۲۵ اسفند ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۱
همسایه‌هراسی، پروژه استعمار در تاریخ معاصر افغانستان،

طرح مشکوک مهاجر هراسی

بازدید:۲۴۳
سید علی موسوی در یادداشتی می نویسد: در طول دوران اشغال ۲۰ ساله افغانستان، علی رغم تبلیغات سهمگینی که علیه ایران در رسانه‌ها و افکار عمومی افغانستان جریان داشت و به طور مشخص مورد حمایت مالی و سیاسی و سیاست‌گذاری فرهنگی غرب و نیروهای نیابتی محلی آن قرار می‌گرفت، در ایران، وضعیت کاملا آرام بود، دولت، کانون‌های تصمیم‌ساز، رسانه، افکار عمومی و شبکه‌های اجتماعی بیش از هر زمان دیگری با مهاجران و پناهندگان، احساس یگانگی و همذات‌پنداری می‌کردند و تلاش و تماس و تعامل در تمام ابعاد قویا جریان داشت و حتی اگر حرکت‌های آسیب‌زای ناشی از ملی‌گرایی برخی افراد و جریان‌ها نیز رخ می‌داد به سرعت با واکنش دولت، رسانه و افکار عمومی مواجه می‌شد و متوقف می‌شد. 
کد خبر : ۷۶۶۰۳

نویسنده: سید علی موسوی، روزنامه‌نگار افغان

 

 


 یک جمله معروف وجود دارد که مبنای سیاست‌های استعماری انگلیس یا به تعبیری «استعمار پیر» درباره افغانستان، محسوب می‌شود: تفرقه بیانداز و حکومت کن. این جمله هم به لحاظ علمی و هم از نقطه نظر عملی به اندا‌زه‌ای واضح است که هیچ تفسیر و تاویل مناقشه‌انگیزی را برنمی‌تابد. هدف این نوشته اما تکرار یک حقیقت صریح و مورد اجماع تاریخی نیست؛ بلکه تعمیم آن به اکثر قدرت‌های استعماری است که پس از انگلیس، بر مقدرات سیاسی، امنیتی و اجتماعی منطقه ما مسلط بوده و نبض تحولات ژئوپلیتیک آن را در اختیار داشته اند. به بیان روشن‌تر، این تنها انگلیس نبود که تفرقه می‌انداخت تا بتواند حکومت کند؛ بلکه اغلب قدرت‌های استعماری که پس از انگلیس، سر برآوردند، از الگویی مشابه پیروی کردند و این تاکتیک را در مقیاس وسیع به کار بستند؛ آن‌هم نه تنها برای کنترل امور داخلی کشورهای مستعمره؛ بلکه حتی در معادلات منطقه‌ای و گسترش سلطه و تحمیل هژمون خود بر کشورهای همسایه؛ کشورهایی که بی‌تردید اگر استعمار وجود نداشت، امروزه به سبک امپراتوری‌های عظیم شرقی اداره می‌شدند، خط کشی‌های جغرافیایی، مرزهای به اصطلاح ملی، تجزیه‌طلبی، تنش‌آفرینی‌، نزاع‌های قومی و جنگ‌ بر سر تصاحب سرزمین و جغرافیا و آب و منابع طبیعی و نیروی انسانی، آن‌ها را از هم جدا نمی‌کرد و تاریخ و فرهنگ و زبان و دین مشترکی داشتند و در یک گزاره، سرگذشت و سرنوشت یگانه‌ای را تجربه می‌کردند. 

نزدیک‌ترین نمونه در این زمینه، ایران و افغانستان هستند؛ کشورهایی که روزگاری یک کشور بودند و بخشی از یک حوزه‌ تمدنی فاخر محسوب می‌شدند و هیچ یک از ساکنان آن از کابل و غزنه و بلخ تا شیراز و اصفهان، خود را بیگانه نمی‌انگاشتند و هرگونه غیریت‌سازی براساس ملیت و زبان و مذهب و فرهنگ و تاریخ و مفاخر تاریخی و فرهنگی میان ساکنان این جغرافیای عظیم، مضحک و موهوم می‌نمود و اعتباری نداشت. 

با این حال، سخن گفتن درباره آنچه دیگر وجود ندارد و تحقق آن نیز محال می‌نماید، بیهوده و چه بسا رویاپردازانه است و ‌‌مهم‌تر از آن این‌که واقعیت‌های هرچند تلخ و تاسفبار کنونی را تغییر نمی‌دهد؛ واقعیت‌هایی که روزگاری هرگز وجود نداشتند؛ اما استعمار آن را پدید آورد و به اندازه‌ای استمرار یافت که امروزه حتی فکر کردن به فقدان‌شان، توهم محسوب می‌شود. 

با این‌که امروزه دیگر افغانستان، یک کشور و دارای مرزهای ملی و مردمان مشخص و تعریف شده است و ایران، کشوری مستقل با ساکنان و سنت‌ها و فرهنگ و تاریخ مختص خود؛ اما ظاهرا پروژه استعمار برای دامن‌زدن به همسایه‌هراسی، هرگز متوقف نشده و همچنان ادامه دارد تا مبادا تاریخ، احیا شود، مرزهای استعماری و خط‌کشی‌های جغرافیایی، رنگ ببازند و ملت‌ها اراده کنند تا سرنوشت ‌پس‌فردای‌شان را به سرگذشت پریروز خود پیوند دهند. درست به همین دلیل است که در طول اشغال ۲۰ ساله افغانستان توسط آمریکا، انگلیس و ده‌ها کشور هم‌پیمان بلوک غرب، همسایه‌هراسی در افغانستان، به مثابه یک پروژه آب و نان دار در دستور کار «ناتوی فرهنگی» قرار داشت و از رسانه‌ها و فرهنگیان تا پناهجویان و پناهندگان برای پیشبرد این پروژه، در کانون توجه ناتوی فرهنگی قرار گرفتند. 

این در حالی است که در طول دوران اشغال ۲۰ ساله افغانستان، علی رغم تبلیغات سهمگینی که علیه ایران در رسانه‌ها و افکار عمومی افغانستان جریان داشت و به طور مشخص مورد حمایت مالی و سیاسی و سیاست‌گذاری فرهنگی غرب و نیروهای نیابتی محلی آن قرار می‌گرفت، در ایران، وضعیت کاملا آرام بود، دولت، کانون‌های تصمیم‌ساز، رسانه، افکار عمومی و شبکه‌های اجتماعی بیش از هر زمان دیگری با مهاجران و پناهندگان، احساس یگانگی و همذات‌پنداری می‌کردند و تلاش و تماس و تعامل در تمام ابعاد قویا جریان داشت و حتی اگر حرکت‌های آسیب‌زای ناشی از ملی‌گرایی برخی افراد و جریان‌ها نیز رخ می‌داد به سرعت با واکنش دولت، رسانه و افکار عمومی مواجه می‌شد و متوقف می‌شد. 

پس از پایان اشغال افغانستان و خروج قدرت‌های استعماری از افغانستان، پروژه همسایه‌هراسی در قالب «مهاجر هراسی» در ایران پی‌ گرفته شد؛ چیزی که امروزه در شبکه‌‌های لجام گسیخته اجتماعی و حتی بعضا رسانه‌های جریان اصلی از سوی به اصطلاح «لیدرهای رسانه‌ای» دنبال می‌شود و با طرح نگرانی‌های موهوم، بزرگ‌نمایی مشکلات امنیتی و جرایم اجتماعی و پیامدهای اقتصادی و فرهنگی گسیل موج جدید مهاجران از افغانستان به سمت ایران، به آن دامن زده می‌شود. 

با توجه به آنچه گفته شد، چیزی که در جریان‌شناسی این روند، باید مورد توجه قرار بگیرد، این است که این موج، شباهت‌‌های معناداری با موجی مشابه در جریان اشغال افغانستان توسط آمریکا و ناتو دارد و نشان می‌دهد که اکنون، بخش دیگر پروژه‌ استعماری همسایه‌هراسی از افغانستان به ایران منتقل شده، با این تفاوت که جامعه هدف، دیگر مردم و دولت ایران نیست؛ بلکه مهاجران افغان است. در مقیاس وسیع‌تر البته این پروژه، زمینه‌های تاریخی مبتنی بر رویکرد قدرت‌های استعماری برای ایجاد تفرقه و تنش میان ملت‌ها و کشورهای همسایه دارد تا زمینه‌ساز تحقق اهداف هژمونیک و تحمیل سلطه استراتژیک استعمار نو شود.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها