به جز جرائم مسلحانه، با هر شگردی که تصورش را کنید، سرقت کرده است. بارها به زندان افتاده اما هر بار به محض اینکه در زندان گشوده و قدم به بیرون گذاشته، نقشه سرقتهایش را ازسر گرفته است.
او میگوید اعتیاد شدیدی به سرقت دارد و هر بار که تصمیم به ترک آن گرفته نتوانسته از پسش بربیاید. وی مدعی است که اگر روزی تجربه و خاطرات سرقتهایش را بنویسد، قطعا کتاب پرفروشی خواهد شد. شگرد سرقتهایت چه بود؟ هر سرقت شگرد منحصر به فرد خودش را دارد. چه چیزهایی سرقت میکردی؟ هرچه فکرش را کنید؛ سرقت موتور، ماشین، دستبرد به انباریها، خانهها و خیلی چیزهای دیگر. اما اگر بخواهم عامیانه صحبت کنم با یک بشکن میتوانم موتور و مزدا3 را سرقت کنم. درواقع تبحرم در سرقت مزدا3 و موتور است. البته این تبحر بهخاطر سالها تجربه است و در این سالها فهمیدم که استعدادم سرقت است! فکر نکنید که یک شبه به این نتیجه رسیدم. کشف این حقیقت مستلزم سالها آزمون و خطا بود! موتورسیکلت و مزدا3 را چطور سرقت میکردی؟ میخندد و تکرار میکند: مثل آب خوردن و با یک بشکن! من معمولا از راز و رمز سرقتهایم به کسی حرفی نمیزنم، چون همانطوری که از اسمش پیداست راز است و آدم فوت و فن چیزی را که بر اثر سالها تجربه بهدست آورده، بازگو نمیکند! اما اجازه بدهید یک اشاره کوچک کنم؛ من معمولا سر آچار آلن را تیز کرده و با آن قفل موتور و مزدا را باز میکنم. رکورد زیر 5دقیقه دارم و همه میگویند خیلی تیز و بز هستی. فقط با یک آچار آلن مزدا3 سرقت میکردی؟ منظورتان پیدا کردن کدی است که بشود با آن ماشین را روشن کرد؟ همه اینها را در زندان یاد گرفتم. البته برای یادگیری پول پرداخت کردم. یادم است سالها قبل به جرم سرقت انباری و منازل دستگیر شدم. آن زمان با یک باند همکاری میکردم و وقتی به زندان افتادم دیدم استعداد خاصی در سرقت خودروهای خارجی دارم. این شد که سرقت مزدا3 را انتخاب کردم چون همیشه دلم میخواست یک مزدا3 زیر پای خودم باشد. پیدا کردن کدش را هم در زندان یاد گرفتم. با ماشین و موتورهای سرقتی چه میکردی؟ وسایل ماشین را سرقت کرده، یک دوری هم با آن میزدم و بعد رهایش میکردم. گاهی هم ماشین را میفروختم به مالخران. البته موتورها را هم حدود 4 تا 5میلیون تومان میفروختم به مالخر که آنها با جعل سند و به قیمت بالا میفروختند.وسایلی هم که از خانهها سرقت میکردم تحویل مالخر میدادم. تنهایی سرقت میکنی؟ مدتهاست که تنهایی سرقت میکنم.
دلم نمیخواهد همدستی داشته باشم. آن اوایل با باند همکاری میکردم تا اینکه فوت و فن سرقتها را یاد گرفتم. دیگر دنبال دردسر نمیگردم چون معمولا سارقان بهخاطر تقسیم اموال مدام با هم درگیری و اختلاف دارند. من هم حوصله جنگ اعصاب ندارم. ترجیح میدهم خودم تنها باشم تا بدون دردسر و درگیری کار کنم. پروندهات نشان میدهد که سوابق زیادی در زمینه سرقت داری؟ تا دلتان بخواهد. کلکسیونی از جرائم در پروندهام دارم به جز سرقت مسلحانه. از اینکه دست به سلاح شوم میترسم مبادا جان کسی را بگیرم. راستش خودم احساس میکنم معتاد سرقت شدهام. یعنی اگر دزدی نکنم بدن درد میگیرم و حالم بد میشود. این علائم اعتیاد است. البته شاید برایتان عجیب باشد اما من یک معتاد به سرقت هستم که کلکسیونی از جرائم را در پروندهاش ثبت کرده است. به جز این، خانهام را هم به خلافکاران اجاره میدادم چون پول خوبی گیرم میآمد و از نقشههایشان آگاه میشدم.اعضای باند، ساعتی خانهام را اجاره میکردند برای برنامهریزی سرقتهایشان.من خوب به صحبتهایشان گوش میدادم و نکتهها را یادداشت میکردم. بهنظرم همه اینها تجربه است؛ من روزی باید یک کتاب بنویسم درباره تجربههایی که کسب کردهام، قطعا کتاب پرفروشی خواهد شد!
000/6/م