«ناصرکنعانی» سخنگوی وزارت امور خارجه در نشست خبری دوشنبه گذشته گفت: «ایران برای بازگشت همه طرفها به برجام آماده است.» اما به راستی آیا همه طرفهای گفتوگو کننده برجامی آماده این بازگشت هستند؟ مهمتر این که تهران در این فراخوان چه اندازه آمادگی دارد؟ آیا این دعوت بیشتر به تعارف دیپلماتیک شبیه است یا به راستی بازگشت به برجام در دستور کار قرار دارد؟
سالی که روزهای پایانی آن را سپری میکنیم، سرشار از فرصتها و تعلیق آن در بستر دیپلماسی مربوط به نه تنها اختلافات هستهای با غرب، بلکه ترمیم روابط بود. این فرصت اگرچه در سال پیش از این و درست در همین روزها یعنی اسفند 1401 به ناگاه با بنبست روبرو شد، اما امسال در وضعی به مراتب پیچیدهتر از گذشته با لایههای بیشتر، دستخوش ناکامی و با آیندهای مبهم روبروست. تعلیق در وضعیت، گویی حالتی ماندگار در دیپلماسی تهران شده است. این وضع ممکن است در نگاههای «ساده اندیش» فرصتی برای عبور از بزنگاههای روزمره تفسیر شود؛ اینکه به گفته ضربالمثل معروف «چو فردا شود، فکر فردا کنیم» میتوان نزدیک شدن به بحران را به فردا موکول کرد، ولی ماندن در انزوای دیپلماتیک، هر روز بر دامنه خسارتها به ویژه در حوزه اقتصاد و مطالبات مربوط به آن میافزاید.
تهران اکنون بیش از هر زمان به گشایش در روابط خارجی خود نیازمند است. این درحالیاست که حتی روزنههای ایجاد شده در برخی زمینهها از جمله احتمال آزاد شدن بخشی از پولهای بلوکه شده ایران در عراق و کره جنوبی، همچنان در تعلیق باقی مانده است. بغداد به تازگی گفته است در ازای 10 میلیارد دلار بدهی خود به ایران، میتواند نفت سیاه تحویل دهد؛ زیرا تحریمها مانع پرداخت نقدی است. 6 میلیارد بدهی پرداخت شده کره جنوبی نیز در بانک قطر بلاتکلیف و دست نخورده باقی مانده است. هنوز دلیل روشنی در این باره اعلام نشده اما آنچه میشود نتیجه گرفت این است که فعلا و تا اطلاع بعدی، خبری از بهرهمندی از پولهای یاد شده به شکل نقدی نیست.
اگر تا سه سال پیش از این، اختلافات هستهای و موضوع چگونگی بازگشت به برجام، گره اصلی در روابط خارجی تهران با جامعه جهانی و به ویژه غرب محسوب میشد، اما دو عامل بر ضخامت این گره افزود؛ نخست حمله نظامی ارتش روسیه به اوکراین در 25 فوریه 2021 میلادی و سپس عملیات هفتم اکتبر 2023 میلادی حماس که شکل و ماهیت تنش در روابط تهران و غرب را با گذشته متفاوت کرد. این درحالی است که دیگر اختلافات جاری اعم از حقوق بشر یا موضوع تروریسم، همواره نقش حاشیهای در تنشهای دو طرف داشته است. به عبارت دیگر حل اختلافات هستهای به رغم تغییرات در کمیّت و کیفیّت آن، کلید اصلی در راهگشایی برای تنشزدایی میتوانست باشد.
غرب اکنون صورت مساله خود را با تهران نه صرفاً توانمندی هستهای ایران و آنچه مدیر کل آژانس بینالمللی هستهای در گزارش فصلی خود به شورای حکام این آژانس ارائه کرده؛ بلکه به ماهیت روابط تهران _ مسکو به ویژه در سایه جنگ اوکراین و نیز جنگ غزه و آینده منطقه خاورمیانه و به تبع آن خلیج فارس گسترش داده است. این همان رویکردی است که دولت «دونالد ترامپ» در چهار سال زمامداری خود در ایالات متحده دنبال کرد. این رویکرد عبارت بود از: تعلیق برجام با خروج از آن؛ منجمد کردن تهران در هرگونه تلاش برای خلاصی از تحریمهای تحمیل شده به آن؛ دور کردن تهران از روسیه و چین؛ اقدام برای قطع یا کم کردن نفوذ منطقهای تهران؛ فشار برای محدود سازی تکنولوژی موشکی ایران و مهمتر از همه ایجاد اجماع جهانی علیه سیاستهای تهران.
دولت «جوبایدن» میتوانست فرصتی برای خنثی کردن پیامدهای رویکرد دولت ترامپ برای تهران باشد؛ چنان که در گشایشهای به دست آمده در فروش نفت ایران به چین و برخی کشورها از جمله هند رخ داد. اما از همان ابتدا بایدن نیز رویکردی همراه با حزم و احتیاط را پیشه کرد. این رویکرد عبارت از محدود سازی اهداف صادراتی تهران و مشروط کردن هرگونه رشد اقتصادی ایران به صادرات نفت بود. در نگاه بایدن، هرگام نزدیک شدن به توافق هستهای، امکانی برای گشایشهای تازه در خدمت به کاستن از فشارهای تحمیلی به تهران بود. تعلل تهران در سرعت بخشی به نتیجهگیری از گفتوگوهای برجامی و بنبست ایجاد شده در آن با وقوع دو جنگ اوکراین و سپس غزه، تمایل عمومی واشنگتن و اروپا را در تمرکز بر احیای برجام کمرنگ و واگذاری آن را به سرانجام این دو جنگ کرده است. این وضع درحالی است که جامعه جهانی از صدای پای ترامپ برای بازگشت به اتاق بیضی کاخ سفید در شوک است.
اکنون پرسش این است؛ اعلام آمادگی تهران برای بازگشت به برجام آیا با استقبال طرفهای مذاکره کننده روبرو خواهد شد؟ برداشت طرفهای مذاکرهکننده از اینآمادگی کدام است؟ سرانجام این که آیا هنگام آن نیست که بر حسب تجربههای کسب شده، فرصتها را در بزنگاههای ممکن دریافت؟/بتکار