آخرین اخبار
۲۴ دی ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۷
گرفتاری های خاورمیانه بنیادی است، برای رفع آن باید به عمق رفت

خانه از پای بست ویران خاورمیانه

بازدید:۳۹۷
اکنون، غزه در آتش است و هنوز معلوم نیست که شعله‌های این آتش تا چه اندازه گسترش خواهند یافت یا پس از آن چه چیزی بر جا خواهد ماند. آنچه روشن است اینکه نیاز مبرمی به رهبری در همه طرف‌های درگیری وجود دارد تا از خاکستر این آتش‌سوزی وحشتناک، در مجموع آینده‌ای بهتر برای خاورمیانه در سر برآورد.
کد خبر : ۶۴۸۶۰

نویسنده: استفان آر. گراند Stephen R. Grand عضو ارشد غیرمقیم در شورای آتلانتیک است. او همراه با مادلین آلبرایت Madeleine Albright، وزیر امور خارجه اسبق آمریکا، استفان هدلی مشاور امنیت ملی پیشین و دکتر جسیکا آشوه  Jessica Ashooh، گزارش نیروی ضربت راهبردی خاورمیانه Middle East Strategy Task Force Report را در سال 2016 تهیه کردند.

 


 سرزمینی را تصور کنید که از آن گسلی به اندازه گسل سن آندریاس San Andreas عبور می‌کند. سازندگان خانه هایش، به ضرورت، ساختمان‌های خود را در امتداد این گسل ساخته‌اند. اما به جای اینکه پایه‌های محکم و عمیقی، که در مناطق زلزله‌خیز معمول است، بنا کنند، آنها ترجیح داده‌اند که با استفاده از تیرهای چوبی کوتاه، در هزینه ساخت صرفه‌جویی کنند.

با گذشت زمان، لرزش‌های گسل به تیرها آسیب زده و بسیاری از ساختمان‌ها در حال فروپاشی هستند. ساکنان از ضعیف بودن پایه‌های خانه ها شکایت می‌کنند اما سازندگان از شنیدن درخواست‌های آنها پرهیز کرده و به جای آن، به ستایشِ شکوه منظره پنت‌هاوس‌های خود می‌پردازند. ساکنان با حسرت می بینند که ساختمان‌های دیگر سرزمین‌ها در شرایط بهتری هستند و با پایه‌های محکم‌تر، سر به آسمان‌ کشیده اند.

در جست وجوی راه‌حل‌ها، برخی از تحصیل‌کرده‌ها پیشنهاد کرده‌اند که پایه‌ها بازسازی شوند، دیگرانی جایگزینی سازندگان ساختمان ها را خواستار شده‌اند و برخی دیگر هم به دعا و نیایش رو آورده‌اند. سازندگان ساختمان ها، در واکنش، چنین گفت وگوهایی را ممنوع کرده‌اند، مزاحم‌ترین ساکنان را اخراج کرده‌اند و به دیگران اجازه نزدیک شدن به طبقات بالاتر را نمی دهند.

این وضعیت خاورمیانه‌ی امروزی است: منطقه‌ای که پیچیدگی‌های آن فراتر از شعارهایی است که در شبکه‌های اجتماعی رد و بدل می‌شود٬ همان طور که بمب‌گذاری اخیر داعش در ایران نیز بر این موضوع تأکید گذارد. حتی پیش از آنکه جنگ غزه آغاز شود، این منطقه در مسیری نگران‌کننده و خطرناک حرکت می‌کرد و برای قرار گرفتن بر پایه‌هایی استوار و امن، به چیزی فراتر از یک راه‌حل برای مناقشه فلسطینی – اسرائیلی نیاز داشت – هرچند که دستیابی به چنین راه‌حلی مطلوب باشد.

در داستان ما، گسل زمین‌شناسی، نمادی از تنوع قومی و مذهبی قابل توجه در سراسر خاورمیانه است. مسلمانان، مسیحیان، یهودیان، عرب‌ها، ترک‌ها، ایرانیان، کردها و بسیاری دیگر از گروه‌ها برای قرن‌ها در کنار هم زندگی کرده‌اند، گاهی در صلح و گاهی در کشمکش. در بازه زمانی میان جنگ های جهانی اول و دوم، مقامات بریتانیایی و فرانسوی منطقه را بدون توجه به این تفاوت‌ها به کشورهای مختلفی تقسیم کردند، به گونه‌ای که مرزها و مردمان با هم همراستا و منطبق نبودند (هرچند که این هم‌راستایی به ندرت به طور کامل اتفاق می‌افتد). این تصمیمات، کار کشورسازی را بی‌اندازه پیچیده کرد. بازگشت یهودیان به فلسطینِ تاریخی لایه‌ای دیگر، پیچیده و بسیار هیجانی، به گسل‌های موجود افزود.

در این بستر، "سازندگان" حاکمان دولت‌های تازه استقلال یافته‌ای هستند که پس از جنگ‌های جهانی اول و دوم، روی این گسل‌های قومی و مذهبی شکل گرفته‌اند و پایه‌های لرزان نمادی از کیفیت ضعیف حکومت‌داری است که آنها برقرار کرده‌اند. آنها به ندرت توانسته‌اند این تفاوت‌ها را مدیریت کنند یا از قدرتی که به آنها داده شده، به درستی استفاده کنند؛ اغلب به دنبال منافع خود یا یک قبیله یا فرقه یا بخش خاص بوده‌اند، به زیان توده شهروندانشان. از نظر ساختاری، پادشاهی‌های حاکم در این منطقه یادگارهایی از دوران گذشته هستند، در حالی که بسیاری از جمهوری‌های نظامی آن هم، در میانه آشوب‌های بهار عربی فروپاشیدند.

پیشنهادهای ساکنانی که تحصیلات بهتری دارند، نمایانگر ایدئولوژی‌هایی است که در نتیجه این شرایط در منطقه ظهور کرده‌اند. اسلام سیاسی، ناسیونالیسم پان‌عربی، القاعده و داعش و جنبش‌های دموکراسی خواهِ بهار عربی، همگی از نارضایتی نسبت به کیفیت ضعیف حکومت‌داری برخاسته‌اند. هر کدام ادعا می‌کردند که راه‌حلی دارند، روشی که خاورمیانه می‌تواند از لحاظ اقتصادی و فناوری با غرب هم‌پایه شود.

گروه‌های مسلحی هستند که از زمین برخی از این ایدئولوژی‌ها سر بر آورده‌ اند و اکنون در حال تضعیف بنیان دولت‌ها هستند. با تغییرات در فناوری، انحصار دولت‌ها بر استفاده از زور کاهش یافته به طوری که هر گروه ناراضی، صرف نظر از اندازه‌اش، می‌تواند تسلیحات لازم را برای به چالش کشیدن کنترل دولت ها بر قلمروی خود به دست آورد. همانند حرکت گروه واگنر به سمت مسکو، نفوذ اخیر حماس به اسرائیل نه یک پدیده غیرعادی، بلکه نشانه‌ای از آینده‌ای دشوارتر است. با درک این تحولات، ایران از برخی از این گروه‌های مسلح از لحاظ مالی حمایت کرده است (در حالی که کشورهای حوزه خلیج فارس گاهی اوقات از دیگران حمایت مالی کرده‌اند)، و از مشکلات منطقه برای منافع ژئوپلیتیکی خود بهره‌برداری می‌کند.

این "آتش‌ها"، نماد چرخه خشونتی است که اکنون منطقه را، در داخل کشور‌ها و میان آنها، در بر گرفته است. حاکمان به این چالش‌های ایدئولوژیک با سرکوب پاسخ دادند: این جنبش‌ها را غیرقانونی اعلام کردند، رهبران آنها را زندانی کردند و حقوق و آزادی‌های شهروندان عادی را بیشتر محدود کردند. به جای رسیدگی به مشکل حکومت‌داری، آنها اغلب گروه‌های قومی و مذهبی مختلف را در برابر یکدیگر قرار داده اند. آنها همچنین از تهدید گروه‌های مسلح در داخل و دشمنان خارجی در بیرون – از جمله ایران و اسرائیل – برای منحرف کردن توجه عمومی از شکست‌های خود استفاده کردند. و اگر هیچ چیز دیگری جواب نداد، نیروی کامل سرکوب دولتی را علیه شهروندان خود به کار بردند. بنابراین، در مقاطع مختلفی از دهه گذشته، جنگ‌های داخلی در سوریه، یمن، لیبی، عراق و سودان شعله کشید.

بروز خشونت، تلاش‌هایی را که برای اصلاحات انجام می شود، تضعیف کرده است. قربانیان این روند، از جمله تجربه دمکراسی کوتاه مدت مصر و تونس است و همچنین تلاش‌های درازمدت لبنان برای تقسیم قدرت بین مسلمانان و مسیحیان. اسرائیل نیز از این روندها مصون نمانده است: پوپولیسم سیاسی که با رویاهای مذهبی درباره "اسرائیل بزرگتر" تغذیه می‌شود، پایه‌های لیبرال دموکراسی کشور را که روزی وجه تمایز آن بود، سست کرده است. یمن، سودان و سوریه به احتمال زیاد دولت‌های شکست خورده‌ای هستند، در حالی که لیبی، عراق، لبنان و مصر در آستانه فروپاشی قرار دارند.

اکنون، غزه در آتش است و هنوز معلوم نیست که شعله‌های این آتش تا چه اندازه گسترش خواهند یافت یا پس از آن چه چیزی بر جا خواهد ماند. آنچه روشن است اینکه نیاز مبرمی به رهبری در همه طرف‌های درگیری وجود دارد تا از خاکستر این آتش‌سوزی وحشتناک، در مجموع آینده‌ای بهتر برای خاورمیانه در سر برآورد.

چالشی که رهبران منطقه با آن روبه رو هستند، هرچند اَشکال مختلفی دارد اما ذاتا یکسان است: باید نگاهی فراتر از نگاه به این گروه ها داشته باشند و آتش‌هایی را که آنان را تقویت می‌کنند (برای پایان دادن به شمار زیادی از درگیری‌های نظامی منطقه) خاموش کنند، پیش از آنکه شعله ها، خود آنان راه هم در برگیرد، سپس برای تقویت پایه‌های کشور (برای بهبود حکومت‌داری برای شهروندانشان) تلاش کنند.

رهبران اسرائیل باید درک کنند که تا زمانی که مسئله اساسی کشور فلسطینی حل نشود، نمی‌توانند حماس را از بین ببرند. علاوه بر این، چرخه بی‌پایان خشونت به نفع افراط‌گرایان است؛ سوزاندن غزه تنها به کینه توزیِ نسل دیگری از ساکنانش خواهد افزود. فلسطینی‌ها به خانه‌ای متعلق به خود نیاز دارند – و اسرائیل نیز به این نیاز دارد که فلسطینی‌ها چنین خانه‌ای داشته باشند تا خودش هم بتواند به عنوان یک دموکراسی باقی بماند و حمایت بین‌المللی را حفظ کند. اسرائیل باید سریعاً کارزار نظامی خود را با کمترین تلفات غیرنظامی بیشتر به پایان برساند و آن را با یک فرآیند سیاسی که به یک دولت فلسطینی منجر می‌شود، همراه سازد. همچنین مردم اسرائیل باید تصمیم بگیرند که چه کسی آنها را در مسیر آینده رهبری خواهد کرد.

در هنگامه ی این فاجعه ناگفتنی، فلسطینی‌ها باید فرصت پیش رو را درک کنند. هر چند که اکنون ممکن است واضح نباشد اما این درگیری در نهایت اسرائیلی‌ها را از توهم اینکه می‌توانند بدون سازش سرزمینی به امنیت برسند، رها خواهد ساخت. فلسطینی‌ها باید این لحظه را غنیمت شمرده و خانه خود را سروسامان دهند و مقام هایی را برای حکومت خود بر گزینند که کارآمدتر و نماینده‌تر باشند - و توسط اسرائیل و جهان به عنوان شریکی معتبر برای صلح دیده شوند. با تضعیف حکومت خودگردان و نیز حماس، فلسطینی‌های عادی فضای بیشتری برای شنیده شدن صدای خود خواهند داشت، از جمله صدای جوامع مدنی و تجاری چشمگیر در کرانه باختری. بی میلی قابل فهمی برای برگزاری انتخابات وجود دارد چرا که حماس به طور غیرمنتظره‌ای در انتخابات پارلمانی 2006 اکثریت کرسی‌ها را به دست آورد و از آن برای تحکیم کنترل خود بر غزه استفاده کرد. اما انتخابات می تواند موثرترین سازوکار فلسطینی‌ها برای تصمیم‌گیری درباره آینده خود - چه رویارویی و چه سازش - باشد. چشم‌انداز آنها ممکن است اسرائیل، دیگر کشورهای عربی و جامعه بین‌المللی را برای ارائه تعهداتی به فلسطینی‌ها ،که مسیر دوم یعنی صلح و سازش را برای آن‌ها جذاب‌تر می کند، ترغیب نماید.

در همین حال، رهبران منطقه‌ باید درک کنند که گرچه حیاتی است که مسئله فلسطینیان در کانون توجه قرارگیرد چرا که باید روی این شکاف بسیار تنش آفرین برای امکان پیشرفت در منطقه پل زده شود٬ حل این منازعه به تنهایی، کافی نخواهد بود. تنها زمانی که همه آتش‌های شعله ور در این منطقه خاموش شوند، پایه‌ها بهبود یابند و در نتیجه لاشخورها پراکنده شوند، منطقه سرانجام صلح و ثبات را تجربه خواهد کرد.

رهبران منطقه‌ای باید از احیای فرایند صلح فلسطینی – اسرائیلی حمایت کنند، از جمله در صورت ضرورت، با مشارکت در نیروی چند ملیتی انتقالی در غزه و بازسازی اقتصادی آن. آنها همچنین باید نقش خود را برای پایان دادن به سایر درگیری‌ها – در سوریه، یمن، لیبی، سودان – که منطقه را به لرزه درآورده است‌، ایفا کنند. سپس، آنها به شجاعت برای اجرای اصلاحات سیاسی نیاز دارند که به چالش‌های بنیادی‌ترین منطقه رسیدگی کنند: ایجاد دولت‌های شفاف و پاسخگو که به طور موثر نمایندگی و پاسخگویی به نیازهای تمام شهروندان را داشته باشند.

پیمان های بازنگری شده ی ابراهیم، در واقع می‌تواند چارچوبی برای پیشبرد این اهداف فراهم کند، در حالی که انگیزه لازم را به اسرائیل هم می دهد چرا که شرایط به رسمیت شناخته شدن دیپلماتیکی را که خواهان آن است، فراهم می آورد. امضاکنندگان این توافق ها، به عنوان شرطی برای مشارکت، متعهد می‌شوند که کشمکش هایی را که از نظر نظامی و/یا مالی درگیر آن هستند، پایان دهند و به هدف‌های مشخص "حکمرانی خوب" (بسیاری از کشورهای خلیج فارس از قبل چنین هدف‌هایی را در برنامه‌های استراتژیک ملی خود تعیین کرده‌اند) متعهد شوند. دانشمندان برجسته منطقه می‌توانند به طور مستقل پیشرفت سالانه را ارزیابی کنند، همان کاری که گزارش توسعه انسانی عرب انجام می دهد. ایالات متحده و اروپا – که در داستان ما، همان سرمایه‌گذاران املاک بوده‌اند و اغلب به تخلفات سازندگان بی‌توجهی کرده‌اند – می‌توانند نقش مثبتی ایفا کنند، با ارائه دسترسی ممتاز بازار، سرمایه‌گذاری، انتقال فناوری، و تضمین‌های امنیتی به کشورهایی که به تعهدات خود عمل می‌کنند.

تحقق هیچ یک از این اهداف، آسان یا سریع نخواهد بود اما این تنها مسیر قطعی به سوی صلح و ثبات منطقه‌ای است.

منبع:نیوزویک

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها