تفسیر فرد از یک رویداد شیوه ی رفتار و نوع احساس وی را تعیین می کند، واقعیت این است که بسیاری آدم ها هنگامی که در می یابند چگونه احساس های آنها تابع نحوه تفکرشان درباره وقایع است و چگونه با تغییر دادن تعبیر و تفسیرشان از واقعیت می توانند احساسات خود را تا حدود زیادی تغییر دهند حیرت زده می شوند.
به طور کلی آدم ها به این دلیل وارد فرآیند درمان می شوند که احساس ها رفتار و روابط بین فردی آن ها مختل شده است.
در این بین دو نکته را نباید فراموش کرد که بین افکار و احساسات تفاوت وجود دارد و افکار هر فرد احساس ها و رفتار های او را به وجود می آورند.
احساس ها تجربه های درونی هیجان ها هستند. مثلاً من ممکن است احساس ،اضطراب، افسردگی ،خشم ،ترس ،درماندگی خوشحالی شادمانی ،خستگی بی تفاوتی ،کنجکاوی ،ناامیدی پشیمانی یا خود سرزنشی .کنم گفتن این که من احساس یا هیجان خاصی ،دارم مانند این است که بگوییم این اتوی داغ می سوزاند یا این کلوچه از نظر من خوشمزه است ما احساس ها را مورد چالش قرار نمی دهیم بلکه افکاری را که باعث تولید احساس ها می شوند را مورد بحث و چالش قرار میدهیم ، ما باید در بیابیم که چگونه افکار می توانند احساسات را ایجاد کرده و شدت احساس را افزایش یا کاهش دهند .
اغلب وقتی با افکارمان مواجه می شویم ، مثلا به خودمان می گوییم فلانی دارد از من سواستفاده می کند، همه چیز به طور غم انگیزی رو به نابودی است یا هرگز موفق نخواهم شد به گونه ای برخورد می کنیم که انگار افکار ما عین واقعیت هستند در حالی که شاید اینطور نباشد.
در فهرست زیر با مطالبی آشنا می شوید که در علم روان شناسی به آن خطاهای شناختی می گویند، افکار از پیش تعیین شده ای که در نهایت واکنش های رفتاری ما در مقابل دیگران را رقم می زنند.
با شناسایی هر کدام از این افکار می توانیم تعاملات جدیدی را اطرفیان خود ایجاد کنیم و روابط بین فردی قدیمی که در آن با مشکل مواجه بودیم را اصلاح کنیم.
ذهن خوانی : شما فرض را بر این می گذارید که می دانید آدم ها چه فکر می کنند بی آنکه شواهد کافی درباره افکارشان داشته باشید.مثلا ( او فکر میکند من یک بازنده ام)
پیش گویی آینده: آینده را پیشگویی می کنید ، پیشگویی می کنید که اوضاع بدتر خواهد شد یا خطری در پیش است .مثلاً ( در امتحان قبول نخواهم شد یا این شغل را به دست نخواهم اورد)
فاجعه سازی : شما بر این باورید که آنچه که اتفاق افتاده است یا اتفاق خواهد افتاد آن چنان دردناک و غیرقابل تحمل خواهد بود که شما نمی توانید آن را تحمل کنید مثلاً اگر در امتحان رد شوم وحشتناک است.
برچسب زدن : یک ویژگی منفی خیلی کلی را به خود و دیگران نسبت می دهید. مثلاً: (من دوست داشتنی نیستم یا او بی لیاقت است)
دست کم گرفتن جنبه های مثبت : مدعی هستید که دستاوردهای مثبت شما یا دیگران ناچیز و جزئی هستند مثلاً این وظیفه زن خانه است که به همسرش توجه کند بنابراین وقتی به من توجه میکند که شق القمر نکرده است .این موفقیت ها که مهم نیستند خیلی آسان به دست آمدند.
فیلتر منفی: تقریباً منحصراً بر جنبه های منفی متمرکز میشوید و به ندرت به جنبه های مثبت توجه می.کنید مثلاً اگر نگاهی بیاندازید متوجه میشوید چه تعداد آدمهایی هستند که مرا دوست ندارند.
تعمیم افراطی : صرفاً براساس یک رویداد خاص یک الگوی کلی و فراگیر منفی را استنباط میکنید مثلاً این اتفاق همیشه برای من پیش می آید، انگار من خیلی جاها شکست میخورم.
تفکر دو قطبی آدمها یا رویدادها را به صورت همه یا هیچ می.بینید مثلاً همه مراکنار گذاشته اند یا وقت تلف کردن بود.
این ها بخشی از خطاهای شناختی یا تحریف هایی هستند که ذهن ما را فراگرفته اند در گزارش های بعدی تعداد دیگری از خطاهای شناختی را معرفی و نحوه رو به شدن با آن ها را ارائه خواهیم داد.