به گزارش صد آنلاین، دو سال قبل درگیری خونینی میان دو برادر به نامهای بهزاد و بهروز با دو برادر دیگر به نامهای شهرام و شاهرخ اتفاق افتاد. ساعاتی بعد به پلیس گزارش شد بهروز جانش را از دست داده است و بجز دو گروه برادران دو نفر دیگر به نامهای نیما که از دوستان بهروز و بهزاد بود و اکبر که از دوستان شهرام و شاهرخ بود در این درگیری حضور داشتند.
به این ترتیب تحقیقات ماموران آغاز شد. شهرام به پلیس گفت: من و برادرم داشتیم از خیابان عبور میکردیم. موتور داشتیم و دور دور میکردیم. یکدفعه دیدیم مقابل در خانه همسایه درگیری است و بهروز و بهزاد فحاشی میکنند. جلو رفتیم و اعتراض کردیم. دوستشان نیما هم آنجا بود. آنها ما را زدند و از محل بیرون کردند. موتور را هم به زمین انداختند. چند ساعت بعد متوجه شدیم که ساعت و زنجیر من نیست. به دوستمان اکبر گفتیم همراهیمان کند تا برویم و ساعت و زنجیر را پس بگیریم. در آنجا دو برادر دوباره به ما حمله کردند. نیما هم به کمکشان آمد. اکبر هم برای کمک به ما ضربهای به سر بهروز زد و بعد از محل فرار کردیم.
با بازداشت اکبر وی به قتل اعتراف کرد و به این ترتیب کیفرخواست علیه متهمان صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه رسیدگی ابتدا مادر مقتول درخواست قصاص کرد و سپس متهمان که یکی از آنها برادر مقتول بود، در جایگاه قرار گرفت.
وی که متهم به مشارکت در نزاع دسته جمعی است، گفت: آن روز برادر بزرگترم از من خواست تا برای انجام کاری به خانهاش بروم. در آنجا متوجه شدم برادرم با همسایهشان دعوا کرده است. من با صدای بلند به همسایه اعتراض کردم که یکباره شهرام و شاهرخ به ما نزدیک شدند و اعتراض کردند. آنها میگفتند ساکت شویم. من گفتم به آنها ارتباطی ندارد. با هم درگیر شدیم و چند سیلی به آنها زدم و آنها رفتند. بعد از چند دقیقه دو برادر با دوستشان اکبر به محل برگشتند و ما هم از ترس شیشه نوشابه برداشتیم و به سمتشان پرت کردیم تا بتوانیم فرار کنیم. بعد از فرار متوجه شدم بهروز همراه ما نیست. اول فکر کردم جلوتر از ما فرار کرده اما بعدا فهمیدم آنها برادرم را زدهاند.
وقتی اکبر روبهروی قضات ایستاد، گفت: من میخواهم واقعیت را بگویم. آن روز با همسرم دعوا کرده و دو خشاب قرص خواب خورده بودم که شهرام و شاهرخ به من زنگ زدند و از من خواستند برای گرفتن ساعت و زنجیر طلایشان آنها را همراهی کنم. آنها از من خواستند شمیر و قمههایم را همراه ببرم که اگر لازم شد بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. وقتی به آنجا رسیدیم آنها با شیشه به ما حمله کردند. در یک لحظه من و بهروز با هم یقه به یقه شدیم و او قمه را گرفت. همان لحظه شهرام برای اینکه به من کمک کند با شمشیر به سمت ما آمد و آن را محکم روی دیوار کشید. جرقه شمشیر روی دیوار باعث شد بهروز بترسد و خودش را به عقب بکشد و قمه ناخواسته به بازویش برخورد کرد. باور کنید من او را نکشتم و او خودش باعث شد قمه با دستش برخورد کند.
در ادامه متهمان دیگر نیز در جایگاه قرار گرفتند و اظهارات خود را بیان کردند در پایان هیات قضات وارد شور شدند و متهم را به قصاص و سایر متهمان را هم به حبس محکوم کردند.