«کنت دمارانش» رئیس سابق سازمان جاسوسی فرانسه در دهههای ۸۰-۱۹۷۰ در کتاب خود با عنوان «جنگ جهانی چهارم» جمله نغزی دارد:« اگر شما با یک جفت دستکش بوکس به درون رینگ مسابقه وارد شوید و در مقابل فردی قرار گیرید که اسلحه سری دارد، کارتان زار است. ممکن است در ۱۰ ثانیه قهرمان و برجسته به نظر برسید، ولی فقط گذشته شماست که عنوان قهرمان را با خود دارد.»
این همان اشتباه محاسباتی است که «ولادیمیر پوتین» در شروع جنگ با اوکراین مرتکب شد. او سرخوشانه براین باور بود که در یک اقدام نظامی با عنوان «عملیات ویژه» خواهد توانست ظرف یک هفته تا ده روز به همه اهداف نظامیاش در اوکراین دست یافته و جامعه جهانی را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. اما بزودی معلوم شد که او حتی نزد چینیها که تصور میکرد متحد ششدانگ روسیه در این کارزار خواهند بود، جایگاهش تنزل یافت.
یک ناظر سیاسی رابطه کنونی چین - روسیه را چنین تعریف است: «پکن دریافته که مسکو اکنون دچار نوعی خون دماغ شده است. این وضع نه تنها از منظر سیاست قدرت شرم آور، بلکه به افزایش وحدت و همگرایی ناتو نیز کمک کرده است.» از این رو، رویکرد پکن در چالش اخیر خود با غرب و به ویژه ایالات متحده بر سر تایوان و توزیع منافع ژئوپلیتیک در شرق و شمال آسیا، متفاوت از مسکو در حفظ امنیت مرزهای خود مقابل دامنگستری ناتو بوده است. پکن با هشیاری، سیاست مبتنی بر «منافع ملی » را جایگزین «آرمانخواهی» در موازنه قدرت کرد. به همین سیاق، واشنگتن نیز با درک واقعیتهای زمانه، وزیر امورخارجه خود را راهی گفتوگو با رهبران چین کرد تا بار دیگر میان چشمبادامیهای چینی و چشم آبیهای انگلوساکسون، تنشها به زدایش و بلکه عادی سازی در روابط بینجامد. این در حالی است که هیچیک از طرفها در قبول وضع تازه، امتیاز اضافهای به آن دیگری ندادند جز آنچه منافع آنان را در وضع قابل قبول تأمین کند.
تفاهم رو به توافق پکن – واشنگتن در تنشزدایی از خاستگاهی واقعگرایانه بر سر تشخیص اولویتهای سیاسی و مصالح هر دو طرف ناشی میشود. آنان با نگاه به اوضاع کنونی جهان و ژئوپلیتیک شمال و شرق آسیا، تنش زدایی فوری را امری لازم دانسته اند. این واقع گرایی بر مذاکرات آنان و نتایجش سایه داشت؛ جنس اظهارات نرم «شی جی پینگ» رهبر چین و وزیران امورخارجه چین وامریکا در سفر اخیر «آنتونی بلینکن» به پکن، درک واقعگرایانهای را میان قدرتهای جهانی به رخ کشید. آنان به درستی دریافتهاند که قدرت (یا به تعبیر بهتر در این مقال، زور) به تنهایی مفهوم و اهداف«رئال پولیتیک» را تأمین نمیکند؛ بلکه در کنار آن، عامل «نفوذ» نقش تکمیل کننده را خواهد داشت اگر به درستی زمان و موقعیت کنونی جهان و منطقه مورد مناقشه را دریافت. به همین دلیل قدرتهای واقعگرا به درستی دریافتهاند که الف: دستیابی به امتیاز تمام عیار در هر مذاکره، مربوط به عصر کلاسیک یا دوران سپری شده استعماری است. ب: آرمانگرایی یا هرآنچه در سیاستخارجی به شکل اهداف نهایی تعریف شده، در چارچوب نگرشهای عملگرا، دورانی کساد دارد. ج: امنیت هرکشور بیتردید هنگامی میسر است که با شرایط جهانی ارتباط تنگاتنگ داشته باشد.
چینیها اما در نگرش واقعگرایانه خود بر این مهم توجه دارند که اگرچه امریکا اکنون قدرت مطلقه جهان مانند سالهای پس از جنگ دوم جهانی و پایان جنگ سرد نیست، ولی به معنای آن هم نیست که از دیگران ضعیف تر شده است. بنابراین آنها ضمن ایجاد توانمندی نظامی، اقتصادی و سیاسی بالا در دفاع از منافع ملی و امنیتی، میان رقابت، شراکت و تعاون، دو مورد آخر را به تناسب در روابط خارجی خود تعریف و به اجرا گذاشتهاند.
بر این اساس، متحدان خود را نیز به بلند مدت، شریکان موردی، دشمنان مخفی و دشمنان علنی تفکیک کردهاند. چشم بادامیها به درستی دریافتهاند که قدرت اقتصادی، قدرت ژئوپلیتیک را تعیین میکند و نه اینکه صدای چه کسی بلندتر از دیگران است. دولتمردان چینی در دفاع واقعگرایانه از منافع ملی ۱-سیاست بازدارندگی ۲- صلح و دیپلماسی را در دستور کار قرار دادهاند؛ زیرا این هردو نتایج همپوشانندهای دارد که اصل آن امنیت بیرونی و ایجاد رفاه داخلی است.
چینیها با نگاه به تجربههای تاریخی و دوران آرمانگراییهای «مائوتسه دونگ» که کشورشان میان دولتها و مردم جهان با عنوان «چین کمونیست» یا «چین سرخ» شناخته میشد، میکوشند جلوهای متفاوت از جایگاه بلند خود به همراه «قدرت نرم» به نمایش بگذارند. با این حال رفتارو گفتار آنان در حفظ و ارتقای جایگاه منطقهای و جهانیشان با درکی واقعگرایانه همراه است.
مقامهای پکن به ویژه در مذاکرات اخیر با فرستاده ویژه «جوبایدن » به گونهای تجربه آموز نزد دیگر بازیگران بینالمللی، این مفهوم را حتی به متحدان و یا شریکان موردی خود یادآور شدند که به گفته «هنری کیسینجر» تلفیق استراتژی « توازن قدرت» با «دیپلماسی همکاری» قادر به حذف جوانب دشمنی یا رقابت چالشبرانگیز نخواهد بود، اما میتواند تأثیر آن را کاهش دهد. در این حال امریکاییان نیز به روشنی و واقعگرایانه در یافتهاند که چین کنونی را متفاوت از دهه هفتاد میلادی به رسمیت شناخته و با آن در سطح موازی گفتوگو کنند.
مذاکرات پکن، نمایشی بود از سیاستمداران باهوش که تلاش کردند در بزنگاه بالا گرفتن اختلافات، نقطه تعادل را بیابند پیش از آنکه بیرون از این چارچوب، فاجعهای شبیه اوکراین در شرق آسیا رخ دهد. کشف «نقطه تعادل» همان پیروزی در مذاکرات است. «سن تزو» فیلسوف چینی میگوید: «پیروزی از یافتن فرصت برای حل مشکلات بیرون میآید.» ماحصل مذاکرات تنشزا، واقع گرایانه و تفاهم همراه آن میان آنتونی بلینکن و رهبران چین را میتوان در این ضرب المثل انگلیسی خلاصه کرد که دو طرف توافق کردند زین پس « من پشت تو را میخارانم و تو پشت مرا».
آنچه چینیها در مدت اوج گرفتن تنشها با غرب بر سر تایوان و مدیریت آن به نمایش گذاشتند، تفاوت روش و رویکرد «شی جی پینگ» و « ولادیمیر پوتین» را با نتایج متفاوت نشان میدهد. به قول کنت دمارانش، داشتن دستکش بوکس به تنهایی سرنوشت یک رقابت یا مبارزه را رقم نمیزند.