به گزارش صد آنلاین ، اسناد تاریخی نشان میدهند که کردستان بخصوص مناطق هورامان از هزاران سال قبل تا کنون محل زندگی انسانها بوده است. اقلیم هورامان قبلاً به نامهای هوری، کاسی، لولو و... و بعدها اورومون، اورامان، هورامان و گاهی گوران آمده است. اجداد هورامیها به سومریان برمیگردد و زبان آنها آرامی بوده است که یکی از زبانهای کهن بینالنهرین است. ریشه زبان آرامی به زبان سامی شمالی برمیگردد. که از آن زبان و خطوط عبری، سریانی، نبطی، زبان و خطوط آسیای مرکزی و ... بوجود آمده است. آرامیها در آن زمان برای اولین بار آتش را کشف کردند و به آن اور(ئه ور) میگفتند و اسم شهر خود را «اور» گذاشتند و از آن تاریخ تا کنون اور در میان آنان ارزشمند بوده است .اکثر شهرهای آنها بعد از کلمه اور پسوندی داشته مثل اورک، اورسا، اورشلیم، اورفه، اورارتو، اورمیه، اورومون. همه آن شهرها دارای تمدن مخصوص و مشترکی بودهاند که به آن تمدن اوری(هوری ) میگفتند.
پایتخت آنها اور بود و زبانی که با آن صحبت میکردند به نام آرامی مشهور بود. در میان حکومتهای همسایهی اوریها زبان آرامی قابل احترام و ارزش بود. زبان آرامی بعدها از زبان گفتاری به زبان نوشتاری هم رسید که قدیمیترین خط بینالنهرین خط آرامی است ولی این زبان و خط به مرور زمان بر اثر تاخت و تازهای قدرتهای دیگر بین النهرین مثل حکومتهای اکد، آشور، هیتی، عیلامی و... کم کم در بسیاری از آن مناطق خصوصیات و زنده بودن خود را از دست داد و زبانهای دیگر جای آن را گرفتند.
سلسله سیاسی آرامیها در قرن هشتم قبل از میلاد زیر سلطه آشوریها قرار گرفت. آرامیها پس از افول دولتهایشان نه تنها از نظر فرهنگی و اقتصادی به حیات خود ادامه دادند بلکه در قرن هفتم پیش از میلاد زبان آرامی را که به خط آرامی نوشته میشد به زبان میانجی امپراطوری تبدیل شد و در دوران حکومت هخامنشیها در ایران، آرامی یکی از زبانهای رسمی به شمار میرفت و خط و زبان تجار در فاصله میان مصر و هند محسوب میشد.
پس ازگذشتن از راههای صعب العبور در دامنه رشته کوههای شاهو ،در جنوب غربی استان کردستان در منطقه اورامانات روستای به نام « دیوزناو » با قد متی فراوان قرار دارد.به علت وجود قلل مرتفع وگرمسیری بودن این منطقه،مردم این روستا پاییز کم رنگی را تجربه می کنند وهرگز بارش برف را به تماشا ننشسته اند. باوجود طبیعت خشن ومعماری خاص وفرهنگ سنتی ،زندگی با امید واستقامت،در جریان است.
در واقع یکی از قدیمیترین روستاهای هورامان که قبلاً به عنوان شهر مشهور بوده« دیوزناو» است. دیوزناو قبلاً اسم دیگری داشته و به احتمال قوی اسم آن «پاوی» بوده، چون در کنار آب قرار دارد و دارای آئینی میترایی بوده ،بعدها به هیچ وجه دین زرتشت را قبول نکرده و از دشمنان سرسخت زرتشتیان بودهاند و از طرف زرتشتیان به آنها لقب دیویسناوی داده شده است، یعنی طرفدار دین باطل و به حاکمان آنها دیو گفتهاند.عنوان ساکنین قبلی دیوزناو،(که ورها) بوده است یعنی بزرگان ، هنوز هم آثاری از آنها به نام قلعه( گه ورها)و ... مشهور است و به این منطقه گاو رو میگویند. پادشاهان آنها آسکار ، آرشتات ، شرام ، ژونی ، زورز، ماماره ز، بعدها هم پلنگ شاه ، شامیران، نادر شاه و...بودهاند.
چنان نقل است که میترائیان در دیوزناو و زرتشتیان در هورامان تخت از دشمنان سرسخت همدیگر بودهاند که در زمان آمدن سپاه اسلام به ایران روحانیون زرتشتیها به نام شالیار و روحانیون میترائی به نام میرزابنوسها از ترس سپاه اسلام در حکومت دیوزناو که از پاله (پالنگان) تا نوین را شامل میشد، دور هم جمع شدند و آئین جدیدی را براساس مشترکات همدیگر بوجود آوردند و اسم آن را دین حق گذاشتند و خود را به نام اهل حق معرفی کردند و کتاب مقدسی را به نام ( سرانجام ) به زبان هورامی نوشتند و چون دین خود را عوض کردند، از طرف دیگر ساکنان کردستان به آنها لقب ( گوران) یعنی عوض شدند را دادند.
بعدها قلمرو این دین به کرمانشاه ، شَبَک عراق و دیگر نقاط داخل و خارج ایران هم رسید. البته سیصد سال بعد از ظهور اسلام ساکنین دیوزناو توسط شخصی به نام پیر شریف که از اورامان تخت آمده بود مسلمان شدند و از آن روز تا کنون آوای اسلام در این منطقه طنین انداز شده است.
بنچاق هورامان
در زمان اردشیر سوم که آخرین پادشاه هخامنشی بود در جنگی با سپاهیان اسکندر مقدونی در اربیل (اربائیلو) حکومت هخامنشی شکست خورد و کاری را که اسکندر مقدونی کرد حاکمان محلی دیوزناو از آن بسیار خوشحال شدند و برای اسکندر آرزوی پیروزی نهایی را کردند.کار اسکندر آتش زدن هرمزگانها، ویران کردن آتشکدهها و سوزاندن کتاب مقدس زرتشتیان به نام واوستا بود. در آن زمان زرتشتیان به اسکندر لقب ( گجستک) یعنی ملعون را دادند. ژونی یکی از حاکمان دیوزناو که آیین میترایی را رواج میداد با حمایت یونانیها توانست قدرت را در اورامانات بدست گیرد و یونانیها هم کسانی را که با آنها مخالف بودند دستگیر و به گاورو به حد فاصل ناو تا پالنگان امروزی تبعید میکردند که در خدمت حاکمان دیوزناو باشند و این منطقه برای تبعید شدگان به عنوان زندان اسکندر مشهور شد. بعد از اسکندر جانشینانش به نام سلوکیان در ایران حکومت میکردند. در زمان حکومت یکی از این پادشاهان به نام فراهاتیس یا فرهاد چهارم، در منطقه دیوزناو مردی به نام اریل فرزند بشنین یک قطعه زمین ( باغ انگور) به نام ره زه ده می را به فردی به نام میبنو فرزند پتسیک فرزند تورین به صورت نیمهای یا به قیمت 55 دراخما میفروشد. با حضور شاهدان تیریک فرزند اپین و فرزند رشنو و ارشتاد فرزند ابنوگریپنهی فرزند مترپدی و سیناک فرزند ماتبنگ که بعداً زمین به اریل بازگردانیده شود. این قرارداد در هشت خط به زبان آرامی که قدیمیترین زبان هورامیاست، نوشته و در غاری بین روستای دیوزناو و پالنگان مخفی میشود، که بعد از دو هزار سال در آن غار توسط شخصی به نام عبدالله پیدا میگردد که اکنون به عنوان بنچاق هورامان در موزهی لندن نگهداری میشود.
اول اسفند اول نوروز!
و اما نوروز دیوزناو که سالهاست به عنوان یک رسم کهن در اولین روز اسفند با برپایی مراسم خاص عید گرفته میشود و مردم روستا با هماهنگی ریش سفیدان و بزرگان از مهمانان پذیرایی کرده و آنان را در جشن خود سهیم مینمایند. به علت وضعیت آبو هوایی آن مکان و روستاهای اطراف و شکوفه زدن درختان و رویش گلهای زیبا و شروع کار کردن بر زمینهای زراعی در اسفند ماه مردم آن روز را یعنی اول اسفند شروع عید باستانی نوروز مینامند و دلایل تاریخی و مستندات بسیاری نیز دارند که آنها خود را پیرو آن عقاید و مستندات میدانند، هرچه باشد برای ما مورد احترام است چرا که جای جای این سرزمین پهناور پر از رمز و رازهای ناشناخته ایست که نیاز به تحقیقات و تحلیل های بسیار از جانب کارشناسان دارد، دراین چند سال اخیر برنامههای آنان در ایام نوروز با شکوه خاصی برگزار شده و مورد تقدیر مهمانان قرار گرفته است.
صاحب مغازه کجاست؟
هرچند ناگفتههای زیادی از مردی و مردانگی مردم روستا باقی است.این روستا بی سواد کم دارد ، دزد هرگز نداشته، معتاد و بیکار ندارد. شاید شنیدن این داستان واقعی خالی از لطف نباشد که فردی چندین سال است در آن مکان مغازهای اجاره کرده و خود هرگز در مغازه ننشسته بلکه مردم خود وسایل مورد نیاز را برداشته و پول آن را در یک صندوقچه قرار می دهند و صاخب آن به صورت ماهانه هم وسایل و مایحتاج مورد نیاز را میآورد و هم پول را از صندوقچه برمیدارد دلیل او برای این کار آن است که وی ساکن آن روستا نیست و در یکی از روستاهای مجاور زندگیمی کند .
مریم اطیابی
منبع: قسمتی از کتاب تاریخ دیوزناو ارسلان اردلان