نیمه اسفند که میرسد، آن استقلالیهایی که گرد میانسالی روی موهایشان نشسته و یک مقدار اهل تقویم هستند، به یاد یک اسم بزرگ میافتند. اسمی که متاسفانه سر طاقچه عادت این روزها از یاد خیلیها رفته و شاید اگر در خیابان قدم بزند، جوانهایی که هر هفته برای دیدن بازی شاگردان جواد نکونام به استادیوم میروند و حنجره میخراشند، اصلا ندانند از کنار چه کسی عبور میکنند اما در روزگاری نهچندان دور همین آشنای غریبهشده، یک ورزشگاه را به اعتبار خودش از جا بلند میکرد. هزاران نفر در اواسط دهه ۶۰ به شهید شیرودی و آزادی میرفتند تا بازیهای استقلال را تماشا کنند و بخش زیادی از همان هزاران نفر قبل از شروع بازی یک نام واحد را یک صدا فریاد میزدند: جعفر مختاریفر
مختاریفر در دهه ۶۰ که نه اینترنت بود و نه پخش زنده تلویزیونی، آنقدر خوب بود که در روزگار محدودیت رسانهای به شهرت برسد و هزاران طرفدار داشته باشد. حالا به نیمه اسفند رسیدهایم. روز تولد جعفر مختاریفر. تولد بازیکنی که خیلییها در کنارش احساس بزرگی کردند اما الان سالهاست که سلامش را علیک نمیگویند. کسی چه میداند شاید از میان طرفداران کنونی استقلال هم خیلیها اصلا یادشان رفته که زمانی مختاریفر چه موجی در روی سکوها راه میانداخت.
جعفر مختاریفر در جام ملتهای ۱۹۸۴ بازیکن تیم ملی بود و پس از سرمربی شدن علی پروین هم دوباره به تیم ملی دعوت شد. مختاریفر همراه با سایر ملیپوشان پاییز سال ۱۳۶۸ به کویت رفت تا در تورنمنت صلح و دوستی شرکت کند. در بازی دوم مقابل گینه بود که به شدت آسیب دید و همان مصدومیت باعث شد بالغ بر ۱۵ ماه از میادین دور شود. علی پروین به شدت از این اتفاق ناراحت بود اما او که همزمان با تیم ملی هدایت پرسپولیس را نیز بر عهده داشت، همانجا حساب و کتاب دربی هم دستش بود و وقتی شدت مصدومیت آقا جعفر را دید، به اطرافیانش گفت: مختاریفر به دربی نمیرسه و جلو پرسپولیس بازی نمیکنه!
جعفر مختاریفر جدا از تکنیک بالا، با هوش فوتبال بازی میکرد و به همین خاطر اطمینان داریم اگر غیر از فوتبال وارد هر عرصه دیگری نیز میشد، به چهرهای موفق بدل میگردید. البته اوایل دهه ۷۰ هنگامی که او خارج از تهران بازی میکرد اتفاقاتی رخ داد که... ای کاش فوتبالیست نمیشدی جعفر مختاریفر! ای کاش بازیهایت را نمیدیدیم و اصلا نمیدانستیم چنین بازیکنی وجود دارد چون بسیاری از طرفداران استقلال و حتی پرسپولیس وقتی آن روزها را دیدند و اتفاقات پس از آن را هم ملاحظه کردند، حسرت میخورند که چه بود و چه شد. با همه این حرفها اما، تولدت مبارک.