عصر شعر «جاء نصرالله» به همت دفتر ادبیات و هنر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق دانشگاه تهران، با اجرای نجم الدین شریعتی برگزار شد.
علیرضا قزوه، علی داوودی، مصطفی محدثی، ناصر فیض، محمود اکرامیفر، رضا اسماعیلی، افشین علا، حجتالاسلام جواد محمد زمانی، محمد رسولی، محمدحسین مهدویان، فاطمه نانیزاد، فاطمه عارفنژاد، عاطفه خرمی، نغمه مستشار نظامی، عاطفه جوشقانیان، سعید حدادیان دیگر شاعران آئینی در این مراسم شعرخوانی و مرثیهخوانی کردند.
یک بیت شعر کار یک کتاب را میکند
نجم الدین شریعتی، در ابتدای مراسم عنوان کرد: زبان شعر گویاترین شعر است و این مسئله وظیفه شاعران را بسیار سخت میکند، چرا که اینانند که نبود شهدای ما را همچون حاج قاسم سلیمانی، آیتالله سیدابراهیم رئیسی و سیدحسن نصرالله برای ما قابل قبول میکنند. وی ضمن تشکر از دفتر ادبیات نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه عنوان کرد که از دوره پیشینی که این دفتر برگزار کرد، کتاب شعر و مجموعه داستانی روانه بازار نشر شد.
همچنین در این مراسم اکرامیفر مطرح کرد: مقصر این جریان را بیشتر کسانی میدانم که هم مرز فلسطین هستند، اما به کمک فلسطین نمیآیند و برای اسرائیل عربدهکش دست میزنند. افشین اعلا، دیگر مهمان این برنامه گفت: داغ حسن نصرالله با موشک انداختن فرو نمیشیند بلکه باید همه ما مانند حسن نصرالله باشیم. بزرگترین ثروت ما نفت و نه هستهای نیست، ثروت ما ادبیات است و با این سلاح باید به جنگ اسرائیل برویم.
در ادامه مراسم سعید حدادیان مسئول دفتر ادبیات نهاد رهبری مقام معظم رهبری در دانشگاهها گفت: تسلیت سخت است. با شهادت حسن نصرالله کمرمان شکست، اما ما برای خودمان گریه میکنیم و برای او خوشحالیم که به درجه والای شهادت نائل شد. کم هستند کسانی که نگاه ادبی به جهاد دارند و ما سالهاست که در این مسیر گام برمیداریم و در برنامه بعد، قصد برگزاری «سلام سردار ۲» را داریم. متاسفانه در این سالها ما از هرکسی که تجلیل به عمل آوردیم به فراقش مبتلا شدیم. سعید حدادیان در فراز بعدی صحبتهای خود، یک رباعی از سرودههای خود را خواند.
در ادامه مراسم شاعران آئینی، اشعار تازه سروده خود را با محوریت راه شهید سید حسن نصرالله در حضور میهمانان و رسانههای برخط خواندند:
مصطفی محدثی خراسانی:
«راز نصرالله»
تو را و حاج قاسم را دونیم ماه میبینم / که نصرالله میدیدم، که نصرالله میبینم
مگر دست بلند عشق بردارد ز رازت مُهر / که قد عقل را در این میان کوتاه میبینم
تو راه افتادی از هل من معین ظهر عاشورا / هنوزت با شهادت، همچنان همراه میبینم
غمت، چون دولت عشق است جان پرور، ببخشایم / اگر روزی تصورکرده ام جانکاه میبینم
میایی با رفیقت در رکاب حضرت موعود / جهانی را به استقبالتان در راه میبینم…
محمود اکرامی فر:
جلگه سرخ و رود سرخوچشمه چشمه آب سرخ / برکه ازجنگ میان ماهی و قلاب سرخ
دشت سرخ وابر سرخ و دانههای برف سرخ / پونههای کوهی و نیلوفر مرداب سرخ
آب سرخ و باد سرخ و خاک رنج آلود سرخ / در رگ تاک از خجالت شد شراب ناب سرخ
هر چه در بیداری من بوده، تاریک وسیاه / هر چه میبینم به یاد این و آن درخواب سرخ
شانههای کوچه از بس برده تابوت جوان / شد شبیه جمعههای منبر و محراب سرخ
باغ زیتون را اسیر بادها میبینم و / سیب لبنان را به روی نیزه در مهتاب سرخ
از صدای سامریها روح دریا شد سیاه / صورت غزه شده از سیلی اعراب سرخ
نغمه مستشار نظامی
آه بیروت سیب سرخت کو / چه شد آن آفتاب خندانت / زیر خاکستر است پیکر عشق / زنده ماندی تو با شهیدانت
آه بیروت، از دل باروت / خیل ققنوسها بر آمده است / در غم عاشقان خفته به خون / آه فانوسها در آمده است
سید ما بهار لبنان بود / سید ما شهید لبنان شد / قلب تهران شکست در غم او / در غمش کوچه غرق باران شد
الوداعای مجاهد نستوه / الوداعای یل رجز خوانده / الوداعای شهید قدس شریف / تا سحرگاه یک قدم مانده
افشین اعلا:
«خورشید نصر»
چون بر فراز بام شهادت طلوع کرد / تقویم فصل تازه خود را شروع کرد
خفاش را بگو که شهادت غروب نیست / خورشید نصر تازه به لبنان طلوع کرد
با قاتلش بگو که رقم زد هلاک خویش / زالو اگر ز خون یلان سد جوع کرد
نازم به قامتی که چو افتاد خم نشد / خود در قیام بود و هماینک رکوع کرد
اسلام با صلابت رزمش به اوج رفت / تاریخ در برابر عزمش خضوع کرد
بیروت شاخهای ز نهال بهشت بود / پس سوی اصل پر زد و ترک فروع کرد
لله گفت، چون ازلی بود عهد او / انا الیه خواند و به مقصد رجوع کرد
تنها نه در برابر او دره بقاع / هر قلهای که خاست ز لبنان، خشوع کرد
عمری شهید زیست که طاقت بیاوریم / آری علاج واقعه قبل از وقوع کرد
رضا اسماعیلی
ما بر چکاد خوف و خطر ایستادهایم / با درد و داغ و خون جگر ایستادهایم
در فتنه خیز حادثهها قد کشیدهایم / در روشنای صبح ظفر ایستادهایم
تا بشکفیم از نفحات سپیده دم / در مقدم نسیم سحر ایستادهایم
با نشر نور رونق شب را شکستهایم / آماده تا ظهور سحر ایستادهایم
تا در زمین دوباره ببالد غرور سرو / با آرزوی مرگ تبر ایستادهایم
ما شهرهایم در همه عالم به عاشقی / با داغ عشق، شعله به سر ایستادهایم
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق / ما عاشقیم و زنده اگر ایستادهایم
فاطمه عارفنژاد:
تمام پنجرههای ده آشنای تواند / چکاوکان همه دیوانه صدای تو اند
ستاره و سحر و ماه با تو همسایه / درخت و چشمه و گل اهل روستای تو اند
هزار قطره باران در صف بارش / هنوز در طلب بوسه بر عبای تو اند
بدون بودنتای کوه گریه هم سخت است / که ابرها همگی جلد شانههای تو اند
دویدهاند کسانی به سمت درک غمت / دویدهاند ولی تازه ابتدای تو اند
بخوان دوباره بخوان خطبهای به وسعت درد / خوشا به آن کلماتی که تسلای تو اند
به صبح خیره، شو از بزم آفتاب بگو / که سایهها همه افتاده پیش پای تو اند
مبادا فتح نکرده - نبرده - برگردند / جماعتی که به دنبال خونبهای تو اند
علیرضا قزوه:
«به سید حسن نصرالله که هرگز نمیمیرد»ای سید دلداده که در اوج کمالی / دادهست تو را حق چه جلالی چه جمالی
از جنس نفسهای پر از نور ملایک / دادند تو را سید مشتاق چه حالی
تو زندهترین زندهای ای کشته منصور / تو عین حضوری و نه خوابی نه خیالیای آینه، وصل، شکستی؟ نشکستی / با هر نفسی باز رسیدی به وصالی
مردان شهادت همگی اهل بهشتند / مردان خدا را نبود هیچ زوالی
امروز درخشیدی، چون بدرتر از بدر / دیروز اگر بودی بدری و هلالی.
سید حسنا خون تو تا ریخت در این دشت / خاکت متبرک شد و جاهت متعالی
محمود حبیبی کسبی
زد شرار از جهنم طاغوت / به غروب بهشتی بیروت
گوش دنیا به ضجهٔ غزه / چشم دنیا به ضاحیه مبهوت
آسمان شد سیاه و هر خانه / شعلهای شد میانهٔ برهوت
ریخت کافور بر جنازهٔ سدر / شاخهٔ توت شد پر از شاتوت
همه اخبار زندۀ دنیا / شد خبرهای مردهٔ بیروت
فوران کرد داغ نصرالله / ریخت آوارِ بغض روی سکوت
آه سید حسن! شبیه حسین / آن حسینی که جَبههاش جبروت
...
بعد از این زنده است نصرالله / در تمام محلهها و بیوت
بعد از این انتقام اوست قیام / شوق خونخواهیاش دعای قنوت
احمد بابایی
خاک، درگیر آسمان شده است / بازهم فصل امتحان شده است
خنجر شمر، خون چکان شده است / فصل شمشیر شیعیان شده است…
باز باران، ترانه میخواند / روضهخوان، بیبهانه میخواند
هر خبر، روضهای پریشان است / دل ما داغدار لبنان است…
آی صهیون! تقاص جانکاه است / صبر ما سینهای پر از آه است
آه ما خشم غیرتالله است / اصل طوفان، هنوز در راه است
سامری سوزِ قومِ برتر، کیست؟ / آن به موسای ما برادر، کیست؟
آنکه درهم شکسته خیبر، کیست؟ / هان! ز مرحب بپرس، حیدر کیست؟!
خشمگین شیعه همان شیریم / شک مکن! انتقام میگیریم…
محمدرضا وحیدزاده
بریده باد دو دستی که بر تبر دارید / چه غیر مرگ درختان مگر ثمر دارید؟
شبی که سرو سهیمان به خاک و خون غلطید / به زمهریر رسیدید، خود خبر دارید
مگر نه چیدن یک غنچه نیز تاوان داشت؟ / چگونه فکر فرار از خطر به سر دارید؟
هرآنچه لاله که پرپر شدهست پای شماست / که دست و دامنی از خون باغتر دارید
به تار پاره چنان عنکبوت تکیه زدید / چه ابلهانه در این خانه کر و فر دارید
به داس خشم بچینیم هرزهدستان را / دوباره شاخه برآرید اگر جگر دارید
بگو که مرکب چوبین بیاورند از پی / که باید از دل میدان جنازه بردارید
بگو که پرچم شومت کم است، بفرستند / اگرچه کشته از آن باز بیشتر دارید
قرار ما و شما صبح جمعهای روشن / و اندک است مجالی که تا سحر دارید
علی داوودی
در گرگ و میش افق معجزهای نیست مگر باران مرگ
با اینهمه هنوز انسان نفس میکشد
در شلوغترین گورستان زنده جهان.
غزه
انفجار خبرها را میشنوی؟
خواب خانوادهای ۹نفره در گوری کوچک
قلبهایی پاشیده از هم که لابلای آوارهای تاریخ میدوند
... و کودکان به مرگ چنان مینگرند که به همبازی شرور خویش
[که]میآید و بازی را میبرد
نه چشمی برای گریه دارم
نه دستی برای سینه زنی
نه زنده خویش را کفنی
در غزه
سیارهای خونین که بر مدار غربت میچرخد
که ساکنانش جایی برای مهاجرت ندارند
و کجا بگریزد پرنده از آسمان؟
تنها میآیند
نام خود را بر سینه ما مینویسند و میروند.
جهان زیر آوار خبر مانده است و صدای تو را نمیشنود
که صدای تو صدای خداستای خلاصه انسانای تداوم رنجای سرزمین صبر
که تاریخ از کنارت شرمگین میگذرد
با چشمان تهی
غزهای پرچم چهاررنگ خون
که ما را برای ابد فتح کردهای
ای شهر اشک
که ایستادهای و میسوزی
تا کربلا فراموشمان نشود.
محمد حسین مهدویان:
شروع ماجرای اوست، پایانی که ما دیدیم / در این دنیا نمیگنجید، انسانی که ما دیدیم
مسیحا بود و انفاسش به دلها زندگی میداد / نخواهد شد اسیر مرگ، آن جانی که ما دیدیم
از این سروی که افتاده، هزاران باغ میروید / حریف او نخواهد شد، زمستانی که ما دیدیم
تماشا کن شکوهش را که حتی در دل آتش / تلاطم میکند موج خروشانی که ما دیدیم
بخوان "انا فتحنا" و بخوان از "جاء نصرالله" / سراسر آیه فتح است، لبنانی که ما دیدیم
بدانای ریشه صهیون، اگر در سنگ هم باشی / به بادت میدهد یک روز، طوفانی که ما دیدیم
عاطفه جوشقیان:
«والله عزیز ذوانتقام»
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را / همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنه دیدار دلداریم / که با این تشنه کامیها چشیدیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است / ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری / تو که کر میکنی با ادعایت گوش عالم را
چه شبها که غذای غزه رگبار مسلسل بود / تو حالا نوش جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن / چه میخواهی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟
فاطمه نانی زاد
شهادت میدهد نامت، رجزخوانی طوفان را / به گوش ابر میخواند، تغزلهای باران را
چقدر از صبح صادق روشنی در چشم خود داری / تلاوت میکنی پر شورتر آیات انسان را
چه بیم از صخرههای سرکش و دریای مواجش / به ساحل میبری کشتی حزب الله لبنان را..
تمام لالههای پرپرت را دشت بوسیده / به قربانگاه بردی بارها شوریده سر، جان را
تو را در قریههایی دورتر تبریک میگویند / به چنگ آوردهای بی جنگ این ملک سلیمان را
قسم بر آیههای «جاءنصرالله» میبینند / که روشن کرده نور تو بلندیهای جولان را
عاطفه خرمی
فصل صبر ما سرامد، زخم سختی خوردهایم / تیغ بردارای برادر! ما برادر مردهایم
تیغ بردار و برو یک خیبر دیگر بساز / روبروی چشم صهیون، باز هم سنگر بساز
میچکد خون از خبرهای جهان این روزها / از نگاه آخرین کودکان این روزها..
در دل شب آفتابی ناگهان پیدا شده ست / یا که با فوجی ستاره آسمان زیبا شده ست
گرچه میگویند مردم: رد دود موشک است / آی دنیا! این تقاص خون صدها کودک است
حک شده آیات حق بر سینه پهبادها / این فقط مشتی ست از خروارمان، جلادها!
وحشت افتاده میان گله گرگان، ببین! / لانههای غصبی آخر میشود ویران، ببین!
جرئت طوفانی مردانایران دیدنی ست / جنگ احزاب ست و کار نسل سلمان دیدنی ست
مرثیه خواندیم اگر، اما حماسه پروریم / مرگ پایان کبوتر نیست، بر این باوریم
بعد از این بوران و یخبندان بهاران میرسد / آی مردم! فصل لبخند فراوان میرسد
شهاب مهری
گشتهام، اما نه روی لب، نه در دل، خنده نیست / دیر فهمیدم که هر جویندهای یابنده نیست
کهنهسربازی چرا سنگر گرفته نیمهشب؟ / او چِهل سال است زیر آتش جنگنده نیست
درصد جانبازیاش را خواندهام، اما چرا / درصدی از غصههایش در دلِ پرونده نیست؟
بعد از او هر صفحه تقویم من تکراری است / آه… جز دلتنگی دیروز در آینده نیست
عدهای گفتند: او در خانهاش جانباخته / چیست نام آنکه جان میبازد و بازنده نیست؟
در پیاش مثل نسیمی کوچهها را گشتهام / دیر فهمیدم که هر جویندهای یابنده نیست