رویداد دوی ماراتن بانوان در کیش – رویدادی با حضور گسترده شرکتکنندگان و پوشش خارج از ضوابط رسمی – بار دیگر یک حقیقت تلخ را پیش چشم ما گذاشت:میان سیاستگذاری فرهنگی و واقعیت اجتماعی، شکافی بزرگ وجود دارد.
این شکاف است که هر از گاهی در ماجراهایی از این دست به شکل یک بحران رسانهای نمود پیدا میکند.
نخست باید صریح گفت:
برگزاری چنین رویدادی بدون رعایت چارچوبها، بدون هماهنگی کامل و بدون پیشبینی واکنشهای عمومی، نشانهای از ضعف حکمرانی فرهنگی در سطوح مختلف است.
اینکه مدیریتی محلی نتواند پیامدهای یک فعالیت گسترده را پیشبینی و کنترل کند، موضوعی ساده نیست و ورود دستگاه قضایی به بررسی ابعاد اجرایی آن، طبیعی و انتظار افکار عمومی است.
با این حال، تحلیل منصفانه اقتضا میکند فقط به سطح ماجرا ننگریم.
جامعه ایران یک جامعه چندلایه، متنوع و متکثر است.
در چنین فضایی، هر رویداد عمومی نیازمند طراحی فرهنگی، تبیین و اقناع است. اگر سیاستگذار فقط دستور بدهد و گفتوگو نکند، جامعه واکنش خود را بر مبنای فهم و نیاز خودش نشان میدهد. ماراتن کیش دقیقاً نشان داد که نبود نقشه فرهنگی و ناهماهنگی نهادی چگونه میتواند یک فعالیت ورزشی را به یک موضوع ملی تبدیل کند.
در کنار این وضعیت، باید به یک مسئله ساختاری نیز اشاره کرد:
بخش قابل توجهی از رویدادهای عمومی امروز بر دوش اسپانسرها، حامیان مالی و فعالان اقتصادی است.
این مدل، اگر فاقد چارچوب فرهنگی مشخص باشد، ممکن است هر رویدادی—حتی با نیت مثبت—بهطور ناخواسته یک پیام فرهنگی یا اجتماعی حساس تولید کند.
این موضوع نقد به «اشخاص» نیست؛ نقد به فقدان سیاستگذاری فرهنگی در حوزه حمایت مالی از رویدادهای عمومی است.
وقتی معیارها شفاف نیست، هیچکس نمیداند کدام حمایت «تعالیبخش» و کدام حمایت «مسئلهزا» خواهد بود.
در نهایت، حقیقتی مهمتر وجود دارد:
هیچ جامعهای فقط با برخورد یا محدودیت به تعالی فرهنگی نمیرسد.
تعالی زمانی شکل میگیرد که میان حق مردم به نشاط و مشارکت اجتماعی و رعایت قواعد ملی و فرهنگی توازن برقرار شود؛ توازنی که در بسیاری از موارد هنوز تعریف نشده است.
ماراتن کیش یک هشدار بود:
هشدار نسبت به نبود گفتوگو، نبود سیاست فرهنگی واحد، نبود هماهنگی نهادی، و نبود معیارهای روشن برای برگزاری رویدادهای عمومی.
امروز که پرونده این رویداد در مسیر بررسی قضایی قرار گرفته، انتظار جامعه این است که نه از سر هیجان، بلکه با نگاه اصلاحی مشخص شود کدام بخش سیاستگذاری فرهنگی نیازمند بازسازی است.
پرسش اساسی همچنان پابرجاست:
چگونه میتوان در جامعهای متنوع، رویدادهایی را برگزار کرد که هم نشاط اجتماعی را حفظ کند و هم شأن فرهنگی کشور را؟