برای گرفتن فال حافظ و تعبیر و تفسیر آن باید علم و سواد کافی داشت. به همین دلیل تصمیم گرفتهایم تا هر روز تفسیری یکی از غزل های حافظ شیرازی را برایتان بگذاریم. امروز ۲۹ مردادماه غزل شماره ۴۱ میپردازیم:
اگر چه باده فرح بخش و بادِ گل بیز است / به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد / به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستینِ مرقع پیاله پنهان کن / که همچو چشمِ صراحی زمانه خونریز است
به آب دیده بشوئیم خرقه ها از می / که موسمِ ورع و روزگارِ پرهیز است
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سپهر / که صافِ این سرِ خُم جمله دُردی آمیز است
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان / که ریزه اش سرِ کسری و تاجِ پرویز است
عراق و فارس گرفتی به شعرِ خوش حافظ / بیا که نوبتِ بغداد و وقتِ تبریز است
شرح و تفسیر بیت یکم
اگر چه باده فرح بخش و بادِ گل بیز است / به بانگ چنگ مخور می که محتسب تیز است
اگر چه باده فرح می بخشد و باد ، گل افشانی می نماید . یعنی فصلِ بهار است و زمان رونق و طراوت آن . اما با آواز چنگ و چغانه ، شراب مخور . یعنی شراب را بی سر و صدا بنوش که محتسب خیلی خشمگین و سختگیر است . حاصل کلام : اگر چه موسم باده نوشی است لیکن برای در امان بودن از خشم محتسب باده را مخفی باید خورد . [ فرح بخش = فرح بخشنده / گلبیز = در لغت یعنی الک کننده گل ولی در اصطلاح یعنی ریزندۀ گل / مخور = در اینجا یعنی منوش / محتسب = مأمور نهی از منکرات / تیز = به معنی بُرنده ولی در اینجا به معنی سختگیر ]
شرح و تفسیر بیت دوم
صراحی ای و حریفی گرت به چنگ افتد / به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
اگر یک صراحی باده با یک مصاحب باده یعنی محبوبی به دستت افتد . از روی عقل بنوش که ایام فتنه انگیز است . یعنی زمانِ احتیاط است و وقتِ باده نوشی نیست . زیرا شرب خمر ممنوع شده و هر که بخورد سنگسارش می کنند و به خصوص کسی که افراط در شرب خمر نماید به قلعه ابوفر واقع در مصر تبعیدش می کنند . [ به عقل نوش = مرادش این است که تا عقل در سرت هست و مستِ لایعقل نشدی از مجلس باده بلند شو و گرنه گرفتار می شوی / حریفی = حریف دو معنی دارد . یکی هم پیشه و همکار و دومی مصاحب باده / فتنه انگیز = فتنه بر پا کننده / ابوفر = شهر کوچکی است در اسکندریه مصر ، کنار مدیترانه ]
شرح و تفسیر بیت سوم
در آستینِ مرقع پیاله پنهان کن / که همچو چشمِ صراحی زمانه خونریز است
پیاله را در آستین خرقه پنهان کن تا کسی نبیند . زیرا چون چشمِ صراحی زمانه خونریز است . حاصل کلام : باده نوشی خود را به کسی بروز مده و مواظب باش که کسی باده نوشی تو را حِس نکند که صوفیان را بدنام و رسوا می کنی . [ مرقع = خرقه پاره پاره و وصله دار را گویند که بعضی از هندی ها می پوشند ولی در اینجا مطلقِ خرقه صوفیان می باشد . به این وسیله به صوفیان تعریض می کند . مراد صوفیان مرآئی است / چشم صراحی = مراد دهانۀ صراحی است که باده از آن می ریزد / خونریز = خون ریزنده ]
شرح و تفسیر بیت چهارم
به آب دیده بشوئیم خرقه ها از می / که موسمِ ورع و روزگارِ پرهیز است
لکه های باده خرقه هایمان را با اشک چشم بشوییم . یعنی از باده نوشی هایی که در زان گذشته کرده ایم پشیمان شویم و توبه نماییم و آنقدر اشک بریزیم تا لکه های شرابی که در خرقه ها است . تماماََ تمییز شود و پاک گردد . زیرا موسم ورع و زمان پرهیز است . تعریض به صوفیان مرآئی است . [ این غزل در زمان سلطنت دلشاد خاتون گفته شده که شرب خمر و سایر مناهی را به حدی قدغن کرده بود که حتی مخالفینِ دستوراتِ خود را با انواع عقوبت می کشت ]
شرح و تفسیر بیت پنجم
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سپهر / که صافِ این سرِ خُم جمله دُردی آمیز است
از این دورِ واژگونه سپهر ، زندگی مرفه مخواه . یعنی از فلک یک زندگی راحت که توأم با ذوق و صفا باشد طلب مکن . زیرا صافی سرِ این خُم دُردآمیز است . یعنی ذوق و صفایش با بلا و محنت توأم می باشد . حاصل کلام : در عالَم هیچ خوشی بدون تکدر و هیچ شیرینی بدون رنج و هیچ گل بی خار وجود ندارد . زیرا ضد هر چیز از او منفک نمی شود . [ در این بیت فلک به یک خُمِ وارونه تشبیه شده است / باژگون = سرازیر و وارونه / صاف = قسمت بالای شراب را گویند ، صافی / دُرد = آن قسمت از شراب که زیر صافی است ، ته نشین شراب / دُردآمیز = آمیخته شدن با دُرد ، وقتی خُم سرازیر شود ، صافی نیز دُردآمیز می شود ]
شرح و تفسیر بیت ششم
سپهر برشده پرویزنیست خون افشان / که ریزه اش سرِ کسری و تاجِ پرویز است
آسمان بلند و رفیع ، مردان بزرگ تاریخ را کشته و کشته های خود را غربال می کند و خونشان را به هر سو می افشاند . که سر انوشیروان و تاج خسرو پرویز به مثابۀ دانه های خرد و ریزی هستند که از سوراخهای آن فرو می ریزد . یعنی در جایی که فلک از اکابر و اعاظم و سلاطین چشم نمی پوشد و بی پروا می کشدشان پس با سافل و اساغر چه اعتبار . حاصل این که نه کبیر و نه صغیر از چنگِ هلاکت او مصون نمی ماند . [ سپهر = فلک / برشده = مرتفع / پرویزن = الک و غربال / خون افشان = پاشندۀ خون / کسری = در اینجا مراد ، پرویز پسر هرمز بن نوشیروان و نیز ممکن است خودِ نوشیروان باشد ]
شرح و تفسیر بیت هفتم
عراق و فارس گرفتی به شعرِ خوش حافظ / بیا که نوبتِ بغداد و وقتِ تبریز است
ای حافظ با اشعار دلنشین خود ، عراق و فارس را تسخیر کردی . بیا که حالا دیگر وقتِ تسخیر بغداد و فتح تبریز است . حاصل اینکه تمام عالَم را با شعر لطیف خود مسخر کردی . [ منظور از عراق ، در این شعر ، عراقِ عجم است که اصفهان می باشد و منظور از فارس ، شیراز است ]