در فضای رسانهای و افکار عمومی، انتقادات متعددی نسبت به عملکرد شهرداری تهران در دوره علیرضا زاکانی مطرح میشود. با این حال، شواهد حاکی از آن است که این نقدها، علیرغم طرح شدن مکرر، تأثیر چندانی در ایجاد تغییرات اصلاحی در رویکردها و تصمیمگیریهای شهرداری ندارند. این پدیده را میتوان با اتکا به نظریههای روانشناختی و جامعهشناختی تحلیل کرد.
۱. سوگیری تأیید (Confirmation Bias) و انکار انتخابی:
یکی از دلایل اصلی بیاثر بودن نقدها، پدیدهی "سوگیری تأیید" است. این سوگیری به تمایل ناخودآگاه افراد برای جستجو، تفسیر و به خاطر سپردن اطلاعاتی اشاره دارد که باورها و ارزشهای قبلی آنها را تأیید میکند. در مورد شهردار و تیم او، اگر باور بنیادین بر درستی مسیر طی شده باشد، انتقادات بیرونی به عنوان اطلاعاتی ناخواسته یا نادرست تلقی شده و نادیده گرفته میشوند. این "انکار انتخابی" باعث میشود که شواهد متناقض با باورهای موجود، نادیده گرفته شده یا کمرنگ جلوه داده شوند.
۲. انسداد عقلانیت و مقاومت در برابر تغییر:
مقاومت در برابر تغییر، یک پدیده طبیعی در سطوح فردی و سازمانی است. اما در برخی موارد، این مقاومت به قدری شدید میشود که "انسداد عقلانیت" رخ میدهد. وقتی سازمانی یا مدیریتی، منافع، سبک رهبری یا دیدگاه خاصی را برتر از هرگونه بازخورد بیرونی بداند، انتقادات به عنوان تهدید تلقی شده و سیستم دفاعی فعالی در برابر آن شکل میگیرد. این میتواند شامل توجیه تصمیمات گذشته، حمله به منتقدان، یا ارائه اطلاعاتی جانبدارانه باشد.
۳. اثر گله (Bandwagon Effect) و تقویت درونگروهی:
در برخی محیطهای سازمانی یا سیاسی، "اثر گله" یا "تأثیر اکثریت" نیز نقش دارد. اگر فرهنگ سازمانی به گونهای باشد که اعضای گروه، یکدیگر را در باورها و تصمیماتشان تأیید کنند، نقد از بیرون ممکن است به جای ایجاد تغییر، باعث همبستگی بیشتر درون گروه شود. این "تقویت درونگروهی" باعث میشود تا اعضای یک گروه، یکدیگر را در برابر انتقادات خارجی مقاومتر سازند و دیدگاههای خود را بازنگرند.
۴. مفهوم "حباب فیلتر" (Filter Bubble) و "اتاق پژواک" (Echo Chamber):
رسانهها و شبکههای اجتماعی میتوانند با ایجاد "حباب فیلتر"، اطلاعاتی را که با دیدگاههای ما همسو هستند، بیشتر به ما برسانند و از انتشار دیدگاههای مخالف جلوگیری کنند. در مورد شهرداری تهران، اگر تیم مدیریتی بیشتر در معرض اطلاعات و بازخوردهای مثبت یا تأییدکننده از سوی نزدیکان و حامیان خود قرار گیرند، در "اتاق پژواک"ی گرفتار میشوند که در آن، انتقادات واقعی جامعه به درستی شنیده نمیشود.
۵. تمرکز بر "پیام" به جای "پیامرسان":
یک اصل پذیرفته شده در ارتباطات این است که در مواجهه با نقد، باید پیام را از فرستنده آن جدا کرد. با این حال، در بسیاری از موارد، به ویژه در مواجهه با انتقادات سیاسی، ممکن است تمرکز بر "چه کسی نقد میکند" باشد، تا "چه چیزی نقد میشود". اگر شهرداری تهران، منتقدان خود را جریانهای سیاسی مخالف یا رسانههای خاصی بداند، ممکن است به جای بررسی محتوای انتقادات، به دنبال تخطئه "پیامرسان" باشد.
بیاثر بودن نقدها در دوره شهرداری زاکانی، پدیدهای پیچیده است که ریشه در عوامل روانشناختی و اجتماعی متعددی دارد. سوگیری تأیید، مقاومت در برابر تغییر، اثر گله، و دوری از شنیدن صدای مخالف، همگی میتوانند به این وضعیت دامن بزنند. درک این سازوکارها میتواند به رسانهها و ناظران کمک کند تا روشهای مؤثرتری برای ارائه نقد و تشویق به تغییر اتخاذ کنند، و از سوی دیگر، مدیران شهری را به بازنگری در رویکرد خود و پذیرش سازنده بازخوردها سوق دهد. تا زمانی که این حلقههای معیوب شکسته نشوند، احتمال تکرار اتفاقات مشابه و بیاثر ماندن نقدها همچنان وجود خواهد داشت.