دوشنبه ۰۸ بهمن ۱۴۰۳
او گفت: دو روز قبل از محل کارم که مغازهای در بازار است به خانه آمدم، اما همسرم در خانه نبود. در حال استراحت بودم که صداهایی شنیدم. چشمم را که باز کردم همسرم مهرنوش و پسر عمویش بهزاد را بالای سر خود دیدم. او اسلحه کلتی به دست داشت و با تهدید از من خواست بلند شوم.مرد ۳۰ ساله ادامه داد: خیلی ترسیده بودم، بهزاد اسلحه را بهدست مهرنوش داد و به او گفت اگر من کوچکترین حرکتی کردم شلیک کند.
منبع: روزنامه ایران