«فوزیه گودرزی» از زنان رزمنده و امدادگر دوران دفاع مقدس به روایت خاطرهای از مجروحین عملیات بازیدراز در بیمارستان پادگان ابوذر پرداخت که در ادامه میخوانید.
بعد از این که جنگ شروع شد من به همراه تعدادی دیگر از خانمهایی که به کار درمان آشنایی داشتند از جمله شهلا بیابانی، مهین جسری، خواهران دوستوندی، مهین راوشان، زنده یاد فاطمه تارینگو، زنده یاد شهیده پروانه شماعی زاده، مینو فردی و خواهرم مرضیه به عنوان امدادگر و پزشک یار به پادگان ابوذر شهر سرپل ذهاب اعزام شدیم.
به همراه ما تعدادی از دانشجویان پرشکی هم بودند که کارهای جراحی عمومی و بخیه و .. را انجام میدادند. اوایل نیروی متخصص نداشتیم و نمیتوانستیم جراحیهای حرفهای و عملهای باز را انچام بدهیم برای همین مجبور بودیم بیشتر مجروحین را به صورت سطحی مداوا کنیم و به کرمانشاه انتقال بدهیم.
همین امر هم باعث میشد کار امدادرسانی آن طور که باید با سرعت بالا انجام نشود و خیلی از مجروحین در حین انتقال به کرمانشاه در اثر خونریزی زیاد به شهادت برسند. بعد از مدتی گروهی از دانشگاه علوم پزشکی تبریز به ما محلق شدند که تعدادی نیروی متخصص و جراح به همراه داشتند. با حضور آنها اتاق عمل بیمارستان شروع به فعالیت کرد و در طول روز بیش از ۱۰ عمل انجام میشد.
یادم است در همان روزهای اولی که ما به بیمارستان آمده بودیم مجروحی را آوردند که نامش سیدعلی موسوی بود. گفتند: بیست و چهار ساعت قبل تیرخورده و بیهوش است. یکی از دانشجویان پزشکی او را معاینه کرد و گفت: «نبض نداره! شهید شده!» وقتی او رفت من و دوستم با ناراحتی به پیکر بی جان آن رزمنده نگاهی انداختیم. دلمان نمیآمد او را به سردخانه ببریم. برای یک لحظه انگار یک نفر بهم گفت: «دوباره نبضش را بگیر!» به دوستم گفتم: «صبر کن! بیا دوباره نبضش را بگیریم.» با هم نبضش را گرفتیم دیدیم نبضش خیلی ضعیف میزند! فوراٌ پزشکان بخش را خبر کردیم و آنها توانستند به موقع او را احیاء کنند و جانش را نجات دهند.
انتهای پیام/3222