این مقاله به هیچ عنوان قصد بررسی ابعاد رفتاری رژیم صهیونیستی و پاسخ ایران به آن را ندارد. قطعا نظامیان جانفشان و جان بر کف کشورمان بهتر از هرکسی به این مسائل واقف هستند. آنچه این مقاله قصد انجام آن را دارد بررسی برخی گزاره های متعارف در ایران نسبت به رژیم صهیونیستی است. گزاره هایی که گویا بیش تر از همه نتیجه و تاثیر گرفته از مطالبی هستند که به شکل مستقیم و بعضا بدون هیچ تحلیل متعاقب از نشریات غربی و به طور خاص نشریات انگلیسی زبان ترجمه می شوند و گفتمان سیاست خارجی در داخل کشورمان را شکل می دهند. با مقایسه بسیاری از مطالب داخل کشورمان با مطالب روزنامه ها و وبسایت های انگلیسی زبان می توان به خوبی متوجه شد که در مواقعی استقلال فکری در داخل جامعه به همان اندازه در معرض تهدید است که استقلال سیاسی و اقتصادی کشورمان مورد تهدید واقع می شود.
جامعه جهانی
اصولا صحبت از جامعه جهانی مشکل دار است. مشکل اول این است که اصلا خود این واژه در فارسی اشتباهی ترجمه شده است! آنچه آن را «جامعه جهانی» می خوانیم ترجمه اصطلاح international community است که ترجمه صحیح آن «جامعه بین الملل» است، و این جامعه بین الملل هم بر اساس اصول ملت-دولت بنا شده که اصلی غربی است (در مقاله ای در دیپلماسی ایرانی با عنوان «چگونه می توان توطئه جروزالم پست را ناکام گذاشت؟» به این موضوع پرداخته شده است). این نظام که بعد از پایان جنگ جهانی دوم به اوج شهرت خود رسید جایی برای قبایل، طوایف، و ادیان باقی نمی گذارد و مخالف تکثرگرایی هویتی است که گنجینه بشری به حساب می آید. تکلیف مهاجران فلسطینی در اردن چه می شود؟ سازمان های غیر دولتی کجای این نظام قرار می گیرند؟ شرکت های چند ملیتی کدام بخش از آن هستند؟ چگونه می توان با تهدیدهایی چون تغییرات آب و هوایی و یا تروریسم در نظامی مقابله کرد که ادعا می کند مشکلات باید در داخل مرزها و یا با همکاری دولت-ملت ها حل شوند، آن هم دولت-ملت هایی که بعضا خود یا از این تهدید ها استفاده می کنند و یا اینکه نسبت به آن بی تفاوت هستند.
اما به نظر می رسد که منظور بسیاری از مطالب در داخل کشورمان «جامعه بین الملل» یعنی international community نیست بلکه مقصود آن ها واقعا همان اصطلاح «جامعه جهانی» یعنی global community است. باید گفت که این عدم شفافیت بین استفاده دو اصطلاح در مطالب فارسی نه تنها باعث اشتباه مفهومی بلکه باعث اشتباه ادراکی می شود. برای مثال وقتی که از «اجماع جهانی» علیه رژیم صهیونیستی صحبت می کنیم دقیقا منظورمان چیست؟! آیا منظورمان از آن همان اجماع بین الملل، یعنی اجماع میان ملت-دولت ها و به معنای international است؟ یا اینکه می خواهیم از اجماع جهانی به معنی global صحبت کنیم که شکلی غیر دولتی می گیرد؟ مثال اردن را در نظر بگیریم: در حالی که دولت اردن کاملا همسو با رژیم صهیونیستی حرکت می کند مردم اردن اگر نگوییم به شکل اکثریت حداقل به شکل قابل توجهی همسو با فلسطینیان هستند. اوضاع ترکیه، روسیه، چین، مصر و بسیاری از کشورهای غیر غربی هم مشابه است. شاید دولت های این کشورها چندان با رژیم صهیونیستی مخالف نباشند و یا حتی با آن همسو هم باشند اما نمی توان حمایت درصد قابل توجهی از مردم این کشورها از فلسطین را کتمان کرد.
اما یک «جامعه جهانی» دیگر هم وجود دارد و آن جامعه ای است که هر کشور و حتی هر فرد صحبت کننده در جهت مقصود خود از آن استفاده می کند. در اینجاست که مشکل ترجمه در شکل گیری گفتمان سیاسی و استقلال فکری به میان می آید. وقتی که شبکه، روزنامه و یا دولتی غربی از اصطلاح جامعه جهانی استفاده می کند آیا در مقصود خود کشورهای غیر غربی و یا حتی مردمان غیر غربی را هم شامل می کند؟ حمله روسیه به اوکراین را در نظر بگیریم! در حالی که بسیاری از دول و ملل غربی از انزوای روسیه از طرف جامعه بین الملل و جامعه جهانی صحبت می کنند و می کردند، تنها نگاه به تقسیم بندی آرای سازمان ملل به خوبی این مطلب را می رساند که مقصود این دول و ملل از جامعه جهانی و بین الملل تنها بخش کوچکی از کره زمین می شود. مشکل ساده است: بسیاری از اوقات ترجمه مطالب بدون ترجمه مفهوم صورت می گیرد!
بنیامین نتانیاهو به دنبال ماندن در قدرت است
شاید یکی از بارزترین گفتمان های بیگانه و وارداتی به تفکر سیاسی کشورمان همین گفته باشد که چون بنیامین نتانیاهو به دنبال جنگ است پس باید هوشمند بود و یا اینکه مدارا کرد. اما اصل این گفته و تفکر وارداتی چیست؟ در واقع باید این سوال را پرسید که ریشه فکری این گفته و تفکر چیست؟ ریشه فکری آن بر می گردد به این تفکر در رسانه ها و به طور کلی در جامعه غربی که «اسرائیل یک کشور است. این کشور دموکراتیک است. همچون هر کشور دموکراتیک دیگر احزاب مختلف بر سر کار می آیند. با وقوع انتخابات چرخه قدرت تغییر پیدا می کند و احزاب مختلف قدرت را به دست می گیرند. این احزاب برنامه های سیاسی گوناگون دارند. برنامه سیاسی بنیامین نتانیاهو و احزاب متحد وی خطرناک هستند. نباید کاری کرد که حزب وی در قدرت بماند».
کافی است گفته اول را به چالش بکشید: آیا اسرائیل واقعا یک کشور است یا این که یک موجودیت اشغالگر است؟ این سوال همان سوالی است که بسیاری از افراد در غرب بعد از طوفان الاقصی از خود پرسیدند و قانع شدند که رژیم صهیونیستی یک رژیم اشغالگر بر پایه تفکرات فاشیستی آپارتاید و برتری جویی قومی و نژادی است. حالا چه فرقی می کند که این موجودیت اشغالگر و اعضای آن که همه صهیونیست ها را شامل می شود با رای گیری اداره شود و یا با دیکتاتوری؟! اصلا مگر فرقی می کند که اعضای یک گروه مافیایی سردمداران خود را با رای گیری و یا با زور انتخاب کنند؟!
هیچ تفاوتی ندارد که یک صهیونیست از حزب دست راستی باشد و یا طرفدار حزب دست چپی باشد. دزد مارکسیست و دزد لیبرال هر دو دزد هستند! به قول یک یهودی که در همایشی برای فلسطین صحبت می کرد تنها موضوع در اینجا به مسئله درصد بر می گردد. یک صهیونیست شاید صد در صد به «حق» یهودیان نسبت به اموال و سرزمین فلسطینیان معتقد است و دیگری هشتاد درصد و یکی هم بیست درصد! آنچه باید در یاد داشت این است که صهیونیست چپ و راست یا لیکود و یش آتید و غیره همه صهیونیست هستند!
صبر استراتژیک یا انفعال استراتژیک؟
صبر استراتژیک یک چیز است و انفعال استراتژیک چیز دیگری است! یک بار بعد از انقلاب اسلامی در سفارت ایالات متحده گروگانگیری اتفاق افتاد و تا به امروز تقریبا تمام سیاست های ایالات متحده علیه کشورمان بر پایه آن اتفاق می چرخد. در آن اتفاق هر اندازه هم که مشکل دار و بحث برانگیز بود اما کسی کشته نشد و اعضای سفارت در آخر آزاد شدند. حالا چگونه می توان در برابر حمله مستقیم با جنگنده به سفارت کشورمان و شهادت بلندپایه ترین مقامات کشوری خویشتن داری نشان داد؟ نه تنها این حمله به خاک جمهوری اسلامی ایران انجام شده بلکه تلفات جانی داشته است. این تلفات جانی هم مقامات دولتی به همراه کادر دیپلماتیک بودند که در حال انجام نمایندگی بودند و مصونیت دیپلماتیک داشتند. مضاف اینکه این حمله به خاک سوریه هم بوده است و در خاک سوریه باعث تلفات جانی شده است. این همه خط قرمز را نمی توان به یکجا و بدون تنبیه عبور کرد!
اگر جمهوری اسلامی ایران قادر به محافظت از نمایندگان کشوری خود نیست پس تکلیف مردم عادی چه می شود؟ این سوالی است که به ذهن هر شهروند ایرانی خطور می کند. آیا نباید از آن افرادی که از انفعال استراتژیک حمایت می کنند پرسید که اگر قرار بر دل بستن به جامعه بین الملل و جهانی بود که مصونیت دیپلماتیک می توانست از وحشی گری رژیم صهیونیستی جلوگیری کند. اصلا چرا از این صحبت نمی کنیم که چگونه می توان از فرصت استفاده کرد و با هوشیاری از اجماع اسلامی-عربی و غیر غربی در حمایت از فلسطین استفاده کرد؟ اجماعی که باعث شده کشوری چون مصر که مقدار زیادی از درآمد خود را بخاطر جانفشانی های یمنی ها در کانال سوئز از داده مجبور به سکوت شود؟
آنچه در ایران اجماع جهانی می خوانند به جای مطرح شدن در پی تصمیماتی که منافع کشوری را محافظت کند نباید تبدیل به معیاری برای تصمیم گیری شود چرا که به سختی می توان نظر مردم در غرب را با این هجمه از تبلیغات تغییر داد. با این همه نسل کشی، نابودی بیمارستان ها، کشتار مادران باردار و کودکان و حتی کشتار شهروندان غربی توسط رژیم صهیونیستی هنوز هم جوامع غربی به لطف خفقان اطلاعاتی از رژیم صهیونیستی حمایت می کنند! بر اساس نظرسنجی موسسه گالوپ در تاریخ چهارم مارس سال جاری میلادی، در حالی که حمایت از رژیم صهیونیستی در میان شهروندان آمریکایی نسبت به سال گذشته با کاهش ده درصدی روبرو بوده اما همچنان ۵۸ درصد از آمریکایی ها نظر «خیلی مطلوب» یا «تقریبا مطلوب» نسبت به رژیم صهیونیستی دارند. جالب تر اینکه حمایت از فلسطین هم با کاهش هشت درصدی نسبت به سال گذشته مواجه بوده و به عدد ۱۸ درصد رسیده است! در قدرت رسانه ای ضعیف هستیم و تا زمانی که در این بخش ضعیف هستیم یا باید از راه های دیگر به دنبال شکل گیری گفتمان فکری و تاثیرگذاری بر جوامع غربی باشیم و یا اینکه چندان به آن توجهی نکنیم، چرا که فرقی نمی کند چه کار می کنیم و حتی اگر مثل فلسطینیان هم با نسل کشی مواجه شویم باز نخواهیم توانست تا بیش تر از بیست درصد غربی ها را با خود همراه کنیم!
جنگ مشکلات اقتصادی می آورد
جنگ باعث مشکلات اقتصادی می شود و این هم درست است اما بحث در اینجا باید در رابطه با کنترل تاثیر آن بر زندگی مردم باشد. کشورمان در منطقه غرب آسیا واقع شده است که منطقهای بسیار ثروتمند است و به همین سبب هم همواره با چشم طمع دشمنان روبرو بوده است. اما اصولا کشورها همه بر اساس جنگ بنا شده اند. شاید بتوان به اصطلاح عامیانه گفت که کشورها با فکر جنگ می خوابند و یا اینکه حتی بخاطر آن بی خواب می مانند. ۴۰ درصد از هزینه های جهانی را صنایع نظامی تشکیل می دهند و شاید حتی بتوان گفت که اقتصاد کشوری مثل آمریکا اقتصاد جنگی است. آنچه باعث مشکلات اقتصادی در کشور می شود جنگ نیست بلکه مدیریت اشتباه، کوته فکری، فساد و عدم برنامه ریزی است. چه بخواهیم یا نه، جهان بعد از یازده سپتامبر تغییر کرده و دولت ها شروع به چیدن سیاست های خود بر اساس ملاحظات امنیتی کرده اند. کشوری مثل چین را در نظر بگیرید که بسیار صلح آمیز به نظر می رسد و واقعا هم در عمل رفتار آن چنان خصومت آمیزی از خود نشان نمی دهد، اما ایالات متحده به هر روی در حال محاصره آن است. مگر فلسطینی ها تهدیدی برای کسی بودند که اروپاییان به سر آن ها ریختند و آن ها را از خانه هایشان بیرون کردند؟! مگر ایران بود که به صدام حمله کرد؟ چه بخواهیم یا نه جنگ به سراغ ما می آید و باید با برنامه ریزی و مدیریت صحیح و درست به دنبال کنترل اثرات آن بود و این هم غیر ممکن نیست! مثال روسیه شاید چندان مطلوب نباشد اما این کشور با آن همه تحریم و درگیری در جنگ مستقیم در همسایگی خود توانست اقتصاد خود را به شکلی مدیریت کند که اگر به همین شکل ادامه دهد می تواند از نظر درآمد در بین کشورهای پردرآمد قرار بگیرد.
جنگ چیز بدی است و خانمان سوز است. باعث تخریب و از دست دادن عزیزان می شود. اما باید برای آن آماده شد. جهان جای ناامن تری شده و حتی کشورهای اروپایی هم در حال بازگرداندن خدمت سربازی و پخش بیش تر برنامه های جنگی و آموزش های مختلف هستند. سوئد و فنلاند بیطرف به ناتو پیوسته اند. حتی کشور آرامی مثل استرالیا هم که روزی کمبود اخبار در برنامه های تلویزیونی آن برای مزاح استفاده می شد در حال تبدیل به یکی از شرکای نظامی آنگلوساکسون ها است. بشر همواره برای بقا «جنگیده» است و این هم همان پارادوکس معروف ضرب المثل لاتین است که «اگر صلح می خواهی برای جنگ آماده شو».