به گزارش صد آنلاین ، ماموران کلانتری 112 ابوسعید تهران در بامداد هفتمین روز آبان امسال از طریق مرکز فوریتهای پلیسی 110 مطلع شدند مرد جوانی از پشت بام یک مغازه خیاطی در حوزه استحفاظی آنها پایین افتاده و جان خود ا از دست داده است.
ماموران هنوز تحقیقات خود را به طور دقیق شروع نکرده بودند که متوجه شدند دختر جوانی مدام سرک میکشد و پرسوجو میکند تا بفهمد چه اتفاقی افتاده است. رفتار دختر جوان توجه کارآگاهان و بازپرس جنایی را که برای بررسی حادثه در آنجا حضور یافته بود، برانگیخت. تیم تحقیق دیدند این دختر در میان جمعیت دائم کنجکاوی میکند تا بداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است. بنابراین سراغ او رفتند.
دختر جوان در پاسخ به سوالات ماموران گفت: من جا و مکانی نداشتم و شبها در بخشی از پشت بامی که این اتفاق رخ داده، می خوابیدم. شب حادثه پسری که قرار بود با هم ازدواج کنیم آمد و سمت دیگر پشت بام خوابید. ناگهان مردی میانسال که از آشنایانم بود به آنجا آمد و آنها با هم دعوایشان شد. موضوع این بود که چرا پسر جوان برای خوابیدن به پشت بام آمده است. آنها با هم درگیر شدند و مرد جوان که پسر مورد علاقهام بود از پشتبام پایین افتاد و در خیابان فوت کرد.
با این اظهارات دختر جوان، مرد میانسال به عنوان مظنون اصلی ماجرا تحت تعقیب قرار گرفت و برای دختر جوان هم قرار قانونی صادر شد.
تحقیقات در این باره ادامه داشت و مرد مظنون چند ماه فراری بود تا اینکه مرد میانسال دیروز به اداره دهم پلیس آگاهی تهران رفت و خود را تسلیم کرد.
او در تحقیقات اولیه به کارآگاهان گفت: 53 سال دارم و متاهل هستم. یک دختر نوجوان هم دارم. از 24 سال پیش معتاد به تریاک، هرویین و شیشه شدهام . مدتها بود که در خوابگاهی مثل گرمخانه به عنوان خدمتکار کار میکردم. شبها هم گاهی آنجا میماندم، اما بعد از مدتی چون خدمتکارها زیاد شدند مجبور شدم، جاهای دیگری برای ماندن پیدا کنم. از یک سال قبل با شیما آشنا شدم که او هم معتاد به شیشه بود و جا و مکانی نداشت و مثل دخترم بود. برایش مواد تهیه و سعی میکردم هوایش را داشته باشم. خودش هم هر وقت هم کاری داشت پیش من میآمد.
این مرد ادامه داد: بعضی شبها به پشت بام مغازه خیاطی می رفتم. چون قبلا از آنجا سرقت شده بود، من برایشان مثل نگهبان بودم. هم در پشتبام میخوابیدم و هم نگهبانی میدادم و مراقب بودم که دزد نیاید. چون شیما برایم مهم بود بخشی از پشت بام را به محل خواب او تبدیل کرده بودم. اما میدیدم چند شب است با پسر جوانی آشنا شده است. وقتی هم از شیما پرسیدم، گفت آن پسر از او خواستگاری کرده و می خواهند با هم ازدواج کنند.
این متهم در مورد شب حادثه نیز گفت: آن شب آن پسر برای خواب روی پشت بام آمد. کیسه بزرگی هم آورده بود که پر از پوشاک سرقتی بود، به همین دلیل به او گفتم با این وسایل اینجا نمان چون شر میشود، اما گوش نکرد و رفت یک گوشه خوابید. نصف شب متوجه شدم سمت شیما رفته است. به همین خاطر با او درگیر شدم. در این درگیری آن پسر یکدفعه عقب عقب رفت، تعادلش بهم خورد و پایین پرت شد. من فرار کردم. بعد از آن شبها در پارک یا زیرپل میخوابیدم تا آبها از آسیاب بیفتد. اما از این وضع خسته شدم به همین خاطر به اداره آگاهی آمدم و خودم را تسلیم کردم.
پس از ثبت اظهارات اولیه این متهم او به شعبه اول بازپرسی دادسرای امور جنایی تهران فرستاده شد و بازپرس اختیاری هم دستور بازداشت موقت او و انجام تحقیقات دقیقتر را صادر کرد.