0 پسندیدم
مروری بر زندگینامه شهید «زین العابدین ملک»
بازدید:۱۴۹
بخشی از زندگینامه شهید «زین العابدین ملک» بهمناسبت سالروز شهادتش منتشر شد.
شهید«زین العابدین ملک» یکم دی ۱۳۳۱، در روستای تقی آباد از توابع شهرستان گرگان به دنیا آمد. پدرش عباس و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. حلب کوب بود. سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نوزدهم آبان ۱۳۶۱، با سمت آرپی جی زن در موسیان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.
فرازی بر وصیت نامه شهید زین العابدین ملک
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی خَیْرِ خَلْقِ وَ أَشرَف رُسُلِ و خَاتَمِ الْأَنبِیاءِ حَبِیبِنَا وَ حَبِیبِ إِلَهِ الْعَالَمِینْ أبِی القاسِمِ مُحَمَّد (صلوات) وَ عَلَی آلِهِ الْهُدَاةِ الْمَهْدِییِّن وَ لَعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الْآنَ اِلَی یَوْمِ الدِّینِ»
مومنان واقعی آن کسانی هستند که به خدا و رسول او ایمان آوردند و بعد از آن شک و تردید بدل راه ندادند و در راه خدا با مال و جانهایشان جهاد کردند اینها در حقیقت راست گویانند؛ و چنان سیلی به صدام مزدور خواهیم زد که هرگز از جایش بلند نشود (امام خمینی)
با درود فراوان به رهبر کبیر انقلاب امام خمینی بت شکن و ملت قهرمان و رزمنده ایران وصیت نامه خود را شروع میکنم. پس از کوشش فراوان که برای رفتن به جبهه داشتم به هر دری که میزدم آن در برویم بسته میشد.
تا بلاخره دری از درهای رحمت الهی گشوده شد و این بنده حقیر و رو سیاه و گنهکار به آن روی آورد و موفق شدم در کنار دیگر برادران با ایمان و مومن به امام و انقلاب جایی برای خودم تهیه کنم. هر چند خودم را شایسته این راه نمیدانم ولی بقول شاعر (در نا امیدی بسی امید است) من هم امیدوار شدم.
مثل اینکه سعادت به من روی آورده است تا اینکه به جبهه حق علیه باطل و جنگ میان ایمان و کفر روانه شوم تا اینکه بتوانم خونم را فدای این اسلام بکنم این اسلامی که امامی، چون حسین (ع) دارد و همچون عباس دلاور و علی اکبر و دلسوختگان و درددالانی، چون خمینی بزرگ دارد؛ و من هم سهمی داشته باشم و بر شماستای ملت رزمنده که پیام آور خون شهیدان که از بهترین افراد و کسانی بودند که به این انقلاب عشق میورزیدند و آنقدر عشق ورزیدند که پر و بالشان سوخت و خونشان بر زمین ریخت و تمام تشنگان تاریخ را به قیام خواند و چنین شد که این دریای بیکران انسانها بپا خیزند؛ و با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح برگیرد و از حق و رسالت انسانی و شرفشان دفاع کنید و حق خود را از ابر قدرتهای جبار و زور گویان تاریخ بستاید و، اما پیام من به توای پدر عزیز عباس ملت با خونم به تو پیام میفرستم که باید خون زین العابدین که انقلاب امام حسین و خون سرخ امام را به گوش تمام مردم رسانیده تو هم باید پیام مرا به تمام انسانها برسانی.
پیامم به توای مادر مهربانم که با چه زحماتی برزگ کردهای و برای بزرگ کردن من چه رنجهایی بردهای به تو میگویم هانای مادر گرچه ممکن است برای تو دشوار باشد که فرزندی را از دست دادهای ولی نه مگر آنها که بهترین فرزندان را فدا کردند مادر نبودند که در شهادت فرزندان خود مشتها را گره کردند و با صدای بلند فریاد زدند و گفتندای مردم به من تسلیت نگویید بلکه تبریک بگویید و من هم انتظار دارم از توای مادر گرامی، چون بقیه مادران مشت را گره کن و صدایت را چند برابر کن و فریاد بزن کهای صدام مزدور وای امریکای خونخوار تا ایران مادرانی، چون من دارد امکان ندارد.
به میهن اسلامی تجاوز کند، و این را به گور خواهند برد. توای همسر عزیزم؛ تو که همه محرم اسرار دل من بودید و در همه جا یار و یاور من بودی، سعی شما بر این باشد که اگر من سعادت شهید شدن را پیدا کردم ناراحت نشوید و فرزندانم را طوری تربیت کن که اسلام میخواهد و خط رهبری انقلاب (امام خمینی) باشد؛ و اگر منافقان بی غیرت و بی ایمان تو را سرزنش کردند، هیچ گونه ناراحتی به خود راه مده، زیرا که آنان نادانند و نمیفهمند و همیشه سعی داشته باش فعالیت در راه خدا را فراموش نکنی و حتی المقدور با خواهران انجمن اسلامی همکاری نمائی.
و، اما سخنی با خواهران و برادرانم؛ امیدوارم که مرا ببخشی که یک موقع شما را ناراحت کردم و عفوم کنید و اگر شهید شدم راهم را ادامه دهید که همان راه امام است و بیشتر از اینها فعالیت کنید و در خط رهبر انقلاب باشید؛ و بار دیگر حمایت بی دریغ خودم را از روحانیت مبارز و مسئول اعلام میدارم و خواهان آن هستم که با هم وحدت داشته باشید و اختلاف سلیقهای خودتان را کنار بزنید.
دیگر عرضی ندارم به جز پیروزی اسلام بر کفر/ خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار/
والسلام/ با احترام و سپاس زین العابدین ملک
انتهای پیام/21111