۱۸ دی ۱۴۰۲ - ۱۵:۰۱
بازدید:۳۷۷
صد آنلاین | رامین مهمانپرست می گوید: در رابطه با بحران هایی که پیش آمد به ویژه دو بحران روسیه – اوکراین و بحران غزه و طوفان الاقصی، من فکر می کنم در سیاست خارجی ما باید روی انسجام و اقتدار سیاست خارجی بین همه عواملی که تاثیر دارند و دخیل هستند بیشتر تاکید کنیم. من اعتقاد به جدا بودن عوامل مختلف ندارم. بحثی هم که از قبل بین دیپلماسی و میدان مطرح بود بنده این بحث را به این شکل قبول ندارم. من معتقدم که میدان بخشی از سیاست خارجی است. همان طور که بخش های اقتصادی بخشی از سیاست خارجی هستند. کما این که روابط سیاسی و روابط مستقیم نیز بخشی از سیاست خارجی محسوب می شوند. بحث های فرهنگی و اجتماعی و دیپلماسی عمومی، همگی اینها با هم می توانند یک سیاست خارجی را شکل بدهند. ولی حتما یک انسجام و هماهنگی لازم است. ما در بعضی جاها ممکن است به لحاظ دیپلماسی دفاعی یا بحث میدان توفیقاتی بزرگ به دست آورده باشیم اما چون آن هماهنگی لازم در سیاست خارجی و دیپلماسی نبوده است ما نتوانسته ایم از فواید اقتصادی آن هم بهره ببریم.
کد خبر : ۶۳۷۳۶

به گزارش صد آنلاین ،  نزدیک به دو سال از آغاز به کار دولت سیزدهم به ریاست آقای سید ابراهیم رئیسی می گذرد. در طول این دو سال اتفاقات بسیاری هم در سطح داخلی و هم در سطح خارجی رخ داده که تاثیرات شگرفی بر سیاست های کشور گذاشته است. مشخصا سه مورد ناآرامی های سال گذشته در داخل، جنگ اوکراین و جنگ کنونی غزه را تجربه کرده ایم که می توانیم بگوییم مهمترین اتفاقات دوران دولت سیزدهم بوده است. اگر بخواهیم دولت سیزدهم را منصفانه نقد کنیم، نقاط قوت و ضعف آن را در این مدت چگونه می توانیم ارزیابی کنیم. در این رابطه گفت وگویی را با دکتر رامین مهمانپرست، سخنگوی اسبق وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در اوکراین و لهستان و نامزد انتخابات پیش روی مجلس داشته ایم که در ادامه می خوانید:

 

 

اگر بخواهیم دیپلماسی دولت آقای رئیسی را با توجه به دو بحران بزرگ بین المللی که در این دوره تجربه کرده ایم، یکی بحران اوکراین و دیگری بحران فعلی یعنی جنگ غزه، ارزیابی کنیم، عملکرد سیاست خارجی آقای رئیسی را چگونه ارزیابی می کنید؟

اول از همه باید بگویم که رویکرد دولت و سیاست خارجی دولت سیزدهم خیلی نمی تواند از جریان سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب متفاوت باشد. طراحی سیاست خارجی در سطوح بالا انجام می شود و در بالاترین سطح، مقام معظم رهبری سیاست ها را تعیین می کنند و در شورای امنیت ملی بر سر چارچوب ها بحث می شود، سیاست ها مصوب می شوند و وزارت امور خارجه مجری این سیاست ها می شود. بنابراین ما یک خط کلی در سیاست خارجی داریم که همیشه دنبال می شود، منتها در دولت ها تاکتیک ها و روش ها می تواند تغییر کند. 

به عبارتی شما می گویید سیاست های کلی نظام در سیاست خارجی در سطوح بالا تعیین و تکلیف می شود و وزارت امور خارجه آن را اجرا می کند.

بله، ولی ممکن است در اجرای آن سیاست ها هر دولتی تاکتیک ها و روش های متفاوتی را در پیش بگیرد. مثلا در یک دولتی گرایش به سمتی برود که ما به طور مثال بتوانیم یکسری از تحریم ها را کنار بزنیم ولی در دولتی دیگر گرایش به این باشد که خیلی امید به کشورهای غربی نداشته باشیم و تلاش کنیم راه های دیگری را برای رشد اقتصاد کشورمان دنبال کنیم. طبیعتا بعد از دولت آقای روحانی که اعضای دولت ایشان بیشتر دنبال توافق با امریکایی ها و کشورهای غربی بودند و تصور بر این بود که با این توافق تحریم ها برداشته می شود و مسیر برای یک کار اقتصادی بزرگ فراهم می شود، چنین نشد، چرا که مشکلاتی پیش آمد و آقای ترامپ در امریکا روی کار آمد و از برجام خارج شد و تلاش کرد تحریم ها را حفظ یا اضافه کند. در دولت جدید تلاشی در دو جهت صورت گرفت، هم در جهت اینکه مذاکرات را ادامه بدهند تا به یک توافق برسد اما در کنارش هم بحث این را داشتند که باید ما روابطمان را با کشورهای همسایه و کشورهایی که در برابر جبهه غرب می توانند باشند، مثل روسیه و چین، گسترش دهیم. در هر دو جهت کار شد، مذاکرات برای بازگشت به توافق برجام به نقاطی هم رسید که احساس می شد شاید توافق نزدیک باشد، اما بنا به دلایلی ما از آن نقطه توافق دور شدیم.

به نظر شما چرا از توافق دور شدیم؟

شاید یکی از آن موضوعاتی که خیلی اثر گذاشت، حوادثی بود که حدود یک سال تا یک سال و نیم پیش در ایران اتفاق افتاد و کشورهای غربی تصور کردند که شاید نیازی به مذاکرات و به نتیجه رساندن برجام نداشته باشند، چرا که در داخل ایران یک تحرکاتی ایجاد شده که چه بسا ممکن است ضربات اساسی به نظام جمهوری اسلامی بزند و برای همین رفتار دولتمردان ایرانی تغییر خواهد کرد. 

یعنی این موضوع را عامل اصلی دوری از توافق احتمالی در آن موقع می دانید؟

بله. اتفاقا تغییر رفتارشان هم بسیار عجیب بود، یعنی در سطح بین الملل، وقتی روسای کشورها و مقامات ارشدشان با رده های دست چندم مخالفین تلاش می کنند دیدار داشته باشند، این به نظر من یک اشتباه استراتژیک و ریسک بزرگ بود. چون خیلی علنی و شفاف علیه یک نظام وارد صحنه تبلیغاتی و سیاسی شدند. به همین دلیل یک فاصله جدی در برجام اتفاق افتاد و آن نتیجه حاصل نشد. حالا اتفاقاتی هم افتاده است که در سطح بین الملل می تواند بر مذاکراتی که از قبل داشتیم تاثیر بگذارد. ولی در کنار آن، روابط با همسایگان شدت بیشتری گرفت. رفت و آمدها بیشتر شد. حجم روابط اقتصادی با برخی کشورهای همسایه افزایش پیدا کرد و رویکرد دولت و سیاست خارجی در توسعه روابط با همسایگان تا اندازه ای پررنگ تر شد. در این میان ورود ما به شانگهای و عضویتمان در اوراسیا که الآن جدی تر دنبال می شود یا عضویت ما در بریکس، اینها توفیقاتی است که برای سیاست خارجی ما در مرحله اول به دست آمده است. ولی حتما باید گام های اساسی برداشته شود و هنوز یک شرط کافی ایجاد نشده است تا این فعالیت ها به شکل واقعی بتواند اثرات خود را نشان بدهد. 

به اعتقاد شما شرط لازم و کافی برای این که عضویت در این سازمان ها محقق شود چیست؟

شرط لازم این است که شما عضو بشوید، شرط کافی اش نیز این است که باید اقدامات دیگری انجام داد تا آن شرایط فراهم شود. اما به هر حال مسیر مسیری بوده که به آن وارد شده ایم و یک نقاط امیدبخشی را در ذهن مردم ایجاد کرده است که می تواند گشایش هایی را ایجاد کند.

شما در اینجا به دستاوردهای دولت در سیاست خارجی که همان گسترش روابط با همسایگان و عضویت در دو سازمان مهم جهانی، شانگهای و بریکس، است اشاره کردید، نظر شما در رابطه با عملکرد دولت در برخورد با بحران های جهانی یعنی جنگ اوکراین و جنگ اسرائیل علیه مردم فلسطین در غزه، که در این دو سال به وقوع پیوسته است چیست؟ 

در رابطه با بحران هایی که پیش آمد به ویژه دو بحران روسیه – اوکراین و بحران غزه و طوفان الاقصی، من فکر می کنم در سیاست خارجی ما باید روی انسجام و اقتدار سیاست خارجی بین همه عواملی که تاثیر دارند و دخیل هستند بیشتر تاکید کنیم. من اعتقاد به جدا بودن عوامل مختلف ندارم. بحثی هم که از قبل بین دیپلماسی و میدان مطرح بود بنده این بحث را به این شکل قبول ندارم. من معتقدم که میدان بخشی از سیاست خارجی است. همان طور که بخش های اقتصادی بخشی از سیاست خارجی هستند. کما این که روابط سیاسی و روابط مستقیم نیز بخشی از سیاست خارجی محسوب می شوند. بحث های فرهنگی و اجتماعی و دیپلماسی عمومی، همگی اینها با هم می توانند یک سیاست خارجی را شکل بدهند. ولی حتما یک انسجام و هماهنگی لازم است. ما در بعضی جاها ممکن است به لحاظ دیپلماسی دفاعی یا بحث میدان توفیقاتی بزرگ به دست آورده باشیم اما چون آن هماهنگی لازم در سیاست خارجی و دیپلماسی نبوده است ما نتوانسته ایم از فواید اقتصادی آن هم بهره ببریم. بنابراین باید روی این بیشتر کار کنیم. من فکر می کنم یکی از مشکلات ما این بود که بعضی از بخش های موثر در روابط خارجی از لزوم هماهنگی با دستگاه سیاست خارجی معاف شدند. طبق ماده 100 برنامه ششم توسعه نیروهای مسلح از هماهنگی با دستگاه سیاست خارجی استثنا شده است، این شاید درست نباشد. هماهنگی صد در صد لازم است و محل هماهنگی می تواند در شورای عالی امنیت ملی باشد ولی آن دستگاهی که باید در نهایت در بحث سیاست خارجی حرف آخر را بزند باید وزارت امور خارجه باشد که مجری است. همین اشکال در برنامه هفتم توسعه هم پیش آمده که حتی غیر از نیروهای مسلح، سازمان انرژی اتمی و وزارت اطلاعات هم مستثنی شده اند که در آخر با انتقادات و تذکراتی که داده شد مجددا فقط نیروهای مسلح جزء مستثنائات شدند که این هم الآن در حال پیگیری است که شاید ماده 100 را بتوانند اصلاح کنند و به این شکل فعلی آن شاید درست نباشد که بماند. من معتقدم که ما باید در صحنه بین المللی یک صدای مشخص و واحد در سیاست خارجی داشته باشیم و وزارت امور خارجه باید بتواند مجری نظرات مقامات عالی کشور باشد که از شخصیت های کشوری و لشکری تشکیل می شود. 
ما در بحث روسیه و اوکراین از سوی کشورهای غربی مورد هجمه سنگینی قرار گرفتیم. آنها سعی کردند پای ما را به این درگیری و تنش باز کنند و تلاش کردند از ما تصویری به عنوان کشوری که علیه مردم اوکراین وارد جنگ شده است، ایجاد کنند و شیطنت بزرگی در این زمینه به راه افتاد و اقداماتی زیادی هم انجام شد و رسانه ها و ابزار تبلیغاتی دنیای غرب خیلی تلاش کرد قوی عمل کند و برای ما چالش به وجود آورد. شاید نزدیک بودن روابط سیاسی ما با کشور روسیه و بحث داشتن منافع مشترک سبب شد که زمینه ای فراهم شود تا از درگیری بین روسیه و اوکراین یک نقشی برای ما در دنیا ایجاد کنند که این نقش می توانست افکار عمومی مردم دنیا را علیه ما تحریک کند. 

آقای دکتر آیا قبول دارید ما در رسانه های رسمی و دولتی خود هم اشتباهاتی کردیم و رسما از روسیه علیه اوکراین حمایت کردیم که باعث شد این فضا را به غربی ها بدهیم تا افکار عمومی جهانی را علیه ما تحریک کنند؟ کما اینکه در دادن پهپاد به روسیه ما نتوانستیم جامعه جهانی را توجیه کنیم که چنین کاری نکرده ایم. 

خوب دقیقا همان هماهنگی و انسجام که می گویم باید بیشتر روی آن تاکید شود روی همین مسائل است. مثلا شما در سیاست خارجی یک موقعی خیلی حساب شده کاری را انجام می دهید ولی فردی که مسئولیتش بخش دیگری است و ممکن است مثلا جزء نهادهای نظامی باشد یا در جای دیگری فعالیت کند اظهار نظری کند، این اظهار نظر ممکن است در روابط خارجی ما تاثیر جدی بگذارد. یک موقع است شما به صورت هماهنگ چنین کاری می کنید و لازم می دانید که از همه ظرفیت ها استفاده کنید در چنین مواقعی شاید اهدافی را تعریف کرده باشید و دنبال آن اهداف باشید. ولی یک موقع است به خاطر ناهماهنگی و عدم انسجام ممکن است هر کسی برای خود احساس تکلیفی کند و اظهار نظری را بیان کند، این به سیاست خارجی ما ضربه می زند. من معتقدم که ما هنوز بعضی وقت ها از این عدم هماهنگی ضرر می کنیم.

در بعضی حالت ها ممکن است عدم هماهنگی مطرح نباشد بلکه یک اشتباه سیاسی صورت گرفته باشد و در مقطعی مثل موضوع جنگ اوکراین محاسبه اشتباهی در کار باشد؟

شما زمانی می توانید بگویید یک کار اشتباه بوده یا نبوده که اهداف از قبل تعیین شده را بدانید. یک موقع شما در سیاست خارجی هدفی را تعریف کرده اید و برای رسیدن به آن هدف تاکتیک هایی را برای خود مشخص کرده اید، اگر آن تاکتیک ها را به درستی انجام داده باشید هر تصوری هم در بیرون کنند شما به لحاظ برنامه خود، می گویید درست عمل کرده اید. اما یک موقع است که شما نتوانسته اید به آن هدف برسید یا از روش هایی که برای خود تعریف کرده بودید نتوانستید درست استفاده کنید و اشتباه در اجرا داشتید در آن موقع باید ارزیابی کرد که سیاست یا روش ما اشتباه بوده است یا خیر. من هیچ قضاوتی به این شکل نمی کنم چرا که نمی دانم اهداف مشخصی که در این سطح تعیین شده بوده چه بوده است. شما اگر اهداف را می دانید و آگاه هستید که برای رسیدن به آن اهداف چه سیاست ها و روش هایی را تعریف کرده بودند می توانید ارزیابی کنید و بگویید بخشی قسمت ها را اشتباه کردند. من چون از اهداف تعیین شده اطلاعی ندارم نمی توانم قضاوت کنم.

خوب همین نگاه دولت سیزدهم که صرفا نگاه معطوف به روسیه و چین و غافل ماندن از غرب بوده است را در نظر بگیرید. در جاهایی حمایت بدون چون و چرا از روسیه و شرق کردیم که می تواند تعریفی از یک هدف باشد؟

در اینجا دیدگاه ها می تواند متفاوت باشد. من در خیلی از بحث هایم اشاره کرده ام که برخی از جریانات سیاسی معتقدند که ما اصلا نیازی به شرق به اصطلاح مرسوم، یعنی روسیه و چین و اینها، نداریم چون اگر با غرب به توافق برسیم چون سرمایه گذاری و فناوری و کار اقتصاد و بازار آنجاست خیلی از نیازهای ما برطرف می شود. این سیاست را بنده قبول ندارم و آن را یک سیاست اشتباه می دانم. بعضی ها هم معتقدند که اگر ما با شرق به خصوص روسیه و چین بتوانیم یک رابطه خوبی را تعریف کنیم و از ظرفیت های آنها استفاده کنیم دیگر به غرب نیازی نداریم. چون غرب با ما دشمنی می کند و همراهی با امریکا دارد و در تحریم ها نقش جدی دارد و سعی می کند به بهانه های مختلف مثل حقوق بشر و بحث های متفاوتی که اکنون مطرح می کنند کشور ما را تحت فشار بگذارد، بنابراین بهتر است ما با غرب کاری نداشته باشیم و برویم از ظرفیت های جبهه مقابل آن استفاده کنیم. من این را هم قبول ندارم و کامل نمی دانم. من معتقدم که در دنیای امروز ما دوست دائم و دشمن دائم نداریم. هر کس که منافع ملی را بتواند تامین کند در دایره دوستانمان می تواند وارد شود. ما باید از همه ظرفیت های موجود در دنیا بهره ببریم. ما فعلا تنها دو استثنا داریم، رژیم صهیونیستی را که اصلا برایش مشروعیتی قائل نیستیم بنابراین این رژیم از دایره بحث ما خارج است. امریکا هم همچنان جزء دایره روابط ما نیست به خاطر این که خیلی مستقیم، شفاف و به صورت علنی با ما دشمنی می کند و هیچ ابایی هم ندارد از اینکه سیاست فشار حداکثری را دنبال و تقویت کند و موارد مختلفی را از جمله تحریم ها، علیه ما دنبال کند، تا موقعی که این خصومت به شکلی جبران نشود و این رویکرد تغییر نکند ما با امریکا هم فعلا کاری نداریم. ولی بقیه کشورهای دنیا می توانند برای ما ظرفیت داشته باشند. ما باید حتما یک توازنی در روابط خارجی مان داشته باشیم؛ حتی با روسیه و چین. 
 
به اعتقاد شما توازن در سیاست خارجی بدون ایجاد یک رابطه متوازن با کشورهای غربی چگونه امکان پذیر است؟ 

شما اگر با کشورهای غربی و اروپایی از شرق تا مرکز و غرب اروپا، کشورهای آسیای جنوب شرقی، در شرق دور، در جاهای مختلف که قدرت های بزرگ اقتصادی هستند، اگر بتوانید به نوعی توازن در روابط خارجی خود ایجاد کنید تا منافع سیاسی و اقتصادی شما تامین شود، دیگر کشوری مثل روسیه نمی تواند رفتاری یکجانبه گرایانه با شما داشته باشد و به دنبال تحمیل سیاست ها و خواسته های خود بر شما باشد.

در اینجا می خواهم سوالی را مطرح کنم، ببینید ما دو دولت داریم، یکی دولت آقای روحانی که در نگاه به غرب زیاده روی کرد، یکی هم دولت فعلی یعنی دولت آقای رئیسی که به نظر می رسد در نگاه به شرق زیاده روی کرده است، بنابراین الآن به نظر می رسد ما موازنه مطلوب را در روابط بین المللی خود نداریم. 

من فکر می کنم همه دوستان ما چه در دولت قبل چه در دولت فعلی که همه با حسن نیت منافع ملی را در دیدگاهی می بینند که به آن عمل کردند، هر دو باید به تعدیلی در روابط خارجی برسند. ما همه کشورهایی که می توانند برای ما منافعی را ایجاد کنند باید در دایره سیاست خارجی خود قرار دهیم. 

خوب به نظر می رسد در این دایره که می فرمایید بر اساس آنچه شما فرمودید، اروپایی ها با توجه به تجربه سال گذشته، بد عمل کردند و در این دایره حضور کمرنگی دارند؟

ممکن است کشورهای اروپایی خیلی بد عمل کرده باشند، به خصوص در حوادثی که سال گذشته اتفاق افتاد اصلا رفتارشان قابل دفاع نبود، اما در دنیای امروز برای این که شما بتوانید اقتدار داشته باشد باید اهرم فشار داشته باشید، برای رسیدن به این اهرام فشار در حال حاضر مهمترین موضوع منافع اقتصادی است. شما اگر دقت کنید زمانی که تحریم ها خیلی جدی و علنی شد و به صورت قطعنامه های مختلف به کشور ما فشار می آوردند کشورهایی می رفتند خودشان را از تحریم معاف کنند که با ما رابطه اقتصادی داشتند، حتی ممکن بود سیاستشان با امریکا کاملا هماهنگ بود اما چون با ما منافع اقتصادی داشتند خودشان می رفتند و چانه زنی می کردند تا از تحریم ها معاف شوند. پس در روابط خارجی ما تعریف منافع اقتصادی بسیار مهم است. 

به عبارتی شما می گویید مهمترین موضوع در سیاست خارجی منافع اقتصادی است؟

اساسا من معتقدم که در دنیا داشتن روابط سیاسی بدون تعریف منافع اقتصادی تقریبا دیگر معنایی ندارد. یعنی شما ممکن است با کشوری هیچ رابطه اقتصادی نداشته باشید و به لحاظ روابط سیاسی و امنیتی با یکدیگر بسیار همراه و هم نظر باشید اما به محض اینکه اتفاقی در گوشه ای از دنیا بیفتد طرف مقابل شما اگر احساس کند منافعش طرف دیگر است بلافاصله موضع خود را عوض می کند. ما می بینیم که برخی از کشورها وقتی احساس کنند که منافع اقتصادی شان در رابطه با کشورهای دیگر نسبت به ما خیلی بیشتر است موضع سیاسی شان نیز ناگهان تغییر می کند و علیه ما موضع گیری سیاسی می کنند و برایشان واکنش ما مهم نیست؛ چرا که آن چیزی که الآن تعیین کننده است منافع اقتصادی است. پس در منافع سیاسی باید یک بخش بسیار پررنگی هم برای منافع اقتصادی در نظر گرفته شود. دیپلماسی اقتصادی به همین دلیل است که خیلی اهمیت دارد. و باید حتما در اولویت قرار بگیرد. من دیده ام بعضی از دوستان ما در همین وزارت امور خارجه هم هستند که خیلی بر دیپلماسی اقتصادی تاکید می کنند ولی تعجب می کنم که مثلا اشاره می کنند که 40 درصد ظرفیت وزارت امور خارجه را برای دیپلماسی اقتصادی اختصاص دادیم، چرا 40 درصد؟! صد در صد ظرفیت سیاست خارجی ما باید به دیپلماسی اقتصادی اختصاص پیدا کند. باید هدف اول همه معاونت های وزارت امور خارجه توسعه روابط با کشورهای دیگر بر مبنای منافع اقتصادی باشد. ما به شدت به توسعه روابط نیازمندیم تا بتوانیم نیازهای تولید خود را در داخل تامین کنیم. ببینید در داخل چند نیاز اصلی وجود دارد، یکی مواد اولیه است، دیگری ماشین آلات به روز است، سوم فناوری به روز دنیاست و چهارم تامین مالی است. این نیازها از طریق یک ارتباط خوب با کشورهایی که صاحب هر کدام از این مولفه ها هستند تامین می شود. در بخش صادرات ما به بازارهای صادراتی مناسب نیازمندیم. برای داشتن بازار صادراتی حتما باید یک رابطه خوب اقتصادی با کشورها برقرار کنیم. برای اینکه بتوانیم با رقبایمان رقابت کنیم باید روی موافقتنامه های اقتصادی و تعرفه های ترجیحی و تقویت بخش خصوصی مان کار کنیم. بنابراین هیچ کشوری را به استثنای آن دو مورد که اشاره شد، یکی رژیم صهیونیستی که اصلا مشروعیتی برایش قائل نیستیم و دیگری امریکا که فعلا سیاست خصمانه اش سبب شده است خودش خودش را از این روابط محروم کند، نمی توانیم حذف کنیم. بنابراین توازن در روابط خارجی حتما باید باشد. ما نمی توانیم صرفا به یک طرف تکیه کنیم. وقتی این کار را بکنیم اگر موضع آن کشور یا قدرت ناگهان تغییر کند و ما هیچ ظرفیت دیگری را از قبل آماده نکرده نباشیم، کشور ضرر می کند. 

پس آیا می توانیم بگوییم ما هنوز به آن درجه از تعادل و موازنه لازم در سیاست خارجی نرسیده ایم؟

بله، من معتقدم که ما در سیاست خارجی مان هنوز به آن تعادل اصلی نرسیده ایم. در کشور ما، کلا، افراط و تفریط زیاد می شود. همان طور که در بحث های سیاسی مان نیز افراطی و تفریط زیاد می شود. دولتی به محض اینکه روی کار می آید می گوید کارهای دولت قبلی و عملکردش و افرادش همگی بد بودند پس باید همه را کنار گذاشت. این اشتباه است. حتما در تمامی دولت ها نقاط قوت و ضعف، مدیران خوب و ضعیف وجود دارد. این استثنا ندارد. وقتی که هدف اصلی شما منافع ملی باشد باید از همه جریان ها و توانایی ها استفاده کنید تا کشور به آن نقطه اصلی خود برسد. حذف کردن یعنی محروم کردن خودمان از ظرفیت های بزرگ در کشور. متاسفانه چنین چیزی انجام می شود. ما باید در رابطه با کار جمعی کردن به یک بلوغی برسیم. مثلا الآن که بحث انتخابات مطرح است، مقام معظم رهبری دقیقترین مطالب را اشاره می کنند. ایشان می گویند که افراد ممکن است سلیقه های مختلف داشته باشند ولی به مبانی و اصول نظام و انقلاب اعتقاد دارند. وقتی سلایق مختلف رقابت می کنند است که کشور رشد می کند. معنای وجود جریانات و جناح های سیاسی همین است. اگر قرار باشد همه یک حرف بزنند که کشور رشد نمی کند. باید حتما دیدگاه ها و ایده های مختلف وجود داشته باشد. من معتقدم که یکی از اشکالات این است که ما در کشورمان تشکل ها و جریان های سیاسی ما حرفه ای عمل نمی کنند. اگر آنها بخواهند حرفه ای عمل کنند باید طرح و برنامه برای اداره کشور در بخش های مختلف داشته باشند تا اگر بخواهند رقابت کنند طرح و برنامه هایشان با یکدیگر رقابت کنند نه اینکه فقط بگویند ما متعلق به یک جریان خاص هستیم. مثلا در همین موضوع سیاست خارجی، جریانات سیاسی می توانند هر کدام با یک طرح مشخصی فعالیت کنند. چنین چیزی بحث های اقتصادی، اجتماعی و رفاه اجتماعی را نیز شامل می شود. تشکل های سیاسی باید طرح و برنامه داشته باشند و آنها را به مردم ارائه دهند تا مردم قضاوت کنند که کدام طرح می تواند برای آنها رفاه و آسایش بیشتر حاصل کند و اقتدار بیشتری برای کشور ایجاد کند و به آن رای دهند. ما باید در این زمینه ها تمرین کنیم. ما در کار جمعی ضعف داریم و اصولا اگر تفکری به قدرت می رسید دیگری را حذف می کند، چنین رفتاری نمی تواند به ما کمک کند تا به نقطه اوج برسیم.   

 

منبع/دیپلماسی ایرانی 

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها