۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۶
بازدید:۶۸۵
صد آنلاین | روزنامه«جوان» در گزارشی ماجرای جالب دستگیری تعدادی از سارقان تلفن‌ همراه را روایت کرد، سارقانی که وقتی برای خوردن آب‌دوغ‌خیار قرار گذاشته بودند به چنگ قانون افتادند.
کد خبر : ۳۳۸۷۴

به گزارش صد آنلاین ، روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «بازداشت دزدان حرفه‌ای هنگام قرار آب‌دوغ‌خیار» روزنامه «جوان» در گزارشی ماجرای جالب دستگیری تعدادی از سارقان تلفن همراه را روایت کرد، سارقانی که وقتی برای خوردن آب‌دوغ‌خیار قرار گذاشته بودند به چنگ قانون افتادند.

 

 

 


متن کامل این گزارش به شرح زیر است:

سردار علی ولی‌پور گودرزی، رئیس پلیس آگاهی تهران گفت که مأموران پلیس در جریان بازداشت ۴۵ سارق و مال‌خر ۷۰۰ گوشی سرقتی کشف کردند که در بین آن‌ها چهار دختر و پسر هم به صورت باندی از مردم سرقت می‌کردند. کارآگاهان پلیس آگاهی با ردیابی خالکوبی روی دست یکی از مجرمان موفق شدند متهمان را شناسایی کنند و آن‌ها را در حالی که برای صرف آب‌دوغ‌خیار قرار گذاشته‌بودند، بازداشت کنند. یکی از متهمان هنگام حاضر شدن سر قرار، گوشی تلفن‌همراه دانش‌آموزی را سرقت کرده‌بود که پلیس گوشی را به دستش رساند.

گفتگو با متهمان

باند کمدین

در میان سارقان، چهار عضو یک باند که دو دختر و دو پسر جوان هستند، رفتارشان متفاوت از دیگر سارقان بود و نظرم به آن‌ها جلب شد و برای گفتگو نزدیک آن‌ها رفتم. خوشحال و خندان بودند و اگر فقط صدایشان را می‌شنیدی و از سرقت‌های سریالی‌شان بی‌خبر بودی، فکر می‌کردی در حال دیدن فیلم کمدی با ژانر سرقت هستند. مهین یکی از اعضای باند است و وقتی متوجه می‌شود پسر مورد علاقه‌اش که موبایل‌قاپ حرفه‌ای است، با دختر جوان دیگری ارتباط تلفنی و پیامکی دارد، باند سارقان را به پلیس لو می‌دهد. او می‌گوید آرزوهای زیادی در زندگی داشته‌است، اما الان به خاطر اعتیادش باید آرزوهایش را به گور ببرد.

- مهین! چند سال داری؟

+ ۳۴ سال.

- سابقه داری؟

+ نه من اصلاً هیچ سابقه‌ای نداشتم و اولین‌بار بود که بازداشت شدم.

- چرا بازداشت شدی؟

+ پسر مورد علاقه‌ام که همراه او زندگی می‌کردم، سارق حرفه‌ای بود و من او را لو دادم و وقتی مأموران برای بازداشت او به خانه‌اش آمدند با هم بودیم و مرا هم بازداشت کردند.

- چرا او را لو دادی؟

+ واقعیتش به دو دلیل بود که تصمیم گرفتم او را لو دهم. اول اینکه فهمیدم او مدتی است با دختر دیگری ارتباط تلفنی دارد و عصبانی شدم و او را لو دادم و از همه مهم‌تر وقتی فهمیدم او تلفن همراه زن ورزشکاری را سرقت کرده‌است، تصمیم گرفتم او را به مالباخته معرفی کنم. چون من تعصب خاصی روی ورزشکاران دارم.

- چطوری لو دادی؟

+ من خواب بودم که سیروس به خانه آمد و وقتی بیدار شدم، دیدم او از گوشی مدل بالایی در حال ارسال تعدادی عکس به گوشی من است. همان لحظه فهمیدم او گوشی را سرقت کرده‌است، اما خودش گفت گوشی را امانت گرفته‌است. وقتی برنامه‌های گوشی را باز کردم با عکس صاحب گوشی که زن ورزشکاری بود، روبه‌رو شدم. همانطور که گفتم نسبت به ورزشکاران تعصب دارم و از طرفی هم از اینکه با دختر دیگری ارتباط داشت، عصبانی بودم و به همین دو دلیل با یکی از شماره‌ها، مالباخته را پیدا کردم و با او تماس گرفتم. تمام مشخصات و محل زندگی سیروس را به او دادم و حتی گفتم سیروس در فلان اداره آگاهی پرونده هم دارد و پس از این هم مأموران پلیس به محل زندگی ما آمدند و دستگیرمان کردند.

- چرا به ورزشکاران تعصب داری؟

+ من خودم به ورزش هندبال علاقه دارم و در دوران نوجوانی ورزش می‌کردم و تصمیم داشتم این ورزش را به صورت حرفه‌ای ادامه دهم. یکی از بستگان نزدیکم عضو فدراسیون هندبال است و قرار بود به من کمک کند و حتی قرار بود کلاس‌های داوری هندبال هم بروم.

چرا ادامه ندادی؟

- علاوه بر هندبال آرزوهای زیاد دیگری داشتم، اما الان باید آرزوهایم را به گور ببرم. چون اعتیاد به شیشه زندگی‌ام را سیاه کرد وگرنه من خانواده آبروداری دارم.

+ خانواده‌ات چه کاره هستند؟

- فقط همین اندازه بگویم که پدرم استاد دانشگاه است، دایی‌ام یکی از مدیران ارشد است و مادرم زن تحصیلکرده‌ای است.

+ چرا معتاد شدی؟

- به خاطر اینکه می‌خواستم کنکور رشته خوبی قبول شوم.

+ اعتیاد چه ربطی به کنکور دارد؟

- من پشت کنکوری بودم و تلاش زیادی می‌کردم که رشته خوبی قبول شوم. گاهی اوقات به خانه یکی از دوستانم که او هم پشت کنکوری بود، می‌رفتم و با هم بودیم. خواهر دوستم معتاد بود و وقتی فهمید من پولدارم پیشنهاد داد مواد بکشم تا کمتر بخوابم و بیشتر درس بخوانم. او برای اینکه مواد خودش را تأمین کند، مرا فریب داد و من هم وقتی به خودم آمدم دیدم معتاد به شیشه شده‌ام.

+ دانشگاه قبول شدی؟

- بله، رشته تربیت بدنی قبول شدم و چند ترم هم خواندم، اما به خاطر اعتیادم فقط فوق‌دیپلم گرفتم و ترک تحصیل کردم و نتوانستم ادامه دهم.

+ ازدواج کردی؟

- بله با مردی که از من بزرگ‌تر بود، ازدواج کردم. خانواده‌ام مخالفت کردند، اما من اصرار کردم و در نهایت هم چند سال بعد در حالی که یک پسر داشتیم، از هم جدا شدیم. بعد هم که با سیروس در پاتوق قماربازان آشنا شدم.

+ چرا پاتوق قماربازان؟

- من بی‌خانمان و معتاد به شیشه شده‌بودم و به همین دلیل همه جا می‌رفتم.

+ فکر می‌کنی چرا سرنوشتت اینگونه رقم خورد؟

- اول اینکه خانواده‌ام آزادی زیادی به من داده‌بودند و هیچ نظارتی روی کارهای من نداشتند و من هم خوشحال بودم و به خاطر این موضوع به خودم می‌بالیدم، دوم اینکه دوستان بد پیش روی من قرار گرفتند.

سارق با مزه

بهزاد یکی دیگر از اعضای باند چهار نفره موبایل‌قاپان است که رفتار و حرف‌هایش بیشتر شبیه کمدین‌های معروف است تا سارق حرفه‌ای. پاسخ تمامی پرسش‌های مرا ابتدا به شیوه کمدین‌ها می‌دهد. مثلاً وقتی از او سوال کردم چند کلاس درس خواندی؟ در جواب گفت تا بابا آب داد، خواندم، اما آب خانه‌مان قطع شد و دیگر درس نخواندم. متهم ۳۲ ساله مدعی است از سوی سارق دیگری آموزش گوشی‌شناسی دیده‌است و قادر است از فاصله چند ده متری مدل گوشی‌های تلفن همراه را تشخیص دهد.

+بهزاد! سابقه داری؟

_ بله، چند سال قبل یک‌بار به اتهام سرقت موتورسیکلت به صورت غیابی محکوم به زندان شدم.

+ چه شد که از سرقت موتورسیکلت به سرقت تلفن همراه رو آوردی؟

_ سرقت تلفن همراه درآمدش خیلی خوب است و به راحتی فروش می‌رود. اگر با موتورسیکلت به مولوی بروی، مالخرها دنبالت می‌دوند تا گوشی سرقتی را بخرند. البته بعضی گوشی‌ها خریدار بیشتری دارد و من هم آن نوع گوشی را سرقت می‌کردم.

+ چطور گوشی‌ها را می‌شناختی؟

_ من یک دوره آموزش گوشی‌شناسی دیده‌ام و از طرفی هم اطلاعات و قیمت گوشی‌های جدید پشت ویترین را هم از صاحب مغازه می‌گرفتیم. من همه مدل گوشی را از فاصله چند ده متری می‌شناسم و همیشه هم دقیق انتخاب می‌کنم.

+ گوشی‌ها را چند می‌فروختی؟

_ بستگی به قیمتش داشت و معمولاً گوشی‌هایی که من سرقت می‌کردم، حدود ۸ میلیون به مال‌خر افغانی می‌فروختم و او هم بسته‌بندی می‌کرد و به افغانستان قاچاق می‌کرد.

+ معتادی؟

_ بله معتاد به شیشه هستم.

+ چرا معتاد شدی؟

_ من زندگی خوبی داشتم و در کار سقف‌های کاذب بودم و در بازار هم برای خودم اعتبار زیادی داشتم، اما در رفت و آمد به پاتوق قماربازان معتاد شدم. در پاتوق قماربازان با دختری به نام سهیلا آشنا شدم که او معتاد بود و قمار می‌کرد. او همیشه می‌باخت و من هم برای اینکه بتوانم پول قمار و اعتیاد او را فراهم کنم، شروع به سرقت موبایل کردم. البته خودم هم معتاد شدم و کارم را رها کردم و همراه دختر مورد علاقه‌ام به سرقت می‌رفتیم وای کاش او را به سرقت نمی‌بردم.

+ چرا؟

_ او پشت دستش عکس گلی را تتو کرده‌بود و وقتی من تلفن‌همراه را سرقت می‌کردم، به او می‌دادم و او داخل کیفش می‌گذاشت. در یکی از سرقت‌ها دوربین‌های مداربسته فیلم تتوی روی دستش را گرفته‌بودند که بعد مجبور شدم به همه سرقت‌ها اعتراف کنم.

+ چه تعداد سرقت داشتید؟

_ ما حدود ۲۰۰ سرقت کردیم.

+ درباره دستگیری‌ات توضیح بده؟

_ دوستم به من گفت بروم خانه‌اش آبدوغ‌خیار بخورم که وقتی به خانه‌اش رفتم، دستگیر شدم.

+ او تو را لو داده بود؟

_ من همراه دختر مورد علاقه‌ام یک ماه قبل وقتی از خانه دوستم بیرون آمدم، تلفن همراه شهروندی را زدم و همانجا هم دوربین تتوی دست سهیلا را گرفته بود. وقتی دوستم دستگیر شد و عکس تتو را به او نشان داده بودند، مرا به پلیس معرفی کرد. او به دستور پلیس با من قرار صوری در خانه‌اش گذاشت و مرا به خانه‌اش کشاند.

+ خاطره جالبی هم از سرقت‌هایت داری؟

_ بله. وقتی برای خوردن آبدوغ خیار به خانه دوستم می‌رفتم، در نزدیکی خانه او تلفن‌همراه پسر دانش‌آموزی را سرقت کردم. وقتی به خانه دوستم رسیدم، مأموران مرا بازداشت کردند و همان پسر دانش‌آموز به گوشی‌اش زنگ زد و گفت اگر گوشی‌ام را پس دهی به تو پول می‌دهم. او خبر نداشت من بازداشت شده‌ام و گوشی در اختیار مأموران است. وقتی مأموران به او گفتند برای تحویل گوشی‌اش به اداره پلیس بیاید خیلی خوشحال شد، به طوری که از پشت گوشی خوشحالی‌اش مشخص بود.

+ چند کلاس درس خواندی؟

_ من تا بابا آب داد، خواندم، اما آب خانه‌مان قطع شد و من هم درس نخواندم. (می‌خندد)

+ چرا اینقدر خندان و خوشحال هستی؟

_ من بین دوستانم به کمدین معروف هستم و همه را می‌خندانم و الان هم کاری از دستم ساخته نیست جز خنده.

اشتراک گذاری:
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها