آخرین اخبار
۲۲ مهر ۱۴۰۳ - ۰۹:۱۵
افتتاحیه سلسله نشست های حکمرانی فرهنگی در شهر تهران با حضور محمود صلاحی و سید احمد علوی فردا برگزار می شود
بازدید:۵۳۰
صد آنلاین | مراسم افتتاحیه سلسله نشست های حکمرانی فرهنگی در شهر تهران با حضور محمود صلاحی پژوهشگر و از مدیران برجسته فرهنگی و اقتصادی کشور و سید احمد علوی عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران فردا در ستاد سمن های شهر تهران برگزار می شود.
کد خبر : ۱۱۹۱۲۳

به گزارش صد آنلاین، مراسم افتتاحیه سلسله نشست های حکمرانی فرهنگی در شهر تهران با حضور محمود صلاحی پژوهشگر و از مدیران برجسته فرهنگی و اقتصادی کشور  و سید احمد علوی عضو کمیسیون فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران فردا در ستاد سمن های شهر تهران برگزار می شود.

این جلسات که قرار است هر دو هفته یکبار در ستاد سمن های شهر تهران برگزار شود با حضور اندیشمندان ، صاحب نظران ، اساتید حوزه و دانشگاه  به بررسی مفاهیم حکمرانی فرهنگی در شهر تهران خواهد پرداخت.

علاقمندان می توانند جهت شرکت در این جلسات می توانند به نشانی : خیابان انقلاب اسلامی ، خیابان خاقانی ، ستاد سمن های شهر تهران ساعت 16 مراجعه نمایند.


از ویژگی های این سلسله نشست ها بررسی اتفاقات و تغییرات فرهنگی در شهر تهران و طبیق آن با نیازها ، ممیزی و معدل گیری اقدامات و ارائه راهکاری عملیاتی و سعی به استاندارد سازی تصمیم ه اواقدامات با تراز فرهنگی انقلاب اسلامی است.


 

افتتاحیه سلسله نشست های حکمرانی فرهنگی در شهر تهران با حضور محمود صلاحی و سید احمد علوی فردا برگزار می شود

 


حکمرانی فرهنگی چیست ؟

مفهوم «حکمرانی فرهنگ‌پایه» با فاصله‌گذاری مفهومی از «حکمرانی فرهنگی» و همچنین با حفظ وجه تمایز خود از منظر غایت با مفهوم «چرخش فرهنگی»، به معنای سیاستگذاری و برنامه‌ریزی برای تحقق اصول مبتنی بر اصالت‌بخشی به «فرهنگ مطلوب معیار» است که این فرهنگ معیار در نظام جمهوری اسلامی ایران، «فرهنگ انقلاب اسلامی» با مبانی و خاستگاه‌های معرفتی (هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و معرفت‌شناختی) بر اساس آموزه‌های اسلام شیعی است.

 

فرهنگ مطلوب معیار، اصل و سازندۀ زیست اجتماعی است و سایر حوزه‌های اجتماعی، فرع بر آن و به عنوان پیوستی کارکردی برای تحقق آن هستند.

 

عدم توجه به این رویکرد در عرصۀ حکمرانی مهمترین عامل شکل‌گیری سیاست ها و خط‌مشی‌های متضاد در عرصه‌های مختلف حکمرانی و اقدامات پراکنده، مقطعی، غیرفرهنگی و بعضا ضدفرهنگی است.

 

حکمرانی چیست ؟ 

بر اساس آنچه در فرهنگ لغات، متون علمی و منابع موثق به زبان فارسی و انگلیسی در مورد اصطلاح حکمرانی آمده است می توان آنرا به صورت زیر تعریف نمود:

 

حکمرانی: فرایند قاعده گذاری، اجرای قواعد، بررسی، نظارت و کاربست بازخوردها با اعمال قدرت مشروع و به منظور دستیابی به هدف مشترکی برای همه کنشگران و ذینفعان در چارچوپ ارزشها و هنجارها در محیط یک سازمان یا یک کشور است.

 

بر اساس این تعریف، تنظیم قوانین و فرآیند‌هایی که بر سبک سیاست‌گذاری و نحوه نقش‌آفرینی کنشگران و ذینفعان در فرآیند سیاست‌گذاری و اعمال قدرت تاثیر می‌گذارد بخشی از وظایف حکمرانی است.

بعلاوه موفقیت حکمرانی معمولاً با مشخصه‌هایی از جمله: دستیابی به ارزشها، رضایتمندی، عدالت گستری، مهار فساد، مشارکت، مسئولیت پذیری، اثربخشی، یکپارچگی، و امثال آن سنجیده می‌شود.

 

چگونگی دستیابی حکمرانان به چنین قدرتی برای اداره امور عمومی سازمان یا کشور به رویه قابل قبول و یا رویه قابل پیاده شدن حکمرانی در میان ذینفعان اصلی و یا کلیه ذینغعان بر می‌گردد.


انواع مدلهای حکمرانی

چگونگی میدان دادن به نظام ارزشی ذینفعان در یک رویه حکمرانی باعث می شود که مدلهای مختلفی از شیوه‌های پیاده سازی حکمرانی در جهان معاصر مطرح باشد از جمله حکمرانی خوب، حکمرانی متعالی، و دیگر شیوه‌های حکمرانی.


الف. حکمرانی خوب

" حکمرانی خوب" مفهومی است که توسط سازمانهای بین المللی در اواخر دهه ۱۹۸۰ وارد ادبیات توسعه شده و بر اساس معیارهای خاص، حکمرانی را حاصل تعامل و ارتباط متقابل دولت و کنشگران جامعه مدنی (سازمانهای غیردولتی، بخش خصوصی، گروههای ذی نفوذ و رسانه ها) جهت نیل به توسعه در هر کشوری می‌داند.

معیارهای حکمرانی خوب از نظر این سازمانها عبارت است از: مشارکت، حاکمیت قانون، شفافیت، پاسخ گویی، وفاق عمومی، حقوق مساوی، اثر بخشی و کارایی و مسئولیت پذیری.


ب. حکمرانی سالم

در انتقاد از حکمرانی خوب، حکمرانی سالم به برداشت آزاد و متنوع از شیوه و معیارهای حکمرانی خوب در کشورهای مختلف تاکید دارد و معتقد است که حکمرانی باید مطابق با آداب، رسوم و فرهنگ محلی هر کشور تعریف و سازماندهی شود. البته همچنان معیار اصلی در حکمرانی سالم، همانند حکمرانی خوب، رفاه مردم می باشد.


ج. حکمرانی متعالی

به شیوه ای از حکمرانی گفته می شود که مبتنی بر یک نظام ارزشی الهی همچون اسلام برای نیل به سعادت دنیوی و اخروی مردم در یک حوزه جغرافیایی و یا حوزه های گسترده‌تر مطرح می باشد. بر اساس نظریه حکمرانی متعالی، حکومت از آن خداست و تنها اوست که می‌تواند بر انسان حکم براند به این دلیل حکمرانان تا زمانی دارای مشروعیت می‌باشند که از تزکیه نفس و مقبولیت برخوردار بوده و تنها مجری احکام الهی باشند.

در حکمرانی متعالی، تنظیم روابط، تبعیت و شیوه فعالسازی ظرفیتهای کنشگران و ذینفعان، بر اساس هدایت الهی و اراده مردمی، شکل می‌گیرد.

 

10 گام مهم برای رسیدن به حکمرانی فرهنگی 

متن سخنرانی رضا غلامی، رئیس موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در اولین نشست از سلسله‌نشست‌های ترسیم آینده کشور (آفا)، تهران، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، هفتم فروردین ۱۴۰۱

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم، الحمدلله رب‌العالمین، الصلاه‌ والسلام علی رسول‌الله و علی آله الطیبین الطاهرین و لعنة‌ الله علی أعدائهم أجمعین
سلام عرض می‌کنم خدمت اساتید و دانش‌پژوهان گرامی، سال جدید را خدمت‌تان تبریک عرض می‌کنم. از دست‌اندرکاران محترم این نشست در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی متشکرم و امیدوارم این نشست و سلسله‌نشست‌های بعدی بتواند به بهبود وضع فرهنگی کشور کمک کند.
به دلیل ضیق‌وقت، بحث خودم را در 10 محور اصلی خدمت‌تان عرض می‌کنم:

 یکم. مفهوم حکمرانی فرهنگی
حکمرانی مساوی حکومت یا حکومت‌داری به‌معنای متعارف نیست؛ حکمرانی در یک تعریف ساده و اولیه، به اِعمال حساب‌شده قدرت و هم‌افزایی بازیگران مختلف با محوریت حکومت برای پیاده‌سازی قانون از طریق شکل‌گیری زنجیره‌ای از سیاست‌ها، راهبردها، قواعد، فرآیندها، روش‌ها، ابزارها، نهادها، سیستم‌ها و برنامه‌ها حکمرانی گفته می‌شود.
از سوی دیگر، حکمرانی فرهنگی، شاخه‌ای از حکمرانی سیاسی یا اقتصادی نیست. حکمرانی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی سه صورت از یک امر هستند که باید در شرایط مطلوب در یک صورت ظاهر شوند.
در حکمرانی، قانون نقش حیاتی دارد. یعنی برای اینکه حکمرانی به استبداد یا به بی‌عدالتی و ظلم منجر نشود، باید محور حکمرانی «قانون» باشد.
ضمنا میان دانش حکمرانی، نقشه حکمرانی و اعمال حکمرانی تفاوت است؛ هرچند منظور از حکمرانی فرهنگی هر سه اینها با هم است.
اگر سوال شود حکمرانی فرهنگی از بطن کدام دانش متولد می‌شود، عرض می‌کنم حکمرانی فرهنگی یک عرصه بین‌رشته‌ای است که یک سر آن دانش مدیریت و سر دیگر آن در دانش فرهنگی است.


 دوم. دو طرز فکر متفاوت در باب امکان حکمرانی فرهنگی
حکمرانی نمی‌تواند فاقد مبانی فکری باشد لذا حکمرانی با نسبی‌گرایی سازگار نیست.
دو بنیان اصلی برای حکمرانی فرهنگی وجود دارد: بنیان لیبرال و بنیان اسلامی
در رویکرد لیبرال به فرهنگ (که خود به دو قسم میانه‌رو و تندرو قابل‌تقسیم است) اینکه فرهنگ حکمرانی‌پذیر نیست، هم یک سخن غلطی است و هم مصداق عینی ندارد. درواقع، لیبرال‌ترین جوامع هم حکمرانی فرهنگی دارند. برخلاف منظر لیبرال، فرهنگ را می‌توان به خوب و بد یا منحط و متعالی تقسیم کرد. همچنین برخلاف رویکرد لیبرال، فرهنگ خود به خود به سامان نمی‌رسد و نیازمند مدیریت است و از همین‌جاست که متولیان و نخبگان جامعه نمی‌توانند در قبال فرهنگ بی‌تفاوت باشند و سرمایه‌گذاری به‌منظور رواج فرهنگ خوب در جامعه، مسئولیت متولیان و نخبگان جامعه محسوب می‌شود.
در رویکرد اسلامی به فرهنگ، جامعه در کنار فرد، یک اصل است و همه باید برای رشد و تعالی هم، تعامل و هم‌افزایی داشته باشند. علاوه‌بر این، در نگاه اسلامی، باید راه مردم را برای رسیدن به فرهنگ مطلوب هموار کرد و متقابلا، راه‌افتادن در مسیر فرهنگ نامطلوب را ناهموار و حتی مسدود کرد.
ضمنا در رویکرد اسلامی به حکمرانی فرهنگی، تنوع و تکثر فرهنگی مادام که در تضاد با گوهر فرهنگ نباشد نه‌تنها ناروا نیست، بلکه مایه رشد فرهنگ است که در جای خود قابل‌بحث است.



 سوم. نیاز ایران به وجود حکمرانی فرهنگی
در اینجا به سیزده دلیل برای این نیاز اشاره می‌کنم:
یک. فرهنگ اساس و روح حاکم بر جامعه است. یک چیزی درکنار سیاست و اقتصاد نیست یا یک چیزی در ذیل سیاست و اقتصاد نیست.
دو. انقلاب اسلامی، ماهیتا یک انقلاب عظیم فرهنگی است.
سه. موجودیت انقلاب و به‌تبع آن‌، نظام ‌جمهوری اسلامی در گروه زنده و با نشاط بودن فرهنگ است.
چهار. مردم‌سالاری دینی محصول فرهنگ اسلامی است.
پنج. پیشرفت کشور بدون وجود یک فرهنگ سالم و جلوبرنده ممکن نیست چه رسد به آنکه به‌دنبال آرمان تمدن‌سازی هم باشیم. درواقع، هیچ سیاستی و هیچ اقتصادی بدون اتکا به فرهنگ و بدون وجود بستر مساعد فرهنگی عینیت پیدا نمی‌کند.
شش. ما در معرض یک هجمه بی‌نظیر و شدید فرهنگی از سوی غرب هستیم که هدف آن متوقف‌سازی حرکت انقلاب و براندازی نظام ‌جمهوری اسلامی است.
هفت. ما هم‌اکنون در عرصه فرهنگ با ضعف‌ها و آسیب‌های جدی روبه‌رو هستیم.
هشت. ما درک درست و عمیقی از وضعیت فرهنگی و مسائل آن نداریم و با تحلیل‌های متناقض به سمت مدیریت فرهنگی حرکت کرده‌ایم.
نه. ما در مدیریت فرهنگی با یک بلبشو و حرکت زیگزاگی مواجه شده‌ایم؛ به بیان دیگر، یک نوع گیجی و سرگردانی.
ده. امکانات و نیروهای فرهنگی در کشور هماهنگ و هم‌افزا نیستند و حتی در مواردی همدیگر را خنثی می‌کنند.
یازده. با اینکه سرجمع سرمایه‌گذاری فرهنگی ما اندک است، لکن عمده همین سرمایه‌گذاری به خروجی‌های اثرگذار مبدل نمی‌شود و هدر می‌رود.
دوازده. ما فاقد یک ایده درست برای حکمرانی هستیم چه رسد به آنکه دارای حکمرانی منطقی در عرصه فرهنگ باشیم.
سیزده. ما حکمرانی را با سند‌نگاری اشتباه گرفته‌ایم. هرچند سندهای ما نیز سندهایی از جنس حکمرانی نیست و به کلیات ابوالبقا شباهت دارد اما مساله ما بیش از سندنویسی، کُنش موفق مدیریتی در ساحت فرهنگ است.


 چهارم. مولفه‌های حکمرانی فرهنگی
به نظر می‌رسد مهم‌ترین مولفه‌های حکمرانی فرهنگی عبارتند از:
یکم. باورها، ارزش‌ها و احکام (به‌مثابه مبانی و بنیادهای حکمرانی)
دوم. شناخت همه‌جانبه (منظور محیط فرهنگی اکنون و آینده)
سوم. ایده حکمرانی
چهارم. اهداف
پنجم. مقصد و چشم‌انداز
ششم. سیاست‌ها و راهبردها و تاکتیک‌ها
هفتم. روش‌ها، ابزارها، فناوری‌ها، سیستم‌ها و نهادها
هشتم. برنامه
نهم. عمل
دهم. ارزیابی و کنترل
یازدهم. بازنگری و اصلاح


 پنجم. مختصات عمل در حکمرانی فرهنگی
یک عمل درست و منجر به اثر در حکمرانی باید لااقل از مختصاتی که عرض می‌کنم برخوردار باشد:
اولا، متقن و باکیفیت باشد.
ثانیا، جذاب و نافع باشد.
ثالثا، رو به جلو باشد.
رابعا، منسجم و هم‌آهنگ باشد.
خامسا، پیوسته باشد.
سادسا، نرم و منعطف باشد.
سابعا، متکی به ظرفیت‌های فعلیت‌یافته باشد.
ثامنا، روی گفتمان مقبول و برتر جاری شود.


 ششم. پیوند نظر و عمل در حکمرانی فرهنگی
در حکمرانی فرهنگی نظریه و عمل دو روی یک سکه محسوب می‌شوند. یعنی نه عمل بدون اتکا به فکر و نظر حیات واقعی دارد و نه نظر منهای عمل ارزشی دارد. البته تاکید می‌کنم، هرچند ما در مباحث علمی، این دو را تجزیه می‌کنیم اما این دو درهم‌تنیده و فراتر از آن، وحدت‌یافته هستند. پس من در اینجا نه رویکردهای پراگماتیسم به حکمرانی را تایید می‌کنم و نه رویکردهای انتزاعی را.


 هفتم. الزامات شکل‌گیری حکمرانی فرهنگیِ مطلوب
الزامات فراوانی را می‌توان برای شکل‌گیری حکمرانی مطلوب در نظر گرفت اما مهم‌ترین این الزامات عبارتند از:
یک. داشتن یک تفکر بنیادی عمیق در باب فرهنگ همراه با مرزبندی روشن با فرهنگ رقیب (خودشناسی و هویت‌مندی)
دو. فهم ظرایف، دقایق و پیچیدگی‌های فرهنگ و امور فرهنگی و عدم رویکرد مهندسی به فرهنگ (سطحی‌نگری، آفت اصلی حکمرانی فرهنگی که معمولا در نگاه‌های مهندسی به وفور دیده می‌شود.)
سه. روشن بودن مقصد و هدف‌گذاری دقیق و سطح‌بندی‌شده برای رسیدن به آن (مقصد و اهداف باید از بطن تفکر استخراج شود.)
چهار. شناخت دقیق ظرفیت‌ها و دارایی‌های فرهنگی در کشور (آمایش فرهنگی)
پنج. برخورداری از قدرت توصیف و تحلیل صحیح از صحنه فرهنگی کشور به‌ویژه شناسایی درست مسائل فرهنگی و طبقه‌بندی آنها
شش. داشتن نقشه راه علمی و مترقی برای تحقق اهداف متناسب با لحاظ دارایی‌ها و وضعیت میدانی
هفت. گفتمان‌سازی درجهت همراهی حداکثری نخبگانی و عمومی
هشت. بسیج ظرفیت‌ها و امکانات نرم‌افزاری و سخت‌افزاری درجهت تحقق نقشه راه
نه. میدان‌دهی وسیع به خود مردم برای به ثمرنشاندن حکمرانی فرهنگی (یک اصل)
ده. برخورداری از سعه‌صدر و انعطاف‌پذیری معقول
یازده. رفع‌جسورانه و به‌موقع موانع و دست‌اندازها
دوازده. هماهنگی میان عناصر دخیل بر سر ایفای نقش‌های تعیین‌شده در نقشه راه
سیزده. دیده‌بانی و کنترل و نظارت همه‌جانبه و سطح‌بندی‌شده
چهارده. کنارگذاشتن احتیاط و محافظه‌کاری در اصلاح و تحول
پانزده. ملموس‌سازی آثار حکمرانی و مزایای آن برای جامعه


 هشتم. مفهوم و نحوه تعیین چشم‌انداز در حکمرانی فرهنگی
مایلم سیزده نکته کلیدی را در این زمینه خدمت‌تان عرض کنم:
یکم. چشم‌انداز یعنی ملموس‌سازی و جزئی‌سازی مقصدی که براساس محاسبات امکان رسیدن به آن در یک بازه زمانی مشخص وجود دارد.
دوم. برخلاف تصورات رایج، چشم‌انداز به معنای فهرست کردن همه خوبی‌ها نیست.
سوم. چشم‌انداز باید کاملا بر ظرفیت‌های واقعی، بر شرایط فرهنگی الان و بر نتایج آینده‌پژوهی منطبق باشد.
چهارم. چشم‌انداز، گاهی ناظر به رفع ضعف‌ها و آسیب‌ها و گاهی ناظر به تقویت توانمندی‌ها و ظرفیت‌هاست.
پنجم. در ترسیم چشم‌انداز، آینده‌پژوهی یک رکن است اما آینده‌پژوهی در اینجا به معنای برآورد آینده محتمل با روش‌های اثبات‌گراست و نه ترسیم آینده اعتقادی.
ششم. اگر در یک چشم‌انداز، نقاط منطقه‌ای یا جهانی ترسیم شود، باید اشراف اطلاعاتی نسبت به صحنه منطقه‌ای و جهانی بسیار بالا و توام با واقع‌بینی باشد.
هفتم. چشم‌انداز باید کمی باشد یعنی مفاهیم‌ کیفی نیز در آن به مفاهیم کیفی و محاسبه‌پذیر تبدیل شده باشند.
هشتم. نباید زبان و ادبیات چشم‌انداز شاعرانه باشد تا هرکس بتواند تفسیر خود را بر آن حاکم کند. از طرف دیگر، مهم است مفاهیم و اصطلاحاتی که به کار می‌بریم، بار تاریخی خاص نداشته باشد و برای معنایی خاص حمل نشده باشد. مثلا تولید فرهنگی یا مهندسی فرهنگی واژه مناسبی نیست.
نهم. چشم‌انداز باید به‌صورت طبیعی از سیستم فکری و راهبردی سر برآورد نه اینکه بیرون از سیستم دفعتا خلق شود.
دهم. بدترین چشم‌انداز، آن‌ چیزی است که هیچ محاسبه‌ای برای امکان تحقق آن وجود نداشته باشد. پس اصل در تعیین چشم‌انداز، واقع‌بینی است.
یازدهم. در دانش مدیریت، چشم‌انداز با آرمان یکی نیست هرچند شباهت‌هایی به هم دارد.
دوازدهم، عدم‌تحقق چشم‌انداز به مایوس‌سازی نیروها منجر می‌شود.
سیزدهم. چشم‌انداز باید به سکه رایج تبدیل شود. یعنی مردم باور داشته باشند که امکان رسیدن به آن حتما هست و آنها در رسیدن به این چشم‌انداز سهم و نقش مهمی دارند.
ضمنا این مطلب را هم عرض کنم که چشم‌انداز ۲۰ ساله‌ای که مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشت یکی از چشم‌انداز‌های ناکام محسوب می‌شود که نباید تکرار شود. هم اصولی نوشته نشده بود و هم درحالی‌که تا سال ۱۴۰۱ فقط ۳ سال باقی مانده هنوز ۴۰درصد چشم‌انداز ۲۰ ساله هم‌ محقق نشده است.
بعد از اینکه چشم‌انداز 20 ساله نوشته شد، مدشدن چشم‌انداز‌نویسی یکی از مسائلی بود که بعد از ترسیم چشم‌انداز ۲۰ ساله شاهد آن بودیم؛ این درحالی بود که اغلب چشم‌اندازهای غیرحرفه‌ای، کلیشه‌ای و کم‌خاصیت بودند.


 نهم. جایگاه تعیین چشم‌انداز در حکمرانی فرهنگی
همان‌طور که تا اینجای بحث روشن شد، چشم‌انداز در حکمرانی اهمیت قابل‌توجهی دارد چراکه:
اولا، تصویر درست، قابل‌لمس و جزئی‌نگرانه‌ای از مقصد اولیه، میانی یا نهایی ارائه می‌کند.
ثانیا، مرزبندی روشنی میان حرکت ما و حرکت رقبای ما ترسیم می‌کند.
ثالثا،‌ انگیزه‌ها را برای حرکت و نیز تحمل سختی‌ها و دشواری‌های مسیر بالا می‌برد و حس رقابت با سایر جونع را برمی‌انگیزد.
رابعا، امکان ارزیابی حرکت را در انتهای مسیر تعیین‌شده فراهم‌ می‌کند.


 دهم. چشم‌انداز حکمرانی فرهنگی در جمهوری اسلامی
براساس قرائت بنده از فرهنگ و براساس تحلیلی که از وضعیت فرهنگی دارم و همچنین اشرافی که به‌ ظرفیت‌ها وجود دارد، ما طی ۱۰ سال آینده باید بتوانیم به 10 نقطه حیاتی برسیم. ضمنا عدد‌هایی که در نظر گرفته‌ام براساس یک محاسبه تقریبی است:
ارتقای نگرش به زندگی/یعنی پیوند میان امور مادی و معنوی، دنیا و آخرت و درنهایت تعالی‌خواهی (در حداقل ۵۰ درصد جوانان)
عمق‌بخشی به دینداری (در حداقل ۳۰ درصد از عموم مردم)
افزایش سواد فرهنگی و‌ گذار از فرهنگ مقلدانه به فرهنگ محققانه (در حداقل ۶۰ درصد از جوانان)
نشاندن ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در جای حقیقی خود (در حداقل ۶۰ درصد از عموم مردم)
عبور از فردگرایی افراطی و رسیدن به پیوند فرد با جمع که چند خاصیت دارد: افزایش مسئولیت‌پذیری اجتماعی و دیگری ارتقای سطح تعاون و همکاری و نیز ایثار و ازخودگذشتگی (در حداقل ۶۰ درصد از عموم مردم)
افزایش احساس هویتمندی (در حداقل ۸۰ درصد از عموم مردم)
افزایش سرمایه اجتماعی (در حد ۷۰ درصد)
افزایش امید به آینده (در حد ۸۰ درصد)
افزایش خودباوری و اعتمادبه‌نفس ملی (در حد ۸۰ درصد)
کاهش آسیب‌های اجتماعی (در حد ۳۵ درصد)

مهدی حسینی مغویان
نویسنده:
مهدی حسینی مغویان
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها