان و 2 زن را نیز دستگیر کردند.
یکی از آنها همانی بود که با مالباخته تماس گرفته و باعث دستگیری باند سرقت شده بود. اعضای این باند در بازجوییها به موبایلقاپیهای سریالی اقرار کردند و در مخفیگاهشان تعداد زیادی گوشی موبایل مسروقه کشف شد. همچنین ماموران در شاخه بعدی موفق شدند مالخرانی را که با این گروه در ارتباط بودند، شناسایی و دستگیر کنند که تحقیقات تکمیلی از متهمان دستگیر شده ادامه دارد.
سردار علی ولیپورگودرزی، رئیس پلیس آگاهی از دستگیری 45 سارق و مالخر حرفهای در چند روز اخیر خبر داده و میگوید: با دستگیری این افراد 700 گوشی سرقتی از مخفیگاهشان کشف شد. وی ادامه میدهد: چند نفر از مالخرها اهل کشور افغانستان بودند که سعی داشتند با اتوبوس تهران به تایباد ۱۰۰ گوشی سرقتی را از مرز خارج کنند. به گفته وی، برخورد با جرائم خشن به صورت جدی در دستور کار پلیس آگاهی تهران قرار دارد و با توجه به هماهنگیهای لازم با قوه قضاییه از اوایل امسال به سارقان جرائم خشن دستگیر شده اجازه مرخصی داده نشده و تلاش پلیس آگاهی تهران باعث شده که در 4 ماهه نخست سال وقوع سرقت در پایتخت 4 درصد کاهش و کشفیات 50درصد افزایش پیدا کند.
شیوا 31 ساله است؛ همان زنی که باعث دستگیری این باند شد. او به مواد مخدر اعتیاد دارد، اما وقتی فهمید نامزدش سارق است، تصمیم گرفت وی را لو بدهد.
نه. حتی سابقه هم ندارم و اولین بار است که دستگیر میشوم. نه جرمی مرتکب شدهام و نه سرقتی انجام دادهام. فقط معتادم.
من این اواخر به میلاد، نامزدم مشکوک شده بودم. چون هم وضع مالیاش خوب شده بود، هم بارها دیده بودم گوشیهای مختلف داخل جیبش است که ادعا میکرد متعلق به دوستانش است تا اینکه پلیسبازی درآوردم و دستش را رو کردم.
وقتی میلاد خواب بود، جیب لباسهایش را گشتم. دیدم یک گوشی داخل جیبش است که متعلق به خودش نبود. گوشی را بررسی کردم و فهمیدم متعلق به یک دختر است. با او تماس گرفتم. فکر میکنم یک والیبالیست بود که گفت سارق موتورسوار، گوشی موبایلش را قاپیده است. مشخصاتی که او از سارق میداد با میلاد مو نمیزد. آن شب تمام مشخصات میلاد را به همراه آدرس و شماره پلاک موتورش، به دختر مالباخته دادم و به این ترتیب بود که میلاد دستگیر شد.
در خانه دوستم مریم. آنجا دور هم مواد میکشیدیم و همین مواد مخدر زندگیام را تباه کرد.
از وقتی پشت کنکوری بودم! در آن زمان این شایعه پخش شده بود که هر کس شیشه بکشد نمیتواند بخوابد. یعنی خواب را میپراند که شاید صدتا فنجان قهوه هم نمیتوانست این کار را بکند. من هم که میخواستم رتبه خوبی در کنکور کسب کنم شیشه کشیدم و همین موجب شد معتاد شوم؛ با وجود اینکه خانواده خیلی خوبی دارم. پدرم استاد دانشگاه است و مادرم در دانشگاه کار میکند. تنها برادرم حافظ کل قرآن و استاد علوم سیاسی است، اما مواد، زندگی مرا تباه کرد.
نه. میخواستم مربی هندبال بشوم که نشد.
با مردی آشنا شدم که قاچاقچی مواد مخدر بود. با وجود مخالفت خانوادهام با او ازدواج کردم و صاحب فرزندی شدم، اما شوهرم مرا خیلی اذیت میکرد تا اینکه در نهایت از او جدا شدم و با میلاد نامزد کردم که او هم دزد از آب درآمد. باور کنید من هیچ نقشی در سرقتهای آنها نداشتم، اما دوستم مریم، میلاد نامزدم و مهدی دوستش با هم گوشیقاپی میکردند. مریم به خاطر عشقی که به مهدی، خواستگارش داشت وارد این بازی شد.
مهدی یکی از اعضای گروه است که میگوید برای شروع سرقت، در کلاسهای آشنایی با مدلهای مختلف گوشی موبایلها شرکت کرده تا بداند کدام مدل را سرقت کند که به پول بیشتری برسد.
با میلاد در زندان آشنا شدم و با مریم دختر مورد علاقهام در کافه. مریم با شیوا همان دختری که ما را لو داده به پاتوق میآمدند تا هم مواد بکشند و هم قمار کنند.
من نمیبردم، خودش میآمد. از بس که عاشق من بود دلش نمیآمد مرا تنها بگذارد و همه جا همراهم بود. البته مریم هیچ گوشیای سرقت نکرده او فقط به من اطلاعات میداد که چه کسی را سوژه کنیم؛ مثلا میگفت فلانی موبایلش مدلبالاست و من به سمتش میرفتم تا گوشی را بقاپم. چون من خیلی گوشیها را نمیشناسم. برای اینکه اطلاعات به دست بیاورم مجبور شدم کلاس بروم.
در قاسم مهاجر دوره کلاسها را گذراندیم.