نویسنده: غفور کریمی، کارشناس مسائل سیاسی
بی شک چین سودای مبدل شدن به قدرت اول دنیا را در سر می پروراند اما هرگز این آرمان و مقصود غایی را به زیان نرانده و همیشه بر قدرت منطقه ای بودن خود پافشاری کرده است. اقدامات و تلاش های بی وقفه چین در سطح اقتصادی نشان از هدف این کشور برای ایفای نقش قدرت طراز اول جهانی دارد. طرح بلند پروازانه احیا و توسعه جاده باستانی ابریشم موسوم به کمربند – جاده در جهت بدست آوردن موقعیت برتر سیاسی اقتصادی و کنترلی نسبت به همسایگان منطقه ای و ایفای نقش رهبری در اقتصاد جهانی است.
مروری اجمالی بر جهت گیری سیاست خارجی چین نشان می دهد که از سال 1949 تا به امروز چین از سیاست اتحاد، به سیاست عدم تعهد و از سیاست عدم تعهد به سیاست انعقاد توافق نامه مشارکت با سایر کشورها تغییر سمت داده است. در طول جنگ سرد، چین ابتدا با شوروی قرارداد اتحاد رسمی و سپس با ایالات متحده پیمان شبه اتحاد منعقد کرد، پس از این چین به صورت رسمی و با اعلام دنگ شیائوپینگ رسماً سیاست عدم تعهد را در پیش گرفت. پس از اینکه شی جین پینگ در سال 2012 رهبری چین را به عهده گرفت سیاست عدم تعهد کماکان حفظ شد لکن با حفظ راهبرد پیشین، در سال 2014 به وزارت امور خارجه دستور داد در پی ساخت یک شبکه جهانی مشارکت باشد. در حالی که دیپلماسی مشارکت چین در ابتدا بر قدرت های بزرگ و همسایگان منطقه ای متمرکز شده بود، تمرکز جغرافیایی آن از قرن بیست و یکم به طرز چشم گیری گسترش یافته و کشورها و اتحادیه ها و مناطق دیگر را نیز در برگرفته است. عضویت در سازمان همکاری های شانگهای و بریکس و همچنین معرفی طرح کمربند – جاده در راستای سیاست توسعه مسالمت آمیز چین بوده است. این سیاست اکنون جمهوری اسلامی ایران را نیز در بر گرفته و توافق نامه همکاری 25 ساله ایران و چین تجلی و نمود بارز آن به شمار می رود.
وقوع انقلاب اسلامی در ایران، همراه با تحولات دگرگون کننده و دگردیسی در نظام حاکم بر ایران بود و تغییر سیاست های نظام انقلابی چین، همراه بود همزمانی و تقارن این دو تحول، روابط دو کشور را وارد دورانی با ماهیت جدید کرد. با وقوع انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران دگرگون شد و با شعار «نه شرقی نه غربی» در انقلاب اسلامی، سیاست خارجی ایران منقلب شد و با شعار «نه شرقی نه غربی» در مسیر انقلابیگری قرار گرفت. از دیگر سو در چین استراتژی کلان این کشور از انقلابی گری به توسعه گرایی تغییر یافت. به بیان دیگر جای ایران و چین در سیاست بین الملل عوض شد، ایران محافظه کار و شریک راهبردی آمریکا به پایگاه انقلاب جهانی تبدیل شد و چین انقلابی که زمانی در پی نابودی امپریالیسم جهانی بود مدار و عقب نیشی تاکتیکی از مواضع اولیه انقلاب را، محور سیاست خارجی خود قرار داد و با ایالات متحده به عنوان رهبر اردوگاه سرمایه داری وارد همکاری استراتژیک شد؛ همزمانی این دو تحول بنیادین باعث شد تا ایدئولوژی، نقش چندانی در روابط دو کشور ایفا نکند و عمدتاً منافع مادی، این دو کشور را به یکدیگر پیوند دهد.
ایران در فاصله ای اندک از وقوع انقلاب، درگیر جنگ با عراق شد و روابط آن با دو ابرقدرت به ویژه ایالات متحده تیره شد. این قدرت و بسیاری دیگر از کشورها، ایران را تحریم تسلیحاتی کردند و گزینه های ایران را برای دستیابی به تسلیحات مورد نیاز در جنگ با عراق محدود کردند. در این مقطع چین به یکی از تامین کنندگان عمده تسلیحات ایران مبدل شد و روابط دو کشور تا پایان جنگ ایران و عراق بر محور تعاملات نظامی بوده است.
در دوران پس از جنگ ایران و عراق، ازیک سو ایران وارد دوران سازندگی و تلاش برای پیشبرد برنامه توسعه اقتصادی خود شد و از دیگر سو، چین وارد دوران طلایی توسعة خود در دهه دهه نود شد و نقش آن در اقتصاد جهانی به گونه ای روزافزون پررنگ تر شد، از همین رو در این دوران، همکاری های اقتصادی میان دو کشور آغاز شد و ابعاد اقتصادی و سیاسی مناسبات دو کشور بر سایر ابعاد، رجحان یافت. در همین دوران، چین بـه تدریج در بخش های مهم اقتصاد ایران همچون بخش نیروگاهی، صنعت سیمان و مترو، سرمایه گذاری کرد. تحول استراتژیک دیگری که در این مقطع رخ داد و به پیکره روابط دو کشور ابعاد جدیدی بخشید، ورود چین به صف واردکنندگان نفت بود؛ واردکننده ای که تقاضای آن با سرعتی بسیار بیش از میانگین تقاضای جهانی رشد کرد.
افزون براین، در این دوران با فروپاشی شوروی، نظام بین الملل دگرگون شد و محیط امنیتی و به تبع آن دستورکار سیاست خارجی ایران و چین نیز تغییر کرد. ایران از آن مقطع تا کنون همواره با جامعه بین المللی و به ویژه قدرت های غربی در ستیز بوده و ایالات متحده همچنان به عنوان تهدید شماره یک این کشور باقی مانده است، اما مناسبات چین با ایالات متحده با وجود اختلافات عمده در خصوص جزیره تایوان و تحرکات ایالات متحده در شرق آسیا، در چارچوب الگوی همکاری و رقابت استراتژیک تحول یافته و به طور نسبی تثبیت شده است؛ بنابراین در نظم بین المللی تک قطبی و با توجه به مناسبات متفاوت دو کشور با آمریکا و جامعه بـین الملل، زمینه های امنیتی و نظامی همکاری های دو کشور کاهش می باید و همکاری های سیاسی و اقتصادی به عنوان مهمترین جنبه روابط دو کشور مطرح شده است.
چین به عنوان دومین اقتصاد جهان، در سال های اخیر و در راستای موازنه نسبی با ایالات متحده و تامین انرژی مورد نیازش به دنبال حضوری پر رنگ تر در خاور میانه است. کم توجهی چین به تحریم های آمریکا در زمینه خرید نفت خام در کنار صنعت و اقتصادی قدرتمند می تواند این کشور را به عنوان شریکی مناسب برای توسعه زیر ساخت های ایرام مبدل کند.
همزمان چین با انعقاد قراردهای متنوع با کشورهای حوزه خلیج فارس به منظور ایجاد تنوع در سبد واردات انرژی، خود را از افزایش ریسک احتمالی که شاید به وسیله امریکا و یا تحولات منطقه ای ایجاد شود، دور می کند.
در این راستا چین، ایران را جزئی از برنامه دراز مدت خود در تامین خوراک صنایع، صادرات کالا و همچنین مشارکت در طرح کمربند – جاده قرارداده و انعقاد قرارداد همکاری 25 ساله جزئی از این برنامه دراز مدت است.