۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۴:۱۶
بازدید:۶۷۵
حمید، سارقی سریالی بود که به‌ خودروها دستبرد می‌زد و لوازم داخل آنها را به سرقت می‌برد. او در یکی از سرقت‌ها در صندوق عقب خودرویی را باز کرد و با یک ساک لباس مواجه شد. با دیدن تی‌شرت قرمزرنگی که داخل ساک بود از آن خوشش آمد و ساک را با خودش به خانه برد و به‌گفته خودش همین تی‌شرت قرمز او را به گنج رساند.
کد خبر : ۳۵۱۴

  حمید، سارقی سریالی بود که به‌ خودروها دستبرد می‌زد و لوازم داخل آنها را به سرقت می‌برد.

 

او در یکی از سرقت‌ها در صندوق عقب خودرویی را باز کرد و با یک ساک لباس مواجه شد. با دیدن تی‌شرت قرمزرنگی که داخل ساک بود از آن خوشش آمد و ساک را با خودش به خانه برد و به‌گفته خودش همین تی‌شرت قرمز او را به گنج رساند. از سرقتی بگو که به قول خودت باعث شد به گنج برسی؟ من سارق لوازم داخل خودرو هستم. تخصصم در این زمینه است. معمولا در صندوق عقب ماشین‌ها را باز می‌کنم و هرچه داخل آنها باشد، برمی‌دارم. 2ماه قبل از زندان آزاد شدم و سرقت‌هایم را آغاز کردم. وقتی آفتاب غروب می‌کرد، بین ساعت 8تا 12شب راهی سرقت می‌شدم تا اینکه یک شب از یک خودروی ال‌نود سرقت کردم و ماجرای عجیبی رخ داد. تنها بودی یا همدست هم داشتی؟ نه با دوستم می‌رفتیم سرقت. باندمان 3عضو دارد؛ 2نفرمان سارقیم و یک نفرمان مالخر. من و دوستم بعد از سرقت، اموال مسروقه را به مالخر می‌دادیم و او سهم ما را پرداخت می‌کرد. آن ماجرای عجیبی که گفتی چه بود؟ آن شب به همراه دوستم در خیابان شریعتی به‌دنبال یک ماشین می‌گشتیم تا از آن سرقت کنیم که چشم‌مان به یک ال 90افتاد. اتفاقی آن ماشین را انتخاب کردیم. پلاکش برای آمل بود و وقتی دستگیرشدم فهمیدم که صاحبش با خانواده‌اش از آمل به تهران آمده بود که در مراسم عقدکنان و عروسی یکی از اقوامش شرکت کند. آن شب من در صندوق عقب را باز کردم تا وسایل داخلش را سرقت کنم، اما داخل ماشین فقط یک ساک بود.

 

زیپ آن را باز کردم و دیدم داخلش لباس است. می‌خواستم بی‌خیال شوم، اما یک دفعه یک تی‌شرت قرمزرنگ مردانه دیدم و چشمم را گرفت. وقتی دیدم مارک‌دار است، ‌ساک لباس را برداشتم و با خودم به خانه بردم. آن شب ساک را که خالی کردم، یک دفعه از داخلش یک کیسه بیرون افتاد. در کیسه را باز کردم و با دیدن آن همه طلا شوکه شدم. تا چند دقیقه مبهوت مانده بودم و بعد بی‌اختیار شروع کردم به فریاد کشیدن. باورم نمی‌شد که در یک سرقت به گنج برسم. داخل کیسه به جز طلاها، چند کارت هدیه هم بود که از خوشحالی تصمیم گرفتم بزمی بر پا کنم. چه بزمی؟ رفتم رستوران و یک پرس کباب برگ و چنجه خودم را مهمان کردم. ارزش طلاهای سرقتی چقدر بود؟ آنطور که شاکی می‌گوید حدود یک‌میلیارد و 300میلیون تومان. با کارت هدیه‌ها چه کردی؟ برای خودم فندک گران‌قیمت خریدم. من عاشق فندکم و همیشه دوست داشتم کلکسیونی از فندک‌های شیک داشته باشم. 2فندک مارک خریدم و غذای حسابی خوردم. چند مورد سرقت در این 2ماه انجام دادی؟ بالای 130مورد، اما معمولا از سرقت‌ها چیز ارزشمندی گیرمان نمی‌آمد؛ شاید مثلا ادکلن یا مقدار کمی پول. این نخستین‌باری بود که با یک گنج مواجه شدم. با طلاها چه کردید؟ طلاها را به همدستم دادم تا آنها را کم‌کم بفروشد. چه شد که گیر افتادی و دستگیر شدی؟ همین تی‌شرت قرمز شاکی که در تنم است باعث شد تا دستگیر شوم. آن شب من ساک لباس را صرفا به‌خاطر همین تی‌شرت سرقت کردم. همان شب هم تی‌شرت را پوشیدم و حتی با آن به خرید و رستوران رفتم؛ چون تی‌شرت شاکی را پوشیده بودم، ظاهرا از طریق همین تی‌شرت و دوربین‌های مداربسته لو رفتم. انگیزه‌ات از سرقت‌ها چه بود؟ بی‌پولی و اعتیادم به گل. از وقتی معتاد شدم، زندگی‌ام خراب شد. برای پول خرید گل بود که سرقت می‌کردم. آ

 

 

اشتراک گذاری:
برچسب ها :
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها