نویسنده: امید محسنی، روزنامه نگار
بازی برد- برد اسرائیل با اهرم ترور و گسترش جنگ؛ اینظن نتانیاهوست. اما بازی بایدن در زمین نتانیاهو تعریف نمیشود، همانطور که بازی عربستان در زمین اسرائیل به پشتوانه استراتژی پشت پرده «عادی سازی و راهکار دو دولتی» بایدن در جریان است. اگر روند جنگ حماس و اسرائیل را بیرون از تحلیل سنتی آن که یکسو مقاومت و حامیان آن و طرف دیگر غرب و اسرائیل را در برمیگیرد، مورد ارزیابی قرار دهیم، نکاتی برجسته خواهد شد که ممکن است در دو سوی ماجرای حادثه هفتم اکتبر پاسخهای قانع کنندهای را آشکار کند. روند طبیعی و معمول جنگهای گذشته مقاومت و اسرائیل، تقسیمبندیهای مشخصی را در بر میگرفت.
جنگهای کوتاه مدت چند دهه گذشته مشخصا دو ویژگی مهم داشتهاند: نحوه بروز جنگ و شیوه ادامه درگیریها. آغاز جنگ هفتم اکتبر و نحوه ادامه آن بیانگر شواهدی است که بر دو نتیجه مهم استناد دارد: نخست اینکه باید شیوه مواجهه گروههای مقاومت بعد از هفتم اکتبر تغییر کرده باشد و آنچه که از روز نخست جنگ برآمده شیوه نظامی متفاوتی است که با گذشته هیچ قرابتی ندارد. دوم اینکه روند ادامه جنگ و تدارک اسرائیل برای این موضوع، بیش از آنکه غافلگیری اسرائیل را نمایان کند، بهرهگیری آنها از اقدام حماس و به درازا کشاندن این جنگ را به نمایش گذاشته که با ورود ناوهای جنگی آمریکا تلفیقی از یک پروژه ادامهدار را به رخ میکشد.
نشانههای نخست بازی واشنگتن
از روزهای ابتدایی برخورد، همه تحلیلگران جهانی بر این عقیده بودهاند آمریکا این حجم از تجهیزات را برای مقابله با نیروهای فلسطینی مستقر در غزه به میدان نیاورده است. اگر مبنای تحلیل را بر پیشدستی آیندهنگرانه آمریکا قرار دهیم نیز حضور نظامی آمریکا قبل از فعال شدن تحرکات دیپلماتیک، نمایش غیرمنتظرهای را به صحنه درگیری منطقهای تحمیل کرد که ابتدا درهای میانجیگری را بسته و مدیریت را به سود اسرائیل به پیش برده است. حبس جنگ و ابتکارعمل بازیگران موثر، پیشروی اسرائیل به درون غزه در حالی که بسیاری از تحلیلگران ورود نیروهای زمینی به غزه را دور از ذهن تصور میکردند، فعال شدن اسرائیل در مسیر ترورهای متحرک و تحریک ایران و حزبالله لبنان برای درگیری و رویارویی مستقیم، نشانههای واضحی از دلایل اولیه حضور نظامی آمریکا در منطقه بوده است. ایالات متحده دیوارهای بلند نظامی را برای اسرائیل ایجاد کرد تا بتواند« دیپلماسی تهدید» را به واسطه نامهها و پیامهای هشدار آمیز برای بازیگران منطقهای با تمبر شیپور جنگ ارسال کند.
تغییر ذائقه دولتهای عربی
اگر عادی سازی روابط به ظن ایرانیان و گروههای حامی فلسطین نوعی خیانت نابخشودنی است اما برای آمریکا و متحدان منطقهای آن، راه حل دموکراتیک برای بستن زخمی است که هفت دهه منطقه را دچار افت و خیزهای بسیار مخاطرهآمیز کرده است. تغییر ذائقه اعراب در دو دهه گذشته از ایدئولوژی سرزمین فلسطینی و حق حاکمیت اعراب بر سرزمینهای اشغالی به ایجاد موازنه اقتصادی و سیاسی برای رفتن به توسعه و سرمایهگذاری بزرگ نفتی که در عربستان با آرامکو و طرحهای پیشرو در حوزه هوش مصنوعی پیش میرود و در امارات با خلق خدمات دانش بنیان و در قطر با واسطهگری اقتصادی و سیاسی نمود یافته، راه را برای غرب و اسرائیل هموار کرده است تا لابیهای قدرتمندتری برای ایجاد تغییر دلخواه در سرزمینهای اشغالی بیابند، چرا که طعم شیرین قدرت اقتصادی زیر زبان اعراب چنان خوشایند است که هرگز نمیخواهند با تنشی بزرگ در مرزهای خود تلخی درگیری را بچشند و ویترین شیشهای پر زرق و برقی را که ترسیم کردهاند، فرو بریزند.
مدیریت زمان از سوی غرب و عربستان
آیا جنگ هفتم اکتبر دقیقا در مسیر عادی سازی روابط و ایجاد دو دولتی در سرزمینهای اشغالی قرار گرفت؟ این سوالی است که شاید پاسخ به آن چندان آسان نباشد، اما فرآیند درگیری و حوادثی که پس از آن به وقوع پیوسته است نشاندهنده تلاش آمریکا برای پیشبرد طرح عادی سازی روابط همزمان با پیشبرد تشکیل دو کشور فلسطینی و اسرائیلی است. سکوت
عربستان و امارات در قبال جنگ غزه که حتی تصویر میانجیگری از این دو کشور مهم عربی را به همراه نداشت، شوک اولیه به دنیا بود. همزمان که در کشورهای اروپایی همچون اسپانیا و فرانسه راهپیماییهای گستردهای برای حمایت از فلسطینیها در جریان بود اعراب با سکوت سنگین خود این چنین نمایاندند که خسته از درگیریهای عربی – اسرائیلی به صلح میاندیشند. واقعیت اما چیزی دیگری بود.
اگر به پرسشهای مهم بالا پاسخ داده شود، فضای شفافتری برای تحلیل وجود خواهد داشت: چرا جنگ حماس علیه اسرائیل دقیقا زمانی به وقوع پیوست که عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل به مرحله نهایی نزدیک میشد؟ چرا این جنگ بعد از بهبود روابط ایران و عربستان بلافاصله به اجرا درآمد، در حالیکه ادعای خبرگزاریهای خارجی و حتی اسرائیلیها این بود حماس دو سال در تدارک این عملیات بود. انتخاب زمان حمله از سوی حماس بدون تردید ناآگاهانه در پروژهای تعریف شد که اسرائیل، آمریکا و عربستان برای نهایی کردن عادی سازی بر آن اتفاق نظر داشتند؟
چند روز پیش از حمله حماس به اسرائیل، وزیر امور خارجه اردن در مصاحبهای تلویزیونی گفته بود «ما به برادرانمان اطمینان داریم. همه ما دنبال صلح عادلانه و فراگیر هستیم. همه میدانند، برادرانمان در عربستان سعودی هم میدانند و مواضعشان بر اساس حل منازعه فلسطین بر اساس طرح دو دولتی است و این همان چیزی است که به تحقق صلح فراگیر و عادلانه منجر خواهد شد.»
وزیر امور خارجه اردن در ابتدای این مصاحبه به مواضع و سخنرانی عبدالله دوم، شاه این کشور در مجمع عمومی سازمان ملل نیز اشاره و تأکید کرد، سخنرانی شاه کشور «بیانگر اولویتهای اردن بود. اولویت اول مسئله فلسطین است. او روشن بیان کرد که هیچ صلحی نیست و هیچ عواید اقتصادی در کار نخواهد بود. باید مسئله، اساسی حل شود. حل اساسی هم، راهکار دو دولتی است که تنها راه تحقق این صلح است».
مخالفان قدرتمند منطقهای
اصرار کشورهای مدافع فلسطین بر این نکته که راهکار دو دولتی راه تحقق صلح و حل ریشهای مسئله است، نکته ایجابی موضوعی است که با مخالفان بسیار قدرتمندی در منطقه رو به رو بوده است. ایران، حزبالله و نیروهای مقاومت در منطقه که نگاه آرمانی به موضوع فلسطین دارند راههای گریز عربستان را برای پیمودن مسیر عادیسازی بستهاند. بدون تردید آمریکا و عربستان برای رسیدن به توافق پشت پرده با اسرائیل نیازمند گشایشهای اولیهای بودند تا بتوانند عادیسازی را نه در سکوت که در قالب یک طرح بزرگ بینالمللی به جلو ببرند. شاید جنگ بزرگ هفتم اکتبر که امرکاییها از آن به عنوان 11 سپتامبر دیگر نام بردهاند، نقطه اصلی برای آغاز طرح بزرگ بایدن در قبال مسئله فلسطین و اسرائیل بود. این راهکار هم حیثیت عربستان را به عنوان یک مدافع سنتی فلسطینیان به ظاهرحفظ خواهد کرد و هم عمل انجام شدهای است که بسیاری از کشورهای منطقه را در قبال رسیدن به توقف جنگ و ایجاد ثبات در منطقه را ناگزیر به قبول شرایط کشورهایی خواهد کرد که ابتکار عمل بعد از درگیریها و کشتار را در دست دارند.
سفرهای بلینکن بعد از سفرهای وزیر دفاع آمریکا به منطقه و اتمام پروژه هراس افکنی از یک جنگ غیرقابل کنترل با دستور کار جدیدی همراه بوده است. پیشنهادهای آمریکایی و تکرار استقرار یک نظم دو دولتی این بار با شرایط جنگی منطقه همانقدر همخوانی دارد که تحمیل استراتژی آمریکا و کشورهای عربی شوکآور نیست. پیامها و دیدارهای بلینکن در روزهای گذشته در موازات طرح گالانت که اداره بینالمللی غزه پس از جنگ را در اختلاف با ایالات متحده تجویز میکند، دو روی یک سکهاند. اگر اینگونه تحلیل کنیم که عربستان برای رسیدن به یک صلح پایدار با اسرائیل با موانعی چون مسائل آرمانی رو به رو بوده، نباید از نظر دور داشت که ناگزیرهایی همچون وجود رقیب قدرتمندی همچون ایران در تقاطع فلسطین و اسرائیل از یکسو خطری بالقوه محسوب میشد که میتوانست مشکلات بزرگتری را از ناحیه حوثیهای یمنی برایش ایجاد کند. از سوی دیگر آتش اختلاف این دو کشور را به حدی میرساند که خطرجنگهای نیابتی در منطقه بالا میگرفت. این مسئله حتما با ساخت شیشهای عربستان در مسیر توسعه اقتصادی در تضاد بود.
نقش چین، آگاهانه یا ناآگاهانه؟
فرصتی که چین برای آمریکا و عربستان ساخت، تاریخیترین اتفاق چند دهه گذشته در عرصه بینالملل بود. میانجیگری چین در حالیکه بسیاری بر این عقیده بودند این قدرت بزرگ برای تامین منافع خود در خاورمیانه وساطتی بزرگ را رقم زده، خواسته یا ناخواسته بازی در زمین آمریکا و متحدانش در منطقه بود. اگر فرض را بر این بگذاریم که چین بر اساس یک هدف بلند مدت چنین نقشی را پذیرفت، بدون تردید باید این نکته را هم بپذیریم که عربستان سود بیشتری از این آشتی برده است. کنترل خط آتش انصارالله یمن که در سالهای گذشته گزندهترین حملات را به شریانهای اصلی و اقتصادی این کشور داشته، نخستین دستاورد بزرگ چین و عربستان بود که میوههایش را آمریکا و اسرائیل در قبال حوادث بعد از هفتم اکتبرچیدهاند. دست بسته ایران و خاطر آسوده عربستان از ناحیه مقاومت در جریان جنگ حماس و اسرائیل این فضا را ایجاد کرد که سعودیها با کمترین هزینه بتواند خواستههای نهایی خود را دنبال کنند؛ خواستههایی که آمریکا نیز در قبال مسئله فلسطین به دنبال آن بود.
فرصتطلبی ریاض
اگر چین به هدف خود در خاورمیانه برای ایجاد ثبات نرسید و تنش دریای سرخ مسیر مبادلات این کشور پرمراوده را با خلل رو به رو کرد اما عربستان برای پذیرش طرحهای مشابه کشور مستقل فلسطینی و عادی سازی برای غرب شرط میگذارد. قراردادهای تسلیحاتی و امنیتی به عنوان خواسته «بنسلمان» از غرب در مواجهه با آینده پرلغزش در منطقه به واسطه پذیرش عادیسازی نشان داد آنها در استفاده از تهدیدها تبحر یافتهاند. از سوی دیگر به نظر میرسد جنگ غزه اگر آنگونه که آمریکا در حال مدیریت آن است به نتیجه برسد، راههای عادی سازی روابط اعراب با اسرائیل از هر زمان دیگری هموارتر خواهد بود. تضعیف نیروهای مقاومت که این روزها با ترورهای مهندسی شده در حال انجام است، خروج حماس به عنوان یکی از بزرگترین مخالفان دو دولتی، تغییر موازنه به نفع کشورهای عربی خواهد بود، تغییری که میتواند عادی سازی روابط و پیشبرد راهکار امریکای - عربی را همزمان نهایی کند. البته این راه صعب با اینکه تا اینجا به نفع کشورهای عربی و در سکوت آنها به پیش رفته است هنوز با موانع بسیار بزرگی رو به رو است.
یکی از بزرگترین موانع، اسرائیل و تندروهای داخلی هستند که با پیشنهادهای آمربکا کاملا مخالفند و از فرصت باقیمانده برای گسترش جنگ و وارد کردن بازیگران جدیدتر به این منازعه استفاده خواهند کرد. این خط جدید نتانیاهو بر این پایه چیده شده که بتواند از راهکار دو دولتی آمریکاییها تا زمان انتخابات جلوگیری کند و چشم امید به یک رئیس جمهور جمهوری خواه بدوزد که از صندوقهای رای ایالات متحده بیرون آمده و ناجی نهایی آنها شود. چراکه نتانیاهو در آخرین اظهارات خود به این نکته اشاره کرده است، وجود یک کشور فلسطینی که میتواند با ایران توافق نظامی و امنیتی داشته باشد برای اسرائیل خطرناک خواهد بود.
مانع بزرگ و قدرتمند دیگری که در میانه راهبری اعراب و آمریکا خودنمایی میکند، ایران و حزبالله لبنان است. آخرین موضع سید حسن نصرالله درباره بی حد و مرز بودن پاسخ آنها به اسرائیل گواه همین ادعاست. گرچه آمریکا با سیاست مهار تنش و مدیریت جنگ تاکنون توانسته از بالا گرفتن تنشها و آنچه که به عنوان تله اسرائیل برای ورود آنها به جنگ از آن یاد میشود جلوگیری کند اما حتی با پایان یافتن جنگ غزه و در دسترس بودن راهحلهای نهایی در فلسطین، نفوذ ایران در منطقه و کاریزمای نیروهای مقاومت در میان فلسطینیان مخاطرات بزرگی برای عربستان و آمریکا همین طور اسرائیل در آینده خواهد بود. نمایش آمریکا و اسرائیل از مردم غزه به عنوان کسانی که هیچ دخالتی در امور مقاومت نداشتهاند و تنها جنبه ناگزیر آنها در قبال حماس و نیروهای فلسطینی را در رسانهها به نمایش گذاشتهاند، قلب جریانی است که در دل غزه و سرزمینهای اشغالی جاری است.
بیتردید جنگ غزه و نهایی کردن پیشرویهای اسرائیل در رفح، سادهترین مرحله این مسیر دشوار است که مقابل غرب و اعراب قرار دارد. انتهای این کوچه تاریک پر است از موانع بزرگ و کوچک که با چراغ سبز آمریکا کنار نخواهند رفت و پردههای جدیدتری را از یک منازعه بزرگتر به رخ خواهند کشید. پرهیز ایران از واکنشهای تند به عربستان اگر ناگزیر امروز برای حفظ یک آشتی با پادرمیانی شریک راهبردی خود، چین، باشد آنقدرهم عمیق و محکم نیست که بتواند ایران را بر سر قرار نگه دارد، چون آینده، راهبردهای متنوعتری را پیشروی بازیگران منطقهای خواهد گذاشت. کوچکترین اشتباه در راهبرد آمریکایی – عربی، دروازه خروج از بن بست برای بازیگرانی خواهد بود که احتمالا همه تحرکات را رصد میکنند. /همدلی