ماجرای اخیر رئالیتیشوی «بازمانده» را بعضیها تلاش کردند به یک «اشتباه ساده در طراحی یک بخش از بازی» تقلیل دهند؛ اما این تحلیل، نادقیق و سادهانگارانه است. در جهان رسانه، هیچ چیز «اتفاقی» نیست؛ هر صحنه، محصول یک مسیر طراحی، تأیید، انتخاب و اجراست. و وقتی نتیجه کار، برخورد سنگ با نمادهای هویتی ایرانی باشد، نمیتوان همهچیز را به «سهو» فروکاست.
در این میان سیامک انصاری—یکی از دو چهره اصلی و شناختهشده برنامه—نقش تعیینکنندهای در برداشت اجتماعی ماجرا داشت. او بعد از بالا گرفتن اعتراضها، در یک ویدئو از مردم عذرخواهی کرد؛ اما پرسش اینجاست: آیا عذرخواهی، آنهم بعد از واکنش افکار عمومی، برای جبران لطمهای با این ابعاد کافی است؟
واقعیت این است که بخش قابلتوجهی از این بحران، نه از بدطراحی صرف، بلکه از غرور رسانهای و اعتماد بیش از حد به مصونیت چهرهها شکل گرفت؛ نوعی اتکا به این تصور که «محبوبیت گذشته، از آینده محافظت میکند». اما «بازمانده» نشان داد که این تصور، اشتباه است. مردم نسبت به نمادهای تاریخی و هویتیشان حساساند و در برابر بیدقتی رسانهای، واکنش طبیعی و بحق دارند.
آقای انصاری!شما سالها در هنر و کمدی ایران محبوب بودهاید، اما محبوبیت به معنای مصونیت نیست. اینبار مشکل، یک برداشت اشتباه ساده نبود؛ مسئله، بیاحتیاطی حرفهای در یک پروژه پرخطر و کمفایده بود.
اگر قصد دارید اعتماد آسیبدیده را ترمیم کنید، راهش افزایش سرعت تولید محتوا یا تکرار پروژههای پرسروصدا نیست. راه درست، یک فاصله گرفتن آگاهانه است؛ توقفی برای بازبینی، بازسازی و انتخاب مسیرهای کمحاشیه و پرفایدهتر.
گاهی خویشتنداری، بخشی از بازیابی اعتبار یک هنرمند است—نه عقبنشینی.
و اینهم یکی از مهمترین درسهای ماجرای «بازمانده»:
در رسانه هیچ چیز اتفاقی نیست؛ و بیاحتیاطی، زودتر از آنچه فکر میکنیم، به قیمت اعتبار تمام میشود.