با توجه به توافق اخیر جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا برای تبادل زندانیان دوتابعیتی و آزادسازی شش میلیارد دلار از اموال بلوکهشده ایران و از سوی دیگر اعزام سه هزار تفنگدار دریایی ایالات متحده و گسیل ادوات، تجهیزات و تسلیحات آمریکایی به منطقه شاهد فضایی متناقض، مبهم و پیچیده هستیم. در چنین فضایی به همان اندازه که سناریوی توافق جامع و کامل بین تهران و واشنگتن میتواند نزدیک به واقعیت باشد، احتمال افزایش تنشها و چالشها هم پررنگ جلوه میکند؛ ازاینرو در گفتوگویی با ابوالقاسم دلفی به بررسی دقیقتر این فضای متناقض و مبهم پرداخته شده است. البته در ادامه گپوگفت با سفیر پیشین ایران در صربستان، فرانسه، بلژیک، کلمبیا و شیلی نیمنگاهی هم به توافق اخیر ایران و آمریکا از منظر «دیپلماسی عزتمندانه» شده است و به دنبالش اساسا این موضوع در حوزه سیاست خارجی را به بوته نقد بردهایم که در ادامه از نظر میگذرانید.
جناب دلفی در روزها، هفتهها و حتی ماههای اخیر مجموعه تحولاتی که در منطقه و جهان روی داده، به قدری پیچیده و متناقض است که عملا احتمال وقوع هر سناریویی قابل تحلیل است از صلح پایدار تا تنش نظامی؛ ازاینرو سؤالات زیادی هست که باید از شما پرسید. اما برای آنکه از همین ابتدا ورود جدی به بحث داشته باشیم، در سؤال نخست باید پرسید که آیا حضرتعالی توافق اخیر ایران و ایالات متحده آمریکا بر سر تبادل زندانیان دوتابعیتی و آزادسازی شش میلیارد دلار از اموال بلوکهشده ایران را بخشی از یک توافق بزرگتر میدانید یا تنها باید آن را یک توافق در حوزه زندانیان دوتابعیتی دانست؟ چون محافل تحلیلی و نیز گزارش رسانههای مختلف بر احتمال حصول یک توافق بزرگتر تأکید دارند. از فایننشنالتایمز و رویترز تا سیانان و آسوشیتدپرس و... مدعی هستند که ایران ذیل یک توافق بزرگتر قرار شده علاوه بر اصلاح برخی رویاروییهایی ادعاشده با نیروهای آمریکایی در منطقه و نیز قطع برخی مراودات با روسیه، توقف غنیسازی ۶۰ درصدی را هم در دستور کار خود قرار دهد. اینها علاوه بر آن است که ایران در ازای آزادی شش میلیارد دلار باید پنج زندانی دوتابعیتی را هم آزاد کند.
قبل از اینکه به سؤال شما به طور مشخص بپردازم باید به خود توافق بر سر زندانیان دوتابعیتی پرداخت؛ چون پرداختن به ماهیت این توافق میتواند ابعاد دیگر آن را مشخص کند و به سؤال شما به شکل روشنتر پاسخ دهد. به نظر من در شرایط سیاسی کنونی که ایران و ایالات متحده آمریکا در آن قرار دارند هرکدام با یک رویکرد متفاوت سعی در استفاده از توافق زندانیان دوتابعیتی در راستای منافع خود دارند. دولت سیدابراهیم رئیسی تلاش دارد اینگونه وانمود کند که دیپلماسی دوساله او در قالب دیپلماسی اقتدار و عزت نتیجه داده است و آمریکا و دولت بایدن نهایتا تن به پذیرش درخواست تهران و آزادی بخشی از اموال بلوکهشده ایران داده است تا به نحوی بتواند در مواجهه با وعدههای خود از آن بهره ببرد. در مقابل دولت بایدن هم در آستانه انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۴ سعی دارد اینگونه القا کند که دیپلماسی هوشمندانه او در قبال ایران باعث شده است که بدون دادن امتیازی بزرگ توانسته اتباع خود را آزاد کند و همچنین پیششرطهایش را در حوزه هستهای و منطقهای و حتی در قبال روابط تهران-مسکو به ایران تحمیل کند؛ در حالی که در ازای این امتیازها تنها شش میلیارد دلار از اموال بلوکهشده ایران آنهم برای خرید کالاهای اساسی و دارو آزاد خواهد شد. از طرف دیگر فعلا همهچیز در قالب یک پروسه در حال اجرا پیش میرود و احتمال بروز برخی اتفاقات وجود دارد که میتواند کل توافقات را تحتالشعاع قرار دهد.
اما رسانههای کره جنوبی اعلام کردند داراییهای مسدودشده ایران در کره جنوبی، هفته گذشته به بانک مرکزی سوئیس منتقل شد و دراینباره خبرگزاری یونهاپ اینفومکس با اشاره به یک منبع آگاه در بازار ارزی، گزارش کرده که بانک مرکزی سوئیس قصد دارد شش میلیارد دلار دارایی ایران را از وون به دلار و سپس به یورو تبدیل کند و ظرف مدت پنج هفته آینده، روزانه حدود ۳۰۰ میلیارد وون (۲۲۳.۸۵ میلیون دلار) تا ۴۰۰ میلیارد وون را تبدیل خواهد کرد. هرچند یک مقام در وزارت دارایی کره جنوبی با اشاره به حساسیت دیپلماتیک و حقوقی این موضوع، حاضر نشد این گزارش را تأیید کند. پس آیا در قالب احتمال میتوان تحلیل کرد که امکان توقف این توافق بر سر تبادل زندانیان دوتابعیتی هم وجود دارد؟
بله چون در سؤال شما هم مطرح بود و من هم قبلتر اشاره کردم که اولا این توافق یک پروسه در حال اجراست که عوامل مختلفی میتواند روی آن اثرگذار باشد؛ یعنی حتی اگر این توافق در بهترین حالت پیش برود و مانعی بر سر آن وجود نداشته باشد، پنج هفته طول خواهد کشید تا پولی به دست ایران برسد و بعد از آن تهران هم اقدامی برای آزادی زندانیان دوتابعیتی داشته باشد. در این پنج هفته امکان وقوع هر سناریو و اتفاقی وجود دارد. درثانی فعلا خود اصل گزارش هم تأیید نشده است.
حالا با این جواب میخواستید به چه نکتهای برسید؟ آیا گفتههای شما مؤید و مبینی بر آن است که پای توافقی بزرگتر در میان است؟ البته به نظر میرسد مقامات کاخ سفید و وزارت امور خارجه آمریکا مدام بر این نکته تأکید دارند که این توافق صرفا در راستای آزادی زندانیان دوتابعیتی است و ارتباطی به دیگر موضوعات ندارد و نمیتوان آن را به توافقات احتمالی دیگر ارتباط داد، اما عدهای بیمیل نیستند که پای توافق بزرگتر را به میان بکشند.
اتفاقا میخواستم به این نکته برسم که فعلا به نظر نمیرسد بتوان از دل تحولات سیاسی، دیپلماتیک و بهخصوص میدانی به این نتیجه رسید که ایران و ایالات متحده آمریکا به یک توافق بزرگتر دست پیدا کرده باشند و تبادل زندانیان دوتابعیتی و آزادسازی اموال بلوکهشده ایران بخشی از این توافق بزرگتر خواهد بود. در این میان مقامات کاخ سفید و دولت بایدن هم مرتب تأکید دارند این توافق فقط در قالب آزادی زندانیان دوتابعیتی است و توافق دیگری وجود ندارد. مقامات دولت رئیسی هم کمابیش همین موضع را گرفتهاند. اما از دل گفتههای برخی مقامات اجرائی در داخل من هم با شما همعقیده هستم که دولت رئیسی چندان بیمیل نیست توافقات بزرگتری را شکل دهد؛ چون در شرایط دیپلماتیک و بهخصوص اقتصادی و معیشتی دولت سیزدهم به این دست توافقات نیاز دارد.
پیرو همین جمله آخرتان اجازه دهید به بخشی از پاسخ پرسش قبلی بازگردیم که بر تحلیل دولت رئیسی بر توافق اخیر برای تبادل زندانیان دوتابعیتی در قالب دیپلماسی عزتمندانه تأکید دارد و بسیاری از جریانهای رسانهای و سیاسی حامی دولت این تحلیل را میپذیرند و از آن سخن میگویند. حضرتعالی به عنوان شخصی که سالها سابقه حضور در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی را دارید، آیا در روابط بینالملل به این تحلیل باور دارید؟
نکته کلیدی که در سؤال شما وجود دارد این است که ما باید بر اساس متر منافع ملی به موضوع دیپلماسی و سیاست خارجی نگاه کنیم و ببینیم که سیاست خارجی دولتها تا چه اندازه توانسته منافع ملی را محقق کند. در یک مثال روشن زمانی که در سال ۲۰۱۵ برجام به نتیجه رسید، طبق آماری که رسانههای داخلی مطرح کردند و همچنین بنا بر گفته و اعتراف صریح مقامات دولت دونالد ترامپ مانند پمپئو، در همان دو سال برجام رقمی بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ میلیارد دلار به ایران وارد شد. در کنار آن کشور توانست موضوع فروش آزادانه نفت و روابط تجاری با دیگر کشورها را عملیاتی کند. مضافا توانستیم به موازات بهدستآوردن حق قانونی غنیسازی، شرایطی را فراهم کنیم که ایران برای هیچکدام از مبالغی که به دست میآورد خود را مقید به هیچ پاسخی به آمریکا، سازمان ملل، شورای امنیت یا دیگر کشورها و نهادها نمیدانست و هیچ کشوری هم حق دخالت و نظارت بر چگونگی مصرف این داراییهای ایران را نداشت. اما به توافق اخیر ایران و آمریکا بر سر تبادل زندانیان بازگردیم. بعد از دو سال فرصتسوزی در دولت رئیسی درحالیکه دولت روحانی با یک توافق کلیتر در قالب احیای برجام میتوانست به حدود ۲۰ تا ۲۲ میلیارد دلار از اموال بلوکهشده خود دست پیدا کند، اکنون برای آزادسازی شش میلیارد از اموال بلوکهشده در بانکهای کره جنوبی مجبور به یک توافق شدهایم که به گفته برخی رسانهها علاوه بر آزادی پنج زندانی دوتابعیتی باید برخی دیگر از پیششرطها را هم بپذیریم. تازه اگر در دولت روحانی برجام احیا میشد، موضوع دیگر محدود به آزادی اموال بلوکهشده ایران نبود، بلکه ما میتوانستیم در کنار فروش آزادانه نفت به سمت برقراری روابط تجاری و اقتصادی با دیگر کشورها هم حرکت کنیم، اما متأسفانه این فرصت در دولت سابق به نتیجه نرسید و با وجود تلاش دولت رئیسی به نام دولت سیزدهم هم کلید نخورد.
این نتیجه یک سیاست خارجی غیراصولی است؛ یعنی دولت برای شش میلیارد دلار از اموال خود مجبور شده است برجام ۳،۲،۱ را بپذیرد. اما حتی اگر گزارش رسانهها را هم کنار بگذاریم و بپذیریم دولت رئیسی تنها برای آزادی زندانیان دوتابعیتی به این شش میلیارد دلار دست پیدا کرده است، باز هم این دیپلماسی جای نقد جدی دارد؛ چون اولا در سایه همین فرصتسوزیها یک میلیارد دلار از اموال بلوکهشده ما به دلیل کاهش ارزش پول کره جنوبی در برابر دلار از بین رفت و از طرف دیگر باید در نظر داشت که اکنون به اعتراف خود وزیر امور خارجه یعنی حسین امیرعبداللهیان، ظاهرا تهران برای خرجکردن آن آزادی عمل لازم را ندارد. من دیگر قضاوت را به خوانندگان این مصاحبه وامیگذارم که چگونه این توافق و دیپلماسی را تحلیل و ارزیابی میکنند. من بارها در گفتوگو با شما و دیگر رسانهها هم عنوان کردم که دیپلماسی، مذاکره و گفتوگو لزوما و فینفسه ضدارزش و منفی نیست؛ چون ابزار و مسیری برای تحقق منافع ملی است که اگر در جای خود و به شکل درستی از آن استفاده شود، میتواند منافع و امتیازات ما را به شکل کمهزینه و کمتنشی برای ما محقق کند. اما با رصد تحرکات و پرونده سیاست خارجی ایران سال به سال و در ماههای اخیر به نظر میرسد که نتوانستهایم در حد مطلوب از این خصوصیت دیپلماسی استفاده لازم را داشته باشیم.
چرا آمریکاییها به موازات توافق با ایران اقدام به گسیل تفنگداران خود و همچنین اعزام ناوهای جنگندهها و دیگر تسلیحات به خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان کردهاند؟ تا چه حد میتوان موضوع وجود تنش جدی را در نظر گرفت و از آن سخن گفت؟
در راستای این سؤال مهم شما به پاسخ سؤال قبلی خود بازمیگردم که معتقدم بحث توافق بزرگتر در میان نیست؛ چون آمریکا به دنبال مدیریت و کنترل و تحمیل خواستهای خود به ایران است.برای همین به موازات این توافق شاهد حضور تفنگداران دریایی و ارسال بخش مهمی از ادوات، تجهیزات و تسلیحات آمریکا به منطقه نیز هستیم.
در راستای این تحلیل و ارزیابی شما میتوان به موضوع تلاش بایدن برای عادیسازی روابط عربستان با اسرائیل هم اشاره کرد که...
روی نکته خوبی دست گذاشتید. اتفاقا واشنگتن و ریاض سعی دارند با این دست توافقات یا دیپلماسی دوستی، در قبال ایران دنبال منافع و منفعتطلبیهای خود باشند که یکی از مهمترین آنها به عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان بازمیگردد. ازاینرو من تأکید دارم آنچه دولت بایدن در قالب توافق با ایران برای آزادی زندانیان دوتابعیتی انجام داده است، بهمثابه سیاست تنشزدایانه معنا و تفسیر نمیشود، بلکه در قالب سیاست کنترل قابل ارزیابی است. اگر از این زاویه به موضوع نگاه کنیم دیگر رفتارهای متناقض یا متضاد آمریکا در منطقه مانند تلاش در جهت عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان یا اعزام تفنگداران دریایی و دیگر تجهیزات و ادوات به منطقه با سایر تحرکات برای آزادی زندانیان یا دیگر مذاکرات پشت پرده تهران–واشنگتن در مسقط یا دوحه هیچ منافاتی ندارند، بلکه همه آنها در یک مجموعه از سیاستهایی قرار میگیرند که در پی تحمیل خواستههای آمریکاست.
دولت بایدن در فاصله یک سال مانده به انتخابات نیازهایی را در منطقه برای خود تعریف کرده است. یکی از نیازهای اولیه آن است که اسرائیل و نتانیاهو از لابی یهودیان در آمریکا علیه جو بایدن و دموکراتها استفاده نکند و این لابی به نفع دموکراتها و در راستای پیروزی جو بایدن عمل کند. شرط تحقق این مسئله دستیابی تلآویو به خواستههای خود است که مهمترین آن عادیسازی روابط با عربستان خواهد بود. یکی دیگر از مهمترین خواستههای اسرائیل، کنترل ایران در حوزه موشکی، منطقهای و بهخصوص هستهای است. همزمان عربستان سعودی هم خواستههای خود را از آمریکا دارد و به دنبال تحمیل پیمانی مانند پیمان ناتو به دولت بایدن است و از طرف دیگر ریاض این انتظار را دارد که در ازای عادیسازی روابط با اسرائیل، امنیت آبراه خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان توسط آمریکا برای نقل و انتقال انرژی عربستان فراهم شود. افزون بر این، موضوع مهم به پایان تحریمهای تسلیحاتی ایران در مهرماه بازمیگردد که نگرانیهایی را برای اروپاییها و بهخصوص آمریکا ایجاد کرده است که میتواند روی جنگ اوکراین اثرگذار باشد.
قطعا جو بایدن برای موفقیت در این عرصه پیچیده باید رفتاری پیچیده هم داشته باشد. بنابراین رئیسجمهور آمریکا باید ضمن در پیش گرفتن دیپلماسی برای کنترل تهران، رفتارها یا برنامههای نظامی با هدف عملیاتی روانی را هم داشته باشد. به همین خاطر ما شاهد بستهای از رفتارهای متناقض و متضاد در دولت بایدن هستیم. از یک سو بایدن به دنبال توافق با ایران برای آزادی زندانیان دوتابعیتی است و از سوی دیگر همزمان تلاشها برای عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل را دارد و به موازاتش، تفنگداران و تسلیحات خود را هم به منطقه اعزام کرده است و همچنین بنا بر گفته برخی منابع رسانهای احتمال وقوع عملیات نظامی در سوریه یا عراق از سوی آمریکا هم وجود دارد.
آغاز روند تخلیه نفت توقیفشده ایران در تگزاس نمیتواند تهران و معادلات منطقه رل وارد فاز جدیدی کند؟
باید در نظر داشت که موضوع توقیف نفتکشها، چه در آبهای خلیج فارس، تنگه هرمز و دریای عمان و چه بیرون از این آبها بین ایران و آمریکا در جریان بوده و طی سالهای اخیر هم ادامه داشته است. اتفاقا به همین دلیل آمریکا اقدام به اعزام بیسابقه تفنگداران دریایی و همچنین ادوات تسلیحاتی خود به منطقه کرده است؛ چون معادلات منطقه و خواستهها و انتظارات اسرائیل و عربستان از آمریکا این نتیجه را به دنبال دارد. با در نظر گرفتن این نکته، دولت بایدن به موازات مذاکره برای آزادی زندانیان خود سعی در کنترل و تحمیل خواستههای خود به تهران دارد. اتفاقا بایدن در آستانه رقابتهای انتخاباتی میبایست روند تخلیه نفت توقیفشده ایران را در تگزاس کلید میزد. این را هم باید گفت که طی این سالها هم آمریکا اقدام به توقیف نفتکشهای ایران کرده و هم ایران دست به واکنش و مقابله به مثل زده است. طبیعتا این اتفاقها امنیت آبراه خلیج فارس را در حوزه انرژی تحتالشعاع قرار میدهد. به همین دلیل اکنون سعی شده است امنیت این آبراه یا به زور یا با ترتیباتی سیاسی و دیپلماتیک گرفته شود، در حالی که از زمان کشف نفت در ایران همواره امنیت آبراه خلیج فارس، تنگه هرمز و دریایی عمان با ایران بوده است؛ چراکه در سایه موقعیت ژئوپلیتیک و همچنین توان ایران به راحتی امنیت این آبراه همواره تأمین بوده است.
حضور این میزان بیسابقه از نیروها و تجهیزات و تسلیحات آمریکایی حکایت از آن دارد که بایدن به دنبال اعمال کنترل و مدیریت خود در منطقه است و به همین دلیل من معتقدم موضوع تخلیه نفت توقیفشده ایران در تگزاس شاید توجیهی برای واکنش و مقابله به مثل ایران به دست تهران بدهد، اما میتواند روند تحولات را تحت تأثیر قرار دهد. اگر طی روزها و هفتههای آینده اقداماتی از این دست در منطقه صورت بگیرد با حضور این میزان بیسابقه از تفنگداران و تجهیزات و ادوات احتمال وقوع هر سناریویی را میتوان تحلیل کرد.
حتی تنش نظامی...
من تنش نظامی را سناریویی نزدیک به واقعیت نمیدانم.
به چه دلیل؟
چون آمریکا بعد از تجربیاتی که در افغانستان و عراق داشت اکنون به این جمعبندی و ارزیابی رسیده است که دیگر کلیدزدن هیچ تنشی با هیچ کشوری در هیچ منطقهای نمیتواند اهداف و منافع واشنگتن را تأمین کند؛ آنهم در شرایط حساس کنونی و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، به هیچ عنوان بایدن به دنبال جنگ نیست. از طرف دیگر ایران هم تمایلی برای جنگ ندارد. من تأکید دارم حضور نظامی و آرایش جنگی آمریکا در منطقه به معنای جنگ نیست؛ چون وقوع جنگ نه امنیت این آبراه و انتقال انرژی را مبتنی بر منافع آمریکا تأمین میکند و نه امنیت کشورهای عربی و همپیمان ایالات متحده در منطقه تقویت میشود. پس بایدن با این مانورهای نظامی به دنبال گسترش کنترلهای خود است. بهخصوص توافق عربستان و ایران هم به نحوی تهران را در یک معذوریت دیپلماتیک در برابر ریاض قرار داده است.
برخی معتقدند سفر حسین امیرعبداللهیان و دیدار او با محمد بنسلمان شرایط را به سمت ارتقای مناسبات سوق داده است؟
قرار بود بر اساس توافق سهجانبه اسفند سال گذشته در پکن، کمتر از دو ماه سفارتخانهها دایر شوند و سفرا کار خود را آغاز کنند. اکنون بعد از هفت ماه هنوز این اتفاق روی نداده است. حتی حسین امیرعبداللهیان برای استقرار سفیر خود به عربستان سفر کرد که نهایتا باز هم سفیر هنوز کار خود را در عربستان آغاز نکرده است. ضمن آنکه رسیدن روابط ایران و عربستان سعودی به یک نقطه مطلوب متأثر از اتفاقات و پیششرطهای گوناگونی است که فعلا به نظر میرسد محقق نشدهاند. پایان کامل جنگ یمن و استقرار صلح دائمی در این کشور، احیای برجام و رفع نگرانی کشورهای عربی و بهخصوص عربستان از برنامه هستهای ایران، رفع نگران از رفتارهای منطقهای، توان موشکی و پهپادی ایران، کاهش تنش در روابط ایران و آمریکا و نیز بسیاری دیگر تحولات منطقهای و فرامنطقهای به شکل مستقیم یا غیرمستقیم روی روابط منطقهای اثر خود را دارند. لذا انجام برخی سفرها، دیدارها و طرح مواضع مثبت اگرچه جای دفاع دارد، ولی اینکه روی بهبود روابط به شکل عملی اثرگذار باشد جای بحث دارد. ما به دنبال حرف و شعار که نیستیم؛ آنچه اثرگذار است روند عینی و عملی است.
منافع و مصالح کشورهاست که تعیین میکند چه رفتاری در قبال چه کشوری داشته باشند. از یک طرف عربستان خود به دنبال ارتقای روابط با ایران است که بتواند روی برخی مسائل از نگاه خود کنترل داشته باشد و از طرف دیگر پیششرطهایی را هم برای آمریکا و اسرائیل گذاشته است تا بتواند وضعیت را مدیریت کند. وقتی عربستان برای عادیسازی روابط با اسرائیل پیششرط هستهایشدن یا تحمیل مادهای شبیه به ماده ۵ ناتو را برای آمریکا در سر دارد، نشان میدهد که ریاض هم به دنبال موازنه هستهای، نظامی و امنیتی در برابر تهران است؛ منتها به شکل جدید که دیگر خبری از تقابل و تهدید نیست. پس اینکه عربستان همزمان به دنبال نزدیکی با تهران است، تناقضی با این ندارد که از سوی دیگر با فشارهای خود باعث شده است آمریکاییها تفنگداران و تسلیحات خود را به منطقه روانه کنند یا به فکر هستهایشدن و خرید تسلیحات باشند. بنسلمان بعد از تجربه جنگ یمن و دیگر اتفاقات اکنون به دنبال تنشزدایی و ارتقای وزن اقتصادی، تجاری و دیپلماتیک عربستان در منطقه و جهان است. هرچه اشتیاق عربستان برای نزدیکی روابط با ایران بیشتر باشد، اتفاقا باید بیشتر دقت کرد که ریاض به دنبال استفاده از کارت تهران در معادلات مدنظر خود نباشد.
منبع/دیپلماسی ایرانی