عملیات روانی، یکی ازاصلیترین ابزار سیاست و سیاستمداران است. این عملیات، تأثیرگذاری بر تصورات؛ ارزشها و هنجارهای رفتاری رهبران و جامعه هدف؛ به ویژه بخش خاکستری آن را در دستور کار دارد. به عبارت دیگر، عملیات روانی، نوعی اقدام برای فریب جامعه هدف است. اکنون به نظر میرسد غرب و خاصه ایالات متحده به کمک رسانههای به ظاهر معتبر خود، شیوه جدیدی را در این عملیات و در فرایند مناقشات خود با ایران و حاکمیت سیاسی آن، دنبال میکنند.
شیوه جدید که البته در دو سال گذشته به شکل فعال ادامه داشته، تزریق شوکهای مقطعی و سپس بهرهگیری از نتایج آن در خدمت به فلج کردن و یا ایجاد بن بستهای تصمیمسازی برای تهران بوده است. اصلیترین کارویژه چنین شوکهایی، دور کردن افکار عمومی در توصیف واقعیتها؛ ناتوان کردن تصمیم سازان و مردم در تبیین آنچه به راستی جریان دارد و سپس تحمیل سرخوردگی بر جامعه هدف است. این سرخوردگی، بیش از هرچیز به تعمیق بیاعتمادی و گسستهای میان مردم و حاکمیت سیاسی دامن میزند. در اینحال رفته رفته هرگونه دستاورد مثبت و واقعی در دیپلماسی و اقتصاد و نیز وعده آن را به مردم ناچیز و بیمقدار میکند. شوربختی آن هنگام است که دستگاه تبلیغات داخلی نیز به دلایل مختلف، از جمله با انگیزه نمایش کارآمدی دولت با عملیات روانی، همبازی شود؛ بیآنکه تجربه چنین رفتاری در حداقل دو سال گذشته، پیامدهای سیاسی – اقتصادی خود را به گونه ملموس بارها به رخ کشیده است.
اکنون دستگاه تبلیغات دولتی، رسانهها و برخی از صاحبنظران سیاسی ، وارد چرخهای از آنچه شدهاند که رسانههای به ظاهر معتبر مانند «نیوزویک» و «بلومبرگ» در بلندگوهای خود اعلام میکنند. اخبار، گزارشها و تحلیلهای این دو رسانه که به طور مستقیم با اتاقهای فکر دولتهای غربی هماهنگ هستند، حاکی از توافقهایی است که میان تهران و واشنگتن در پی چندین دور از مذاکرات پنهان به دست آمده است. بخشی ازاین اخبار و گزارشها و تحلیلها، اگرچه در بستری از واقعیت قرار دارد، اما همه آن چیزی نیست که پایه تبلیغات و خوشباوریهای جاری در ایران قرار گرفته است.
کافی است تأملی کنیم بر گستره اختلافات غرب و تهران درباره موضوعاتی که سبب دور کردن ایران از جامعه جهانی شده است. این اختلافات، تنها به پرونده هستهای محدود نیست، بلکه مواردی را در بر میگیرد که از یکسو، منافع و اهداف راهبردی تهران را شامل میشود. از سوی دیگر، غرب و به ویژه واشنگتن، اصلاح یا تغییر رفتار تهران را در این باره به عنوان شرط هرگونه توافق قرار داده است. در واقع شکاف تاکنون پر نشده اختلافات، همه مواردی است که حل آن یا به تغییر جمهوری اسلامی به شمایلی تازه میانجامد یا میتواند اوضاع را تا منازعه و رودر رویی هدایت کند.
مصداق مدعای بالا، یکی، احتیاطهایی است که غرب (اعم از اروپا و آمریکا) در دنبالکرد اختلافهایش با تهران دارد. براین اساس، برای دستیابی به ابتکاری تلاش میکند که بتواند بهگونهای نمایش بازی «برد – برد» را به طرف مقابل بفروشد. از سوی دیگر اما، احتیاطها سبب کاستن از خواستهای غرب در قبال تهران نیست. طرفه اینکه این خواستها به لحاظ ماهیت آن، هیچ تعارضی با آنچه دولت «دونالد ترامپ» دنبال میکرد ندارد: ۱- رفع محدودیت زمانی برای برجام ۲- تضمین رسمی دست نیافتن دائمی ایران به تسلیحات هستهای ۳- توقف برنامه موشکی ایران، مسائل منطقهای و حقوق بشر ۴- تعیین تکلیف روابط تهران با روسیه و چین ۵- اتهامهایی که متوجه ایران در جنگ روسیه – اوکراین بر سر ارسال پهبادها و موشک برای تقویت موضع تهاجمی روسیه شده است.
بنابراین میتوان چنین نتیجه گرفت که آمریکا و اروپا، آمادگی برای گفتوگو و توافق با تهران را در حالی ممکن میدانند که همراه شود با ۱- بازنویسی برجام براساس مدل دلخواه آنها ۲- ادامه بازرسیهای هستهای و تأیید مداوم آنچه پایبندی تهران به تعهدات برجامی دارد ۳- دور کردن تهران از رویکردی که با عنوان «نگاه به شرق» شناخته شده است. نکته مهمتر اینکه سیاست «جوبایدن» یک تفاوت عمده با دولت ترامپ دارد. بایدن بر خلاف سلف خود که میکوشید با زبان تهدید، نظرات اروپا را برای محدود سازی ایران به خود نزدیک کند، توانسته «اجماع سازی» را جایگزین سیاست« اجماع سازی از راه تهدید و نه اقناع» ترامپ کند. اما ماهیت همانی است که پیشتر نیز دنبال میشد. ویژگی این رویکرد، انتخاب راهحل میانهای است که مسئله موشکی، تحریم بانک مرکزی، تحریم سپاه پاسداران، حزبالله لبنان، فشار برای خروج و یا کاهش نفوذ ایران در منطقه و سرانجام خالی کردن دست تهران از هرگونه ابزار فشار و تهدید را شامل میشود.
ترجیح بند این رویکرد، پرهیز تا جای ممکن از «جنگ یا تسلیم» است که بیتردید راه گفتوگو را با تهران خواهد بست. بنابراین ترجیح بایدن برای دستیابی به اهدافش، همسویی کامل با اروپا دارد؛ این که پرونده هستهای باردیگر به شورای امنیت سازمان ملل متحد نرود. در این حال، مقابل اقدامهای اعتراضی تهران نیز از کارآمدی برخوردار باشد. از اینرو فرسوده سازی مقاوت تهران در برابر خواستهای غرب، با شیوههایی دنبال میشود که تأثیرات آنی خود را در فرصتهای باقیمانده برای دیپلماسی فراهم کند. این شیوه دو وجه دارد: ۱- تهدید امنیتی شدن مجموعه اختلافات غرب و به تبع آن جامعه جهانی با تهران ۲- تشویق قطرهای تهران برای ترغیب آن به قبول خواستهایی که به گونه ماهیتی بر سیاستهایش تأثیر و شکل تازه میدهد.
این تشویقها اما بخشی از همان بازی روانی است که دو وجه دارد: نخست، در صورت تمایل تهران به ادامه تعاملات به زعم غربیها سازنده و راهگشا و بنابراین، ادامه تشویق قطرهای با آزاد سازی بخشی از پولهای بلوکه شده و همچنین گشایشهای محدود بانکی و اجازه صدور نفت. دوم، متوقف کردن تفاهمها و احتمالا توافقها و باز گشت به نقطه صفر اختلافات. این کار به معنای ضربه پذیر ساختن تهران مقابل امیدها و اعتمادهایی است که میان دولت – ملت میتواند شکل گرفته و یا آن را دچار آسیب کند. به این ترتیب، نه تنها حاکمیت سیاسی و بلکه افکار عمومی و به ویژه صاحبان تحلیل و نظر، لازم است با درک آنچه در بستر واقعیتها جریان دارد، «تشویقهای قطرهای» را به درستی تبیین کنند. تشویقهایی چنین، هنوز بنیان محکمی برای ایجاد آسودگی خاطر از آیندهای نیست که آبستن رخدادهاست. «نیوزویک» و «بلومبرگ» می دانند که چه میکنند. مهم این است که تهران نیز با مراقبت از عملیات روانی در حال انجام، بی جهت در این ورطه، خود باخته نشده و ناخواسته خود به مطالبات فزاینده دامن نزند. هنوز تا ایجاد «توافق» راه بسیار باقی است./ابتکار