به گزارش صد آنلاین ، چند روز پس از خودکشی پرستو بخشی، دکتر قلب در بیمارستان نورآباد گمانه زنی ها در این باره همچنان ادامه دارد و دوستان و نزدیکان وی ناگفته های تازه ای از این حادثه تلخ را بازگو می کنند.
پرستو بخشی، از سال ۸۶ با ورود به دانشکده پزشکی دانشگاه آزاد تهران، مسیر رسیدن به تخصص قلب را آغاز کرد. هر سال که گذشت در رشته پزشکی جدیتر شد و در سال سوم این رشته، انگار دیگر میدانست از دنیای پزشکی چه میخواهد. برای همین وقتی فارغالتحصیل شد برخلاف بسیاری از همکلاسیها، از تهران به محلات رفت و دوره طرح عمومی خود را در اورژانس که یکی از شلوغترین مراکز درمانی است، گذراند. مواجهه و رو در رو شدن با بیماران و مردم را دوست داشت و هیچوقت هم به مهاجرت از ایران فکر نمیکرد، حتی وقتی صمیمیترین دوستانش، عزم مهاجرت کرده بودند تا از این شرایط خلاص شوند. روحیه خیرخواهی داشت و گاهی برای درمان بیماران دیگر هم کمک جمع میکرد. وضع مالی پدر و مادر پرستو بد نبود، یعنی نیاز چندانی برای تحمل شرایط سخت و کسب درآمد نداشت اما همان سال که درس پزشکی عمومی را تمام کرد و طرح را هم از سر گذراند، مدتی در یکی از شهرهای کوچک جنوب ایران، کار کرد تا استقلال خود را به دست آورد، شاید از همین روست که حالا در مواجهه با خبر خودکشی او، به کار بردن صفاتی چون «حساسیت نسل جوان» یا «زودرنج بودن» بی معنا و دور از دهن و باور است. سال ۹۷، در تخصص قلب دانشگاه ایران قبول شد، یک سال بعد متوجه وجود سرطان در جان پدر شد و تمام خوشحالیاش رنگ باخت. دنبال کارهای درمان پدر را گرفت اما چند ماه بعد، اوایل خرداد سال ۹۹ پدر در بیمارستان رجایی بستری شد. بیماری فائق آمد و پدر بیست روز بعد، در روزهای پایانی خرداد برای همیشه از میان دستانش رفت. هنوز چند ماه از مرگ پدر نگذشته بود که متوجه شد مادر هم سرطان دارد. تمام آن روزهای بیماری مادر، همزمان شده بود با روزهای سخت رزیدنتی در مهمترین بیمارستان تخصصی قلب ایران و کشیکهای طولانی در بیمارستان شهید رجایی و البته شرایط سخت کرونا. همه آن روزها را طی کرد، برای بیماران کمک جمع میکرد و حتی در پویش ویزیت رایگان بیماران کرونا شرکت کرد تا مرداد سال ۱۴۰۲ که مادرش هم از دنیا رفت. از آن روز شرایط سختتر شد، درخواستش برای به تعویق افتادن دوران طرح مورد قبول واقع نشد و نتوانست به تهران منتقل شود و در نهایت حکم آمد که اواخر پاییز باید برای گذراندن دوره دو ساله طرح به بیمارستان شهید رحیمی خرمآباد برود. به خرمآباد رفت و مورد آزار و اذیت قرار گرفت و یکی از افراد مشغول در معاونت آموزشی این بیمارستان آموزشی با دخالت در امور درمانی، سعی کرد تا با جمعآوری امضا، علیه او اقداماتی انجام دهد و در نهایت نه تنها حقوقش را نصف که نامه عدم نیازش را هم مهر کردند. حدود دو ماه بلاتکلیف ماند و باز هم شرایط سختتر شد. فایلهای صوتی و پیامکهایی که از او موجود است، شرایط روحی و ناتوانی در گذراندن طرح را تایید میکند و در برخی از آنها به رفتارهای دور از شأن هم اشاره دارد اما مسوولان در این باره زیر بار مسوولیت نمیروند. اهل آسانی نبود و کار سختتر را انتخاب میکرد فاطمه ناصری آتشانی یکی از همکلاسیهای پرستو بخشی است که سابقه دوستیاش با او به ۱۶ سال پیش بر میگردد؛ زمانی که هر دو در دانشکده پزشکی دانشگاه آزاد تهران قبول شده بودند. او که چند ماه پیش از ایران مهاجرت کرده است، درباره شرایط و روحیات مرحوم دکتر بخشی میگوید: « در سال ۸۶ و از همان زمان ورود به دانشکده پزشکی با هم آشنا شدیم و اسفند ۹۳ فارغالتحصیل شدیم. پرستو خیلی شاد و سرزنده بود و همان موقع هم همه را در دانشگاه میخنداند.
من حتی با خودم فکر کرده بودم که چرا با این روحیه به رشته علوم پزشکی آمده و میگفتم؛ باید کمدین میشد. پرستو چنین روحیهای داشت و البته خوب یادم هست که از ترم ۶ به بعد هم در دانشگاه بسیار جدیتر شد. خیلی سختکوش بود، نمرههایش از همه ما بیشتر بود و برای تخصص هم برنامه داشت. بعد از فارغالتحصیلی، بسیاری از ما برای طرح بخشهای راحتتر را انتخاب کردیم که به نوعی بیمار کمتری داشته باشد ولی او طرح خود را به اورژانس بیمارستانی در محلات رفت که خیلی هم شلوغ بود. شروع کار در اورژانس بیمارستان برای یک فارغالتحصیل تازه پزشکی خیلی سخت است برای همین، بسیاری از ما در کلینیکها و درمانگاهها مشغول شدیم ولی او از همان موقع سختترین شرایط را انتخاب کرد. روحیه طبابت و سواد بالایی داشت و من هم هر وقت که در دوره طرح مشکل داشتم، از او اشکالاتم را میپرسیدم. بعد هم که برای تخصص خواند و در سال ۹۷ قبولیاش در رشته قلب دانشگاه ایران آمد. زمان انتخاب رشته بین نورولوژی و قلب مانده بود و با اینکه نورولوژی، شرایط بهتری دارد و قلب استرس و شرایط سختتری دارد ولی قلب جزو انتخابهای اولش بود چون به آن علاقه ذاتی داشت. میتوانست مسیر راحتتر انتخاب کند ولی این کار را نکرد. روحیه بسیار پر جنب و جوشی داشت و رشتههای آسان را نمیپسندید و با اینکه خانواده او، شرایط مالی خوبی داشتند ولی اصلا نازپروده و نازک نارنجی نبود. تخصص قلب که قبول شد، خیلی خوشحال بود و انگار به آرزوی دیرینهاش رسیده بود ولی اواخر همان سال، متوجه بیماری پدرش شد که سرطان داشت. سال اول رشته قلب، آموزش بیماریهای داخلی است و پرستو در آن یک سال نخست در بیمارستان رسول اکرم بود و مهر ۹۸ وارد بیمارستان شهید رجایی تهران شد. دنبال کارهای درمان پدر بود و همزمان هم برای رزیدنتی به بیمارستان میرفت. پدرش اول خرداد ۹۹ در بیمارستان شهید رجایی بستری شد و بعد از حدود ۲۰ روز از دنیا رفت. بعد از فوت پدرش، خیلی به هم ریخت و حدود یک تا دو ماه هم نتوانست بیمارستان برود اما بعد کمکم، به بیمارستان رفت و همانطور که روند سوگ خود را پشت سر میگذاشت، روی روال افتاد. هنوز از سوگ پدر درنیامده بود که متوجه بیماری سرطان مادر شد. اینبار پیگیر روند درمان مادر بود و باز هم همزمان رزیدنت قلب شهید رجایی بود. بیمارستان شهید رجایی، مسوولیتها و کشیکهای سخت و سنگینی دارد ولی با این حال، همه را از سر گذراند تا اینکه در مرداد ۱۴۰۲ مادرش هم به رحمت خدا رفت. پرستو از اینجا به بعد، شرایط بسیار سختتری را تجربه کرد و حتی تمام دوستانش را از خود راند. با من هم اصلا صحبت نمیکرد. در کل وقتی افسرده میشد با کسی صحبت نمیکرد. تا قبل از فوت مادر، روی پا بود اما بعد از فوت مادر از پا افتاد ولی همچنان دنبال طرح بود.» پرستو بخشی دچار افسردگی بود پرستو بخشی که به مدت یک سال طرح خود را به تعویق انداخته بود، سال ۱۴۰۱ به علت مشکلاتی که داشت، درخواست جابهجایی محل خدمت خود را به کمیسیون تعهدات نیروهای متخصص وزارت بهداشت اعلام کرد اما با این درخواست موافقت نشد.« پرستو بعد از سوگ مادر دیگر آدم سابق نشد. دستور بستری روانپزشک داشت، قرصهای زیادی مصرف میکرد و با وجود این شرایط، برای گذراندن طرح او را به یکی از شلوغترین و بدترین مراکز در خرمآباد فرستادند و همانجا شاهد توهین و تحقیرهای زیادی بود. همه ما در شرایط سوگ، دچار افسردگی میشویم و هر کدام پشتیبانی داریم تا ما را از سیاه چال افسردگی بیرون بکشد اما او فقط یک خواهر داشت که مانند خودش در شرایط سوگ و داغدار بود. با وجود این، تا جایی که توانست او را حمایت کرد و ۸ ماه هم در کنار خواهرش زندگی کرد. علایم افسردگی ماژور، کاملا واضح بود اما به آن توجه نشد و او را به مرکزی فرستادند که حتی آدمهای معمولی و بدون سوگ هم از تحقیر در آنجا، گلهها دارند. آذرماه به آن بیمارستان رفت، بهمن برایش عدمنیاز زدند و تا اسفند ماه سرگردان بود. شخصی که در معاونت آموزشی دانشگاه است، در کارهای او، دخالت میکرد و حتی در حال جمعآوری نامهای بود که بگویند کادر بیمارستان و بیماران از عملکرد او راضی نیستند. اینها در حالی است که اصلا پرستو پس از گذراندن چهار سال رزیدنتی در بیمارستان شهید رجایی، دیگر در سیستم آموزشی نبود و به عنوان نیروی کار از سوی وزارتخانه به خرمآباد فرستاده شده و قاعدتا نباید هیچ فردی از قسمت آموزش دانشگاه در کار او و شیفتهای او دخالت میکرد اما شرایط طوری شده بود که او نزد همکارانش از یکی از این افراد نام برده بود و گفته بود که از او میترسد. حقوق او را به بهانههای غیر منطقی و غیر قانونی، نصف کرده بودند در حالی که تمام روزهای شیفت و آنکالی را در بیمارستان ایستاده بود، هیچ بیماری هم از او شکایتی نداشت و بیمارستان هم در هیچ روزی بدون پزشک نمانده بود. اذیت شد و نمیدانست قرار است به کجا برود و در نهایت اسفند ماه، انتقال به دلفان را به او ابلاغ کردند. از اول فروردین کار را در آنجا شروع کرد اما دو روز بیشتر دوام نیاورد. پیش از این و پس از فوت مادرش، سه بار اقدام به خودکشی داشت و در دو مورد، حتی کار به بیمارستان کشیده شد منتها چون خواهرش در کنارش بود توانست او را نجات دهد بنابراین اگر برای انتقال، با او همکاری کرده بودند و دوره طرح را در تهران میگذارند باز هم حضور خواهر میتوانست، او را نجات دهد تا روند سوگ را به سلامت طی کند. حالا برخی میگویند؛ بررسی کنید که این اتفاق بر اثر سوءمدیریت استان بوده یا خانم دکتر، از قبل مشکل داشته است در حالیکه هر دو مورد درست است.
خانم دکتر از قبل دچار بیماری روحی بود و وزارت هم نباید او را برای طرح به شهرستان میفرستاد که در آن شرایط سخت و در برابر آن افراد، قرار بگیرد. متاسفانه سوء مدیریت به بیماری او دامن زد و با تصمیم اشتباه، شرایطش بدتر شد. کجای دنیا فردی که اقدام به خودکشی و دستور بستری داشته را مجبور میکنند، سر کار برود.پرستو این همه زحمت کشید و حالا که میخواست به استقلال مالی برسد و حس رضایتی که همیشه از تخصص قلب دنبالش بود را بگیرد این اتفاق برایش افتاد. هیچوقت دوست نداشت در عمومی بماند و همیشه هم با من شوخی میکرد تو عمومی میمانی و من تخصص میگیرم.» وضعیت پرستو بعد از مرگ پدر و مادرش یکی از دوستان دیگر پرستو بخشی که نخواست نامی از او برده شود، هم درباره تصویری که از آن دوران دارد میگوید: « پرستو در دوران دانشجویی فوقالعاده شور و شوق زندگی داشت. چشمهای درشت او از شادی، شوق یادگیری و انگیزه برق میزد و از همان اول میخواست قلب بخواند و همه این را حس میکردیم که انگیزه بالایی دارد ولی از وقتی پدر و بعد مادرش را از دست داد، روحیاتش به هم ریخت. سیستم هم او را اذیت کرد و با تروماهایی که داشت، نتوانست بیشتر از این تحمل کند و جان عزیزش را از دست داد. دوست داشت طرحش به تعویق بیفتد و گفته بود؛ من اصلا آمادگی و کارایی لازم را ندارم.حتی نصف حقوقش را هم نداده بودند بنابراین میگفت با چه امیدی در اینجا بمانم. کاملا به هم ریخته بود و درگیری روحی زیادی هم داشت ولی با کسی هم درد دل نمیکرد. آمادگی شروع طرح را نداشت و این موضوع را اعلام کرده بود ولی به او گفته بودند باید استاد خودمان این موضوع را تایید کند. گویا بیماری را تایید نکرده بودند و او هم شاید به خاطر اینکه برچسب بیماری به او بخورد قضیه را دنبال نکرده بود. بعد هم که مشکلاتی در خرمآباد ایجاد شد، میخواستند او را از آنجا تبعید کنند. گفتند؛ ما به نیرو نیازی نداریم و دو گزینه برای انتخاب جلوی او گذاشتند. او مجبور شد، دلفان را انتخاب کند که روزهای کمتری دارد. از روزی که چنین اتفاقی افتاده است من در صفحه ایسنتاگرام خود، صدها پیام از دانشجویان این بیمارستان داشتهام و همگی از رفتارهای دو نفر گلایه داشتند. من هم در این سیستم بودهام، زمانی که مورد آزار قرار میگرفتم میترسیدم از کسی اسم ببرم که نکند شرایطم بدتر شود. چون شرایط این سیستم را میدانستم حتی یک بار هم امتحان رزیدنیتی ندادم. با خود میگفتم یا از این کشور میروم یا اگر بمانم در حیطه زیبایی کار میکنم. مگر جانم را از سر راه آوردهام که وقتی میبینیم اینطور بردهکشی میکنند بمانم. متاسفانه سیستم پزشکی در ایران طوری است که خیلیها قید ادامه تحصیل در آن را زدهاند.» بی توجهی به درخواست دکتر بخشی آنچه تا به حال محرز شده است، شرایط نامناسب روحی این پزشک طرحی است و ظاهرا او نامه روانپزشک معالج خود مبنی بر لزوم بستریاش را به شکل غیر رسمی به فرد رابط خود در مجموعه درمانی فرستاده است اما به آن توجهی نشده است. همچنین برخی از سلسه مراتب اداری برای او در این بیمارستان آموزشی رعایت نمیشود، از جمله اینکه طبابت و جزییات گذراندن طرح مرحومه بخشی که یک نیروی درمانی است تحت دخالتهای اساتید این بیمارستان آموزشی قرار میگیرد. او در پیامکهایی که برای همکاران خود در بیمارستان ارسال کرده به بیمسوولیتی در مقابل خود اشاره کرده که حتی محل اسکان، بهطور کامل مهیا نبوده و مثلا وسایل گرمایشی مناسب نداشته است. او در پیام دیگری به شرایط نامساعد روحی خود اشاره دارد: «من بیام بیمارستان بیمار ببینم عواقب عدم توانایی من رو شما میپذیرین؟ من چندین بار با خانم (...) تماس گرفتهام ولی حتی مسکن من هنوز آماده نیست.» یا در جای دیگر در مواجهه با مناسب نبودن محل اسکان خود نوشته است: «من با نامه پزشکی به احترام حرف شما گفتم میام بیمارستان، تو این سرما یه کولر گازی واسه من تهیه نکردهاند، بعد از دو ماه امروز و فردا کردن باز آماده نشده و کسی پیگیر نیست. من جونمو از سر راه نیاوردم تو این سرما بدون وسیله گرمایشی بمونم. من میرم وزارتخونه شکایت میکنم که لرستان امکان فراهم کردن خونه واسه من نداره.» پس از آنکه شرایط برای خانم دکتر بخشی سخت شده، برای اینکه در شرایط سختتری قرار نگیرد، پیشنهاد حضور در بیمارستان دلفان را قبول کرده است. اما در سومین روز حضورش پس از اینکه تماسهای سوپروایزر بیمارستان با او بیپاسخ میماند در مراجعه پرسنل به محل اسکان، با جسد بیجانش مواجه میشوند. درخواست 6 هزار نفر برای تحقیق درباره مرگ پرستو بخشی از روز سیزدهم فروردین هم کارزار درخواست تشکیل کمیته حقیقتیاب در موضوع خودکشی دکتر پرستو بخشی و حذف تعهد رزیدنتی در سایت کارزارنت نیز به قلم دکتر فرهاد تیمورزاده، پزشک و فعال این حوزه، راه افتاده است و تا روز چهاردهم فروردین تعداد امضاهای آن به بیش از 6 هزار نفر رسیده است. در بخشی از متن این کارزار که خطاب به رییسجمهور، رییس و نمایندگان مجلس و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نوشته شده، آمده است که اگر به درستی به علل و بسترهای ایجاد خودکشی دکتر پرستو بخشی، پرداخته نشود قطعا باز هم اتفاق خواهد افتاد.«آنچه خودکشی اخیر را از حدود ۲۰ مورد موفق در سال ۱۴۰۲ متمایز و افکار عمومی جامعه را بیش از پیش درگیر خود ساخته، حجم غیر قابل باور برخوردهای غیرمنصفانه و غیرانسانی در زمانها و مکانهای متفاوت با یک جوان نخبه ولی افسرده شده مواجه با آسیبهای بزرگ روحی-روانی (از دست دادن پدر و مادر ظرف سه سال) و عدم حمایت هیچ سازوکار قانونی از او بود.
آنچه بر سر خانم دکتر پرستو بخشی آمد و این دختر پزشک یتیم را در غربت و تنهایی به خودکشی کشاند، زنجیرهای پیوسته از ظلم، زور و توهین به کرامت انسانی را افشا کرد که از محتوای زورگویانه و متخلفانه متن تعهد رزیدنتی آغاز شده و با اتفاقات متعدد و بیحرمتیهای داخل بیمارستانهای محل رزیدنتی و سپس اداره طرح و نیروی انسانی و کمیسیون موارد خاص و حتی طبقه همکف وزارت بهداشت ادامه پیدا کرد و در جایجای بدون نظارت خرمآباد (یا هر شهر دیگری) با زنجیرهای از اتفاقات غیرانسانی، غیرمنصفانه و حتی توهین و تحقیر به خودکشی منجر به فوت منتهی شد. سرنوشتی که گریبان بسیاری از جوانپزشکان کشور را با یا بدون خودکشی گرفته و بسیاری از آنان در حافظه خود تجربههای تلخ و دراماتیک اینچنینی را در خاطر دارند و چشمانداز روشن و امیدبخشی از آینده را نیز در پیش چشمان آنان نمیگشاید. انسان به امید زنده است؛ اما قوانین، مصوبات و رفتارهای عملی امید به آینده را در آنان نابود کرده است. آنان خود، زندگی و سعادتشان را گروگانی دایمی در اختیار سیستم و بهتر بگوییم نامرد مردمان میبینند که تا پایان دوران جوانی روی آرامش و خوشبختی را نخواهند دید.» نویسندگان این کارزار اعلام کردند که برای پایان بخشیدن به بحران خودکشی هیچ راهی جز حذف تعهد رزیدنتی و تعهد پزشکان و پیراپزشکان در مناطق محروم و سهمیههای دستیاری و به رسمیت شناختن حقوق جوانپزشکان کشور مبتنی بر اصل 30 قانون اساسی در تحصیل رایگان و توقف تمام مصوبات غیرقانونی شورای انقلاب و مجلس و شورای اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی و آییننامهها و مصوبات اجرایی وزارت بهداشت مرتبط با آن وجود ندارد: «تشکیل گروههای بررسی و اورژانسهای خودکشی هیچکدام در قبال فشار روحی- روانی ناشی از آنچه در جایجای این کشور از ساختمان وزارت و اداره طرح و کمیسیون بیمصرف موارد خاص و بیحرمتی کارمندان و کارشناسان در جایگاه فرعونهای کوچک منتهی به امضاهای برنزی، نقرهای و طلایی آغاز میشود و در طول مسیر با رفتارهای دانشگاهها و شبکهها و بیمارستانهای مقصد ادامه مییابد و روح و روان فرد را ذرهذره نابود میکند، کارایی ندارد. تبعیضات مکرری که بین فرزندان و وابستگان صاحب هرنوع میزی با جوانان بدون ارتباط خاص یا بدون حامی وجود دارد، آنان را از برقراری عدالت در ادامه مسیر و آینده نومید میسازد.» اولین خواسته امضاکنندگان این بیانیه در گام اول تشکیل کمیته حقیقتیاب از میان فعالان غیر وابسته صنفی در ماجرای خودکشی خانم دکتر پرستو بخشی و محاکمه عاملان و تعیین مجازات متناسب با قصور یا خطا و تخلف؛ و درگام دوم تعیین دوره دستیاری نه تنها به عنوان شغل، بلکه طبقهبندی در زمره مشاغل سخت و زیانآور؛ و در گام سوم تعلیق فوری قانون تعهد خدمت پزشکان و پیراپزشکان با استفاده از تمام بهرهمندان از سهمیه مناطق محروم بدون کوچکترین اغماضی و درصورت کمبود احتمالی، استخدام پزشکان و متخصصان با حقوق متناسب و سپس لغو دایمی آن با مصوبه مجلس است.
4561/ی