در جنگ ۱۲ روزه اخیر میان ایران و اسرائیل، ادبیات مردم به صحنهای از کنشگری زبانی و روایتی تبدیل شد که عمق و پیچیدگی ویژهای یافت. در این دوره، شاهد بودیم که مردم ایران، هم در بستر گفتوگوهای روزمره و هم در فضای رسانههای اجتماعی، به بازآفرینی واژگان، ساخت طنز و خلق استعارههایی رو آوردند که بیانگر حضور فعالانه و حسی مقاومتآمیز آنان در میان رگبار تهدیدها بود. گویی زیر پوست شهرها، زبانی تازه، با روح مقاومت و امید، جان گرفت. مردم با هوشمندی کمنظیر، تهدیدها را به شوخی و تمسخر گرفتند؛ عباراتی چون «سیلی سهمگین»، «باران شهابها»، «دژ هوشمند» یا «آرش موشکی» وامدار تجارب تاریخی و تخیل جمعی ایرانی بودند اما با نگاهی تازه و علائق نسل امروز، وارد میدان روایت شدند.
تغییر دلالت این مفاهیم از سطحی صرفاً نظامی به حوزههای روانشناختی و اجتماعی، کارکرد ویژهای یافت؛ طنز میان حملات و پناهبردنها، واگویی امید میان اضطراب و ترسها، و بازتعریف اقتدار در مقابل جنگ روایتها. این زبان جدید نهتنها ابزار تخلیه روانی شد، بلکه در مواجهه با جنگ روانی دشمن، به پدافندی نرم تبدیل شد که کارآمدیاش، گاهی حتی از اسلحه واقعی بیشتر حس میشد. روایتها و واژهها، همچون «فرزندان ایران» در قالب موشکهای شهاب یا «نگین امنیت» در وصف سامانههای بومی، همزمان هم سوژه ملیگرایی و هم مایه مشروعیت روایت حکمرانی بودند.
بازتولید تاریخ و اسطوره در شکل ترکیباتی مانند «رستم پدافند» یا «ققنوس ایرانی»، پیوندی میان گذشته و اکنون برقرار ساخت و به مردم این اطمینان را داد که در برابر هر تهدید، میراث ایستادگی پابرجاست. حتی لطیفهها، کنایهها و شوخیهایی که با تهدید و حمله میشد، نوعی سبک زندگی در شرایط بحران پدید آورد تا وحشت به جمعیت عمومی سرریز نشود. سرمایه اجتماعیای که بهواسطه این ادبیات خلق شد، فارغ از جناحبندیهای سیاسی، بدنه جامعه را حول گفتمانی مقاوم بسیج کرد؛ ادبیاتی که آشکارا در خدمت مشروعیت تصمیمات راهبردی نظام نیز قرار گرفت و از سویی، خلأهای روانی مردم را در ساعات اضطراب و وضعیت قرمز میپوشاند.
نقش شبکههای اجتماعی در تقویت و گسترش این زبان تازه بیبدیل بود؛ هشتگها، میمها و یادداشتهای شهروندی، میدان رقابتی برای جنگ شناختی میان ملت و دشمن ایجاد کردند؛ ادبیات خودجوش مردمی همتراز با روایت رسمی و در بسیاری موارد، پیشبرندهتر و مؤثرتر شد. البته، این سرعت تولید واژگان و خلق شعار، گاهی با ریسک کلیشهسازی و اشباع معنا روبهرو بود، اما خلاقیت مداوم مردم، هر بار این ادبیات را بهینهسازی و عمیقتر کرد. بازخوانی همین روزها نشان میدهد که ادبیات نوین مقاومت، نهتنها واکنشی لحظهای به بحران، بلکه پایهگذار سرمایه نمادین تازهای برای آینده ملی است؛ زبانی که در بحرانهای بعدی نیز میتواند به عنوان دانش ضمنی، الهامبخش همبستگی و امید جمعی باشد.
در نهایت، ادبیات مردم ایران در جنگ اخیر، چهره تازهای از مقاومت را در آیینه زبان و روایت نمایان ساخت؛ ابزاری نرم و راهبردی برای تقویت صبر، انسجام اجتماعی و مشروعیت سیاسی که میتواند تا سالها الهامبخش حافظه ملی بماند و به عنوان بخشی از قدرت نرم ایران، جای خود را در تاریخ و سیاست بیابد.