آخرین اخبار
۲۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۱:۲۲
بازدید:۶۸۴
عیسی محمد حسینی در یادداشتی می نویسد: ماکلاکوف سیاستمدار لیبرال، روسیه را با خودرویی مقایسه کرد که توسط یک راننده دیوانه هدایت می‌شد. ماکلاکوف معتقد بود: مسافران می‌دانستند که دورنمای سیاست کشور چندان خوشایند نیست، اما هیچ‌کس جرات نداشت، فرمان را از ترس اینکه تصادف کند، بگیرد.
کد خبر : ۵۹۵۶۹

نویسنده: عیسی محمدحسینی، کارشناس و پژوهشگر روابط بین الملل حوزه سیاست و امنیت غرب آسیا

 


 اگر چشم‌انداز انقلاب بازسازی جامعه و بازسازی انسان باشد، وحشت علیه کسانی که دولت انقلابی آنها را «خائن» به آرمان می‌داند، بی‌شک نتیجه خواهد داد. به عنوان مثال می‌توان به انقلاب‌های فرانسه، روسیه، چین، کامبوج، کوبا و ونزوئلا اشاره کرد. در نسخه مذهبی جنون اتوپیایی، داعش نتیجه اسلام گرایان تندرو است که دیدگاه مانوی دارند و احساس می کنند که برای تسخیر غیر مسلمانان و ایجاد خلافت برای حکومت بر جهان فراخوانده شده‌اند. 

انقلاب روسیه:

ماکلاکوف سیاستمدار لیبرال، روسیه را با خودرویی مقایسه کرد که توسط یک راننده دیوانه هدایت می‌شد. ماکلاکوف معتقد بود: مسافران می‌دانستند که دورنمای سیاست کشور چندان خوشایند نیست، اما هیچ‌کس جرات نداشت، فرمان را از ترس اینکه تصادف کند، بگیرد.

اصلاح‌طلبان لیبرال امیدوار بودند که یک انقلاب سیاسی بتواند جلوی یک انقلاب اجتماعی را بگیرد و در ناآرامی‌های داخلی فرو بپاشد. انقلاب فوریه 1917، تا حدی، تلاشی ناامیدانه برای کنترل اوضاع بود. 

در آن زمان روسیه که از دست استبداد مرده رها شده بود، جنگ را تا پایان موفقیت آمیز آن پیش برد. جمهوری جدید وعده حقوق سیاسی می‌داد. در عرض چند ماه، بلشویک ها قدرت را به دست گرفتند و سپس اولین پارلمان کاملاً دموکراتیک روسیه را منحل کردند. آنچه به دنبال داشت یک جنگ داخلی وحشیانه بود که کشور را ویران کرد و زمینه‌ساز ظهور یک دیکتاتوری خشن بود. شاید تعجب‌آور نباشد که یک مورخ روسیه نگاهی نسبتاً بدبینانه به شایستگی انقلاب‌ها داشته باشد. یافتن دانشمندان راست یا چپ که فکر کنند سال 1917 به خوبی پایان یافته است دشوار است. 1917 نشان می‌دهد که چگونه انقلاب‌ها افراط‌ها را در خود پرورش می‌دهند و طرفداران سازش و اصلاحات را می بلعند. صداهای معتدل غلبه می‌کنند و سپس خاموش می‌شوند: کینه‌ها و خصومت‌های مردمی به‌جای تسلیم شدن، به سلاح تبدیل می‌شوند. 

در چنین شرایطی بود که مردم امپراتوری تزاری سابق با یک انتخاب سخت مواجه شدند: دفاع از نظم قدیمی فئودالی یا پذیرش آرمان‌شهری خشونت‌آمیز بلشویک‌ها. پیشتر هیچ کدام را نمی‌خواستند.

انقلاب چین:

کشور چین یکی از معدود کشورهای سوسیالیستی باقی مانده است که توسط یک حزب کمونیست اداره می‌شود که از اعتبار بین‌المللی و رونق اقتصادی فزاینده‌ای برخوردار شده است. در سال 1949 پس از پیروزی حزب کمونیست چین در یک جنگ داخلی (1949-1945) علیه رقبای خود، حزب ناسیونالیست(کومین‌تانگ) به پایان رسید. ناسیونالیست‌ها به جزیره تایوان عقب‌نشینی کردند، جایی که تا به امروز هم در آنجا باقی مانده‌اند. مائو برای ماندگاری حزب خود معتقد بود: انقلاب همیشه «ادامه دارد»، مبادا شور و شوق انقلابی توده‌ها از بین برود یا حزب کمونیست توسط اعضای آن که در واقع «مسیر سرمایه‌داری» را دنبال می‌کردند، تسخیر شود. بخشی از این کار انقلابی، ابتکارات بدون خشونت بود، مانند کمپین‌هایی برای ترویج سواد، یا برای پیشگیری از بیماری‌ها؛ تغییر قانون ازدواج و دادن حقوق برابر به زنان و یا به نفع کمپین‌های صلح علیه سلاح‌های هسته‌ای. اما «انقلاب مستمر» نیز به طور فزاینده‌ای خشونت آمیز بود، از جمله سیاست‌های اقتصادی فاجعه‌بار، "جهش بزرگ رو به جلو" (1958-1962) که حداقل 20 میلیون کشته بر جای گذاشت که علت آن گرسنگی و هرج و مرج و انقلاب فرهنگی بود و قربانیان زیادی گرفت. از آزار و شکنجه‌های زندانی‌ها گرفته تا میلیون‌ها نفر مجروح یا کشته‌شده و همچنین آثار فرهنگی ویران شده و کشوری که در حال آشوب بود. تجربه چین نشان می‌دهد که چگونه انقلاب‌ها اغلب مدت‌ها پس از پایان، ظاهراً ادامه می‌یابند. 

انقلاب فرانسه: 

بسیاری از انقلاب‌ها موفق به عزل رئیس دولت می‌شوند، اما نمی‌توان آنها را موفق نامید. انقلاب فرانسه خشونت‌آمیز، متعصبانه و قاتل بود. طبقه سیاسی فرانسه در پایان سال 1789 فکر می‌کردند که انقلاب کرده‌اند، آنها معتقد بودند سیستم جدید جامعه‌شان شکل گرفته و تثبیت شده است و بقیه چیزها صرفاً مرتب کردنشان است. یک دهه بعد، با نیم میلیون نفر کشته شده در جنگ و قیام خونین، کشوری از پا افتاده در آغوش ناپلئون فرو رفت، مرد قدرتمندی که جنگ را با تمام اروپا از سر گرفت و میلیون‌ها نفر را برای خدمت به جاه‌طلبی‌های مرگبار خود کشت. نکته حائز اهمیت در انقلاب فرانسه اینست که: اگر چه انقلاب به سلطنت پایان داد و اولین جمهوری را در سال 1792 تأسیس کرد، اما جمهوری در سال 1804 جای خود را به یک دیکتاتور داد. در حالی که انقلاب اعلامیه حقوق بشر و منشور ناپلئونی را به جهان داد، اما به طور جهانی شکست خورده تلقی می‌شود. در نهایت سلطنت غالب شد و آنها به همان جایی که شروع کردند بازگشتند. تقریباً 60 سال پس از 1789، ملت هنوز راه خود را در مسیر انقلاب‌های جدید جست وجو می‌کرد. 

نتیجه اینکه هر نوع انقلابی چه مارکسیست و چه اسلام‌گرا، آرمان‌شهرهای خود را موظف می‌دانند که بی‌رحمانه هرگونه تهدید ضدانقلاب، از جمله کل بخش‌های جامعه و یا حتی افراد انقلابی و صاحب نظر اما منتقد را که به آنها بی‌اعتماد هستند، از بین ببرند. نمونه آن یک سوم جمعیت کامبوج است که توسط خمرهای سرخ به قتل رسیدند، همچنین آرمان‌شهرهای مارکسیستی می‌تواند فاجعه اقتصادی به بار آورد از جمله کمبود مزمن غذا در دوره‌ای در ونزوئلا باعث شد که وزن متوسط ونزوئلایی‌ها 24 پوند کاهش یابد. نهایتاً انقلابیون باید به این نکته توجه داشته باشند که انقلاب صرفاً نباید رژیم موجود را سرنگون کند. باید یک دولت کارآمد را به جای آن قرار دهد و مراکز قدرت رقیب را درهم بشکند. 

منبع:

 

 https://www.historytoday.com/archive/head-head/do-all-revolutions-end-badly
1- ویلکس، رابرت و شومان، جوزف، (2021)، "چرا انقلاب ها شکست می خورند"، 6 ژانویه
2- آندرس، دیوید، "جهانی بدون انقلاب جهانی است که استثمار در آن پایانی ندارد"، استاد تاریخ مدرن، دانشگاه پورتسموث(انقلاب فرانسه)
اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها