در حالی که سیاست خارجی ایران، مسیر تنشزدایی را با کشورهای عربی منطقه، آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حتی غرب در پیش گرفته است، روابط باکو - تهران همچنان در ریل تنشزایی قرار دارد. به موازات خبر آزادی اتباع اروپایی محبوس در ایران، دستگیری یک تبعه جمهوری آذربایجان به سرفصل منازعه جدید دیپلماتیک تبدیل شده است.
در همین راستا وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان شنبه هفته جاری طی بیانیهای از شهروندانش خواست از سفر به ایران خودداری کنند. دستگاه دیپلماسی جمهوری آذربایجان در بیانیه مذکور عنوان داشت که شهروندان این کشور تنها در صورت ضرورت به ایران سفر کنند و در سفر خود احتیاط بیشتری به خرج دهند. وزارت امور خارجه آذربایجان گفت شهروندان آن که در حال حاضر در ایران به سر میبرند، باید تدابیر امنیتی را رعایت کنند. هرچند در این بیانیه سعی شد موضوع عدم سفر اتباع آذربایجانی به ایران با حمله سال گذشته به سفارت باکو در تهران ارتباط داده شود، اما به نظر میرسد این درخواست وزارت امور خارجه جمهوری آذربایجان با موضوع دستگیری فردی به نام فرید صفرلی، تبعه آذربایجانی به اتهام جاسوسی در ایران بیشتر ارتباط داشته باشد. آنطور که برخی رسانههای داخلی گفتهاند، این فرد چند ماه پیش در پوشش سفر دانشجوی مقیم آلمان به ایران اعزام شده بود.
در مقابل ناصر کنعانی، سخنگوی وزارت امور خارجه هم در واکنش به بیانیه جمهوری آذربایجان دست به توییت شد و روز دوشنبه طی توییتی نوشت که «وزارت خارجه آذربایجان نسبت به سفر شهروندان خود به ایران هشدار داده است! این همان سیاستی است که رئیسجمهور رژیم جعلی، کودککُش و اشغالگر صهیونیستی اخیرا در سفر به باکو در پیش گرفت. آن که باید مردم آذربایجان را از آن ترساند، رژیم صهیونیستی است، نه ایران تمدنی و اسلامی. سیاست ما همچنان لغو روادید و آغوش باز به روی برادران و خواهران آذربایجانی است. تداوم سیاست همسایگی سرلوحه کار ماست، البته در چارچوب احترام متقابل و رعایت آداب همسایگی».
این تقابل دیپلماتیک در حد صدور بیانیه و توییتزدن باقی نماند. برخی منابع داخلی عنوان کردهاند که جمهوری آذربایجان هفته گذشته اقدام به بستن دفتر رایزنی فرهنگی ایران در باکو کرده است که این اقدام پس از اخراج نماینده آن سازمان در راستای بهانهجوییهای دولت آذربایجان به دلیل اختلافات اخیر میان دو کشور قابل ارزیابی است. اما در عین حال این گزاره هم مطرح است که چون جمهوری اسلامی ایران املاک زیادی در باکو دارد و مالک آنهاست لذا اقدامات اخیر و بهانهجوییهای یکطرفه و عجولانه طرف آذربایجانی برای تصاحب این املاک متعلق به دولت ایران است.
باید هوشیار بود
فارغ از این اتفاقات، طیفی از ناظران و تحلیلگران تأکید دارند نقشآفرینی مخرب اسرائیل در جمهوری آذربایجان و منطقه قرهباغ به خصوص بعد از جنگ ۴۴روزه سپتامبر سال ۲۰۲۰ به عنوان موتور تنشآفرینی در مناسبات تهران - باکو عمل میکند. به خصوص که در حال حاضر روابط جمهوری آذربایجان و اسرائیل به سطح سفیر ارتقا پیدا کرده است و در کنار آن شاهد سفر اسحاق هرتزوگ، رئیسجمهور اسرائیل برای اولین بار به آذربایجان و پیش از آن حضور الی کوهن، وزیر امور خارجه اسرائیل در باکو بودیم. در کنار آن حجم مناسبات تجاری، اقتصادی، امنیتی، نظامی و دفاعی هم عملا یک زنگ خطر و هشدار را برای ایران روشن کرده است تا جایی که محسن پاکآیین، سفیر پیشین ایران در جمهوری آذربایجان، اخیرا طی توییتی پیشنهاد اخراج جمهوری آذربایجان از سازمان همکاری اسلامی را مطرح کرد. لذا در گفتوگویی با خود محسن پاکآیین به بررسی عوامل، بسترها و تأثیرات روابط شکننده کنونی ایران و جمهوری آذربایجان ذیل تهدیدات و تحرکات اسرائیل و توییت اخیرش پرداختهایم تا از زاویه دید سفیر پیشین ایران در جمهوری آذربایجان و تحلیلگر ارشد حوزه قفقاز، ارزیابی دقیقتری از موضوع داشته باشیم.
جناب پاکآیین اخیرا در توییتی پیشنهاد اخراج جمهوری آذربایجان از سازمان همکاری اسلامی را به دلیل سطح بالای روابط و همکاریهای باکو با تلآویو مطرح کردید. فارغ از موضوع فلسطین، واقعاً تا چه حد مناسبات رو به رشد جمهوری آذربایجان و اسرائیل میتواند برای ما تهدید باشد؟
قبل از اینکه وارد قسمت اصلی سؤال شما شوم، من معتقدم که روابط جمهوری آذربایجان و اسرائیل اکنون به تهدیدی برای آرمان اول جهان اسلام یعنی آرمان فلسطین تبدیل شده است. به همین دلیل طی سؤالی در توییت خودم موضوع اخراج جمهوری آذربایجان از سازمان همکاری اسلامی را مطرح کردم. چون سازمان همکاری اسلامی مهمترین نهادی است که به شکل جدی درگیر موضوعات مختلف جهان اسلام و به خصوص مهمترین موضوع آن، یعنی آرمان فلسطین است. اصلاً نفس شکلگیری سازمان همکاری اسلامی، تقویت بسترها در جهت مبارزات برای آرمان فلسطین بود. من سعی کردم با پیشنهاد اخراج آذربایجان از سازمان همکاری اسلامی در توییت خودم، این موضوع را مطرح کنم که این سازمان (همکاری اسلامی)، باکو و دولت علیاف را بازخواست کند که به چه دلیل سطح روابط خود را با دولت افراطی نتانیاهو که جنایات بیسابقهای را علیه مردم فلسطین انجام دادند، تقویت کرده است؟ در حالی که کشورهای عربی منطقه و کل جهان روابط سیاسی و دیپلماتیک خود را در دوره نتانیاهو تقلیل دادند.
اما ارزیابی شما از مناسبات باکو - تلآویو چیست. آیا موضوع توازنبخشی سیاسی و دیپلماتیک منطقهای در میان است؟
خیر. این یک پوشش است. چون این تصور وجود دارد که جمهوری آذربایجان با تقویت مناسبات خود با رژیم صهیونیستی به نوعی درصدد توازنبخشی در قبال روابط جمهوری اسلامی ایران و جمهوری ارمنستان است که به نظر من یک روایت کاملا نادرست است به این بهانه که باکو و صهیونیستها افزایش روابط خود را توجیه کنند. واقعیت این است که طبق آمارهای رسمی، بیش از ۴۰ درصد و طبق روایتهای غیررسمی، بیش از ۵۰ درصد سوخت مورد نیاز رژیم صهیونیستی توسط جمهوری آذربایجان تأمین میشود تا موتور صهیونیستها برای تجاوز و کشتار مردم فلسطین کماکان روشن بماند.
از طرف دیگر رژیم صهیونیستی با قراردادهای کلان نظامی و دفاعی خود سود سرشاری را از جمهوری آذربایجان عاید خود کرده است، درآمدهایی که به گلوله، موشک و بمب بر سر مردم فلسطین تبدیل میشوند و مانند یک پشتوانه بزرگ مالی برای صهیونیستها عمل میکند، آن هم در شرایط کنونی که با بازگشت نتانیاهو به قدرت شاهد یک وضعیت به شدت متزلزل و شکننده سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دیپلماتیک و حتی امنیتی در سراسر سرزمینهای اشغالی هستیم تا جایی که اکنون شکاف دیپلماتیک گسترده و بیسابقهای میان کشورهای اروپایی و آمریکا با رژیم صهیونیستی و کابینه افراطی نتانیاهو شکل گرفته است. در این انزوای منطقهای و جهانی، جمهوری آذربایجان مانند یک فضای تنفس برای صهیونیستها عمل میکند. به همین دلیل است که من در آن توییت خودم، موضوع اخراج جمهوری آذربایجان را مطرح کردم. این موضوع جدای از تهدیدات روابط رو به رشد رژیم صهیونیستی و جمهوری آذربایجان برای منافع و امنیت ایران است.
به موازات موضوع فلسطین، افزایش مناسبات اسرائیل و آذربایجان چه تهدیدی برای منافع و امنیت ایران دارد؟
طبیعتاً تلاش صهیونیستها برای برقراری روابط با همسایگان ایران به خصوص کشورهای اسلامی یک تهدید برای آن کشور و جهان اسلام خواهد بود. لذا افزایش نفوذ صهیونیستها در آذربایجان میتواند تهدیدی برای منطقه قفقاز و به خصوص ایران باشد. چون باید پذیرفت که اسرائیل هیچگاه به دنبال برقرار صلح بین جمهوری آذربایجان و جمهوری اسلامی ایران و جمهوری آذربایجان وجمهوری ارمنستان و در کل برقراری امنیت در قفقاز نیست. چون در این صورت قراردادهای تسلیحاتی کلان با باکو را از دست خواهد داد و از طرف دیگر توجیهی برای افزایش نفوذ خود در قفقاز نخواهد داشت. البته هر گونه تحرک نظامی، امنیتی و دیپلماتیک رژیم صهیونیستی در قفقاز، قرهباغ و جمهوری آذربایجان تحت رصد نهادهای نظامی، امنیتی و دیپلماتیک ماست و کوچکترین اقدام ضد امنیت و منافع ما در آن منطقه با پاسخ قاطع روبهرو خواهد شد، ولی صهیونیستها در شرایط نامطلوب و شکننده کنونی بعد از روی کار آمدن مجدد نتانیاهو در تلاش هستند با یک شعار و موجسواری رسانهای و تبلیغاتی روابط خود را با آذربایجان افزایش دهند تا به نوعی از فشار سیاسی و انزوای منطقهای و بینالمللی خارج شوند.
با توجه به مجموعه شرایط فعلی در روابط تهران - باکو، آیا شما کارنامه نهادهای اجرائی در حوزه سیاسی، نظامی، دفاعی، امنیتی و اطلاعاتی را در قبال قفقاز، قرهباغ و جمهوری آذربایجان قابل دفاع میدانید؟
بله. هم در دولت حسن روحانی و هم در دولت کنونی آقای رئیسی تلاشهای خوبی برای کنترل و مدیریت باکو صورت گرفته است تا از برخوردهای نسنجیده جلوگیری شود. شاید در سطح رسانهای تلاشهای جدی مقامات و مسئولین کشور منتشر نشود، اما این گفتوگوها، رایزنیها و پیگیریهای مداوم وجود دارد و مرتباً تذکرات و هشدارهای لازم داده میشود. البته خود آذربایجان هم میداند که تداوم و تشدید تنشها به هیچ وجه به نفع باکو نیست. بدون تعارف ما باید هوشمندانه و بدون شتابزدگی احساسی با موضوع برخورد کنیم ما باید واقعیت را درک کنیم و شرایط کنونی در آذربایجان را هم در نظر داشته باشیم. باید پذیرفت جمهوری آذربایجان هم مانند رژیم صهیونیستی کشور منزوی است.
چرا چنین تصوری دارید؟
چون به دلیل تجاوز آذربایجان به خاک ارمنستان اکنون بسیاری از کشورهای منطقه و همچنین کشورهایی که سابق بر این جزء حامیان آذربایجان بودند با او مخالفت کردند. از طرف دیگر اقدام باکو برای بستن دالان لاچین و ایجاد محدودیت برای کنترل رفت و آمد در این منطقه هم باعث شد که بسیاری از کشورها به منتقدین سیاست علیاف تبدیل شوند. به همین دلیل جز ترکیه و اسرائیل، اکنون کشور دیگری حامی سیاستهای علیاف نیست. از طرف دیگر جمهوری آذربایجان بعد از اتفاق سال گذشته سفارت خود را در ایران بست. همزمان روابط روسیه و آذربایجان هم خوب توصیف نمیشود، بهخصوص که دیدار علیاف و زلنسکی باعث نارضایتی مسکو شد.
در این شرایط دیگر دوست و متحد جدی برای آذربایجان باقی نمانده است. پس علیاف برای اینکه دوباره خود را مطرح کند موضوع عدم سفر اتباع این کشور به ایران را مطرح میکند. اما برای اینکه بفهمیم ادعای باکو تا چه حد میتواند درست باشد کافی است مرزهای زمینی خود را باز کند تا ببینیم مردم آذربایجان به ایران سفر میکنند یا نه؟! به همین دلیل من معتقدم اگرچه اکنون روابط شکنندهای بین دو کشور وجود دارد و باکو اقدامات مخرب زیادی را طی هفته و ماههای گذشته انجام داده است که من هم منکر آن نیستم، اما باید هوشمندی، صبر و در عین حال انعطاف را در دستور کار داشته باشیم. نباید با برخی اظهارنظرهای نسنجیده و شتابزده باعث شویم که فضای تنفسی برای رژیم صهیونیستی در قرهباغ و جمهوری آذربایجان شکل بگیرد.
برنامههای بدی در راه است؟
در مقابل آنچه محسن پاکآیین عنوان داشت، احسان موحدیان در مقام پژوهشگر و تحلیلگر ارشد حوزه قفقاز و مسائل آذربایجان، نظری کاملا متفاوت دارد. چراکه به باور او سیاست خارجی ایران، چه در دوره حسن روحانی و چه در دوره سیدابراهیم رئیسی در قبال جمهوری آذربایجان هیچ برنامه منسجم، دقیق، علمی، کارشناسی، کاربردی و مبتنی بر واقعیتهای جاری ندارد. در ادامه، گپ و گفت با او را از نظر میگذرانید.
جناب موحریان شما جزء آن دسته از منتقدان جدی سیاست خارجی ایران در قبال منطقه قفقاز و تحرکات جمهوری آذربایجان هستید. از منظری آسیبشناسانه چرا میگویند تهران سیاست مشخصی در قبال رفتارهای مخرب باکو ندارد؟
پاسخ این سؤال شما ناظر به فقدان و خلأ یک سیاست خارجی روشن و منسجم در مقابل جمهوری آذربایجان است. واقعا اکنون تهران نمیداند چه رفتار و سیاستی را در قبال باکو در پیش بگیرد. بدونشک ما نمیتوانیم یک الگوی ثابت در سیاست خارجی را برای دیگر کشورها و مناطق در نظر بگیریم. نمیتوان با الگوی خاورمیانه عربی به فققاز و کشور آذربایجان نگاه کرد. این منطقه یک الگوی مختص به خود را میطلبد؛ چراکه اقتضائات خاص ژئوپلیتیک، میزان، نحوه و نوع استقلال کشورهای منطقه قفقاز، روابط بازیگران در این منطقه، ساختارهای سیاسی و امنیتی، بافتار فرهنگی، اجتماعی و تاریخی و نیز شرایط روحی و روانی تصمیمگیران در این منطقه کاملا متفاوت است؛ بنابراین باید براساسآن یک سیاست خارجی دقیق و کارشناسیشده را تعریف کرد.
با این توصیفات شما مشکل کار کجاست؟
مشکل به گمان من در قبال جمهوری آذربایجان این است که به دلیل فعالیت لابیهای گسترده در داخل ساختارهای اجرائی به نفع باکو ما شاهد یک انفعال در عرصه تصمیمگیری هستیم. البته دلایل دیگری هم برای این موضوع وجود دارد؛ اما به نظر من مهمترین پارامتر نفوذ گسترده لابیهایی به نفع ترکیه و جمهوری آذربایجان در ساختار سیاسی کشور است.
یعنی شما تا به این حد نقش لابی باکو در ساختار تصمیمگیری ایران را قوی میدانید؟
بله، اتفاقا به دلیل همین لابیگریها است که ما نمیتوانیم کوچکترین واکنشی را در قبال باکو داشته باشیم. این در حالی است که ما دیدیم در قبال تحرکات اقلیم کردستان و حتی بهتازگی طالبان، ما واکنش نظامی خود را داشتیم و دست به موازنه زدیم. در دورهای که با عربستان سعودی و کشورهای عربی هم درگیری داشتیم، تهران هر لحظه کوچکترین اقدام ضد ایرانی را پاسخ میداد؛ اما اکنون آذربایجان بهراحتی سیاستهای ضد ایرانی خود را اجرا میکند، بدون آنکه پاسخ قاطعی از تهران داشته باشد. چرا؟! چون لابی قدرتمندی به نفع باکو عمل میکند و به دلیل برخی ملاحظات قومی و عقیدتی ما قادر به واکنش نیستیم. پس میبینید که ریلگذاری ایران در قبال باکو غلط است. باید قبول کنیم که جمهوری آذربایجان از همان ابتدا تحت تأثیر ترکیه، اسرائیل و ناتو عمل کرده است. بههمیندلیل رژیم علیاف سعی دارد یک تنش کنترلشده با ایران را برای اجرای منافع و اهداف آنکارا، تلآویو و ناتو در کنار مرزهای ایران داشته باشد. شاید جمهوری آذربایجان به دنبال جنگ و درگیری با ایران نباشد که نیست؛ اما سعی دارد یک تنش مداوم و فرسایشی را با ایران در پیش بگیرد.
چرا؟
چون برای اسرائیل، ترکیه و ناتو و خود علیاف این واقعیت انکارناپذیر وجود دارد که اگر چنین تنشی در مناسبات تهران - باکو وجود نداشته باشد، به دلیل روابط تاریخی، فرهنگی، مذهبی، قومی و ... قطعا جمهوری آذربایجان به طور طبیعی متحد جمهوری اسلامی ایران در منطقه قفقاز خواهد بود. ما دیدیم بعد از جنگ اول قرهباغ، جمهوری آذربایجان متحد و همپیمان ایران در منطقه قفقاز بود که بههیچعنوان مطلوب ترکیه، اسرائیل و ناتو نیست. بههمیندلیل بعد از جنگ دوم قرهباغ، سعی شد با تحریک علیاف، باکو در مسیر تنش مدیریتشده با تهران قرار بگیرد تا با ایجاد یک تضاد ساختگی قومی و تاریخی یک کانون بحران علیه منافع و امنیت ایران در قفقاز جنوبی شکل بگیرد. دراینبین متأسفانه چون صورتمسئله را بهدرستی متوجه نشدهایم، نمیتوانیم راهحل درستی را هم ارائه دهیم.
پیرو نکته شما، ظاهرا تلآویو از طریق علیاف و جمهوری آذربایجان میخواهد تهدیدی مداوم را در بالای سر ایران داشته باشد تا از ظرفیت سرزمینی و ژئوپلیتیک جمهوری آذربایجان و قرهباغ همواره بهعنوان یک شمشیر داموکلس استفاده کند. شما این گزاره را نزدیک به واقعیت میدانید؟
وقتی ایران در سالهای اخیر سعی کرده است در اطراف مرزهای فلسطین اشغالی حوزه نفوذ ایجاد کند، طبیعی است که اسرائیل هم دست به واکنش متقابل بزند و سیاست مشابهی را در پیش بگیرد. بههمیندلیل اسرائیل هم در سالهای اخیر سعی کرده است حوزه نفوذ جدی را در همسایگان ایران برای خود تعریف کند، از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس گرفته تا آذربایجان، ترکمنستان و... . در چنین شرایطی به دلیل نقش همان لابی پررنگ به نفع باکو در ساختار سیاستهای اجرائی ایران، متأسفانه مشاورههای درستی برای مقابله با این روند در آذربایجان و منطقه قفقاز داده نشد و ما از این موضوع غفلت کردیم. اکنون هم نتایج و ثمرههای آن سرمایهگذاری ۳۰ساله اسرائیل در قفقاز را میبینیم.
اینکه روابط جمهوری آذربایجان با اسرائیل به سطح سفیر ارتقا پیدا کرده و شاهد سفر وزیر امور خارجه و رئیسجمهور اسرائیل به جمهوری آذربایجان و امضای قراردادهای مختلفی هستیم به تلاشهای یکماهه و یکساله بازنمیگردد. این نتیجه روندی است که از سه دهه قبل شروع شده است. ایجاد دهکدههای هوشمند از طرف اسرائیل، افزایش قراردادهای نظامی و دفاعی، ایجاد فرودگاههای نظامی از سوی اسرائیل و... نتایج این سرمایهگذاریهاست. با توجه به تغییر و تحولاتی که اردوغان در دولت جدید خود شکل داده است و فردی مانند هاکان فیدان را بهعنوان وزیر امور خارجه انتخاب کرده، نشان میدهد که رویکرد آنکارا در قبال قفقاز و قرهباغ یک رویکرد تهاجمی، نظامی و امنیتی خواهد بود. من معتقدم یک همدستی جدید بین ترکیه، اسرائیل و ناتو در آذربایجان و قرهباغ ضد منافع و امنیت ملی ایران شکل خواهد گرفت؛ پس واقعا جمهوری اسلامی ایران یک بار برای همیشه باید با ترکیه و جمهوری آذربایجان اتمام حجت کند و سیاست منفعل و سرگردانش را که مبتنی بر مصلحتسنجی بیش از حد و تعارفات دیپلماتیک است، کنار بگذارد.
در راستای شنیدهشدن زمزمه توافق احتمالی بین جمهوری آذربایجان و جمهوری ارمنستان بر سر تعیین مرزها و تعیین تکلیف قرهباغ، احتمال تحمیل کریدور موهوم و جعلی زنگهزور و نهایتا بستن مرزهای مشترک ایران و ارمنستان به تهران و ایروان وجود دارد؟
بله، میتوان این تصور را داشت؛ چون به نظر من پلتفرم جدیدی برای مذاکرات صلح آذربایجان و ارمنستان چیده شده است. در این پلتفرم جدید ابتکار عمل از روسیه به اروپا و آمریکا داده شده است. در این پلتفرم که با مدیریت اروپا و آمریکا در حال پیگیری است، سعی میشود یک طرح توافق جدید به جمهوری ارمنستان تحمیل شود. البته در گام اول بعد از آنکه این صلح و توافق به ایروان و نیکول پاشینیان تحمیل شد و به دنبالش شاهد پسدادن منطقه قرهباغ کوهستانی آرتساخ به آذربایجان بودیم، یقینا در گام بعدی، غرب در کنار ترکیه، اسرائیل و ناتو تلاش خواهد کرد موضوع کریدور یا دالان جعلی و موهوم زنگهزور را هم پیش ببرد تا این منطقه را به تصرف خود درآورند، حالا یا از طریق فشار سیاسی و دیپلماتیک این کار صورت خواهد گرفت یا از طریق ابزار نظامی و جنگ تا تسلط ارمنستان بر خاک خود در منطقه سیونیک را از دست بدهد. دراینمیان متأسفانه موضعگیری منفعلانه هم کار را بسیار سخت و پیچیده خواهد کرد؛ درصورتیکه ما قبلتر میتوانستیم عنوان کنیم که خودمختاری منطقه قرهباغ کوهستانی آرتساخ را به رسمیت میشناسیم یا باید حقوق ارامنه منطقه قرهباغ کوهستانی آرتساخ حفظ شود؛ اما متأسفانه با سکوت، زمینه برای تحمیل توافق مدنظر اروپا و آمریکا به ارمنستان و در ادامه برنامهریزی اسرائیل، ترکیه و ناتو فراهم شد و همینطور به سکوت خود ادامه دادهایم تا جایی که هر لحظه امکان دارد در سایه توافق جدید، یک منطقه حساس ژئوپلیتیک و استراتژیک در منطقه سیونیک ارمنستان تحت عنوان دالان موهوم زنگهزور به اشغال اسرائیل، ترکیه و ناتو درآید.
در سایه همین آسیبشناسی شما، ایران مشخصا و به طور مصداقی باید چه کاری انجام دهد؛ چون ما دیدیم که وزارت امور خارجه، کنسولگری خود را در قاپان افتتاح کرد. سپاه در کنار مرزهای خود در ارس، رزمایش اقتدار را برگزار کرد، مانور نیروی هوایی ارتش را در مرز با آذربایجان شاهد بودیم و از این دست اقدامات. به نظر شما چه کارهایی دیگری باید انجام بگیرد؟
به نظر من اقدامات دیپلماتیک، نظامی و دفاعی ما در این مدت یکسری اقدامات پراکنده، بدون برنامهریزی و انسجام با همدیگر است؛ یعنی هر نهاد، ارگان و سازمانی در چارچوب ارزیابیهای خود اقداماتی را انجام میدهد، بدون آنکه پیوستاری با حوزه سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی و دفاعی داشته باشد. برای مثال ما دیدیم وزارت اطلاعات در بیانیهای اعلام کرد که عوامل حمله تروریستی شاهچراغ، اتباع آذربایجان بودند؛ اما وزارت امور خارجه این بیانیه مهم وزارت اطلاعات را پیگیری نکرد که میتوانست یک اهرم فشار بسیار مناسب را در اختیار ایران قرار دهد. از طرف دیگر شما اشاره کردید نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رزمایش اقتدار را در ارس برگزار میکند؛ اما وزارت امور خارجه با موضعگیری خود به نام اینکه ما با این رزمایش تهدیدی برای کشوری نیستیم، عملا تمام دستاوردهای رزمایش سپاه را از بین برد. در کنار آن، خود وزارت امور خارجه تاکنون هیچ راهبرد مشخصی را نداشته است، جز چند موضعگیری دیپلماتیک از طریق سخنگو یا دیپلماسی تلفنی و... این راه جواب نمیدهد. مطمئن باشید اسرائیل، ناتو، ترکیه و غرب برنامهریزی جدی و بلندمدتی را برای آذربایجان و قرهباغ تعریف کردهاند که هدف کانونی و محوری آن ضربهزدن به منافع و امنیت جمهوری اسلامی ایران است. در کنار آن کسی مانند محسن پاکآیین به دلیل مناسبات نگرانکننده اسرائیل به آذربایجان در توییتی از پیشنهاد خود برای اخراج جمهوری آذربایجان از سازمان همکاری اسلامی میگوید، آیا وزارت امور خارجه این پیشنهاد دیپلمات خود را که سفیر ایران در آذربایجان بوده است، پیگیری کرد؟ پس میبینیم که همه نهادها اقدامات همدیگر را خنثی میکنند؛ چون برنامه مشخص و منسجمی وجود ندارد. ما نمیدانیم در قبال آذربایجان و منطقه قفقاز چه سیاستی در پیش بگیریم.
واقعا تا به این حد شما نگران منطقه آذربایجان و قفقاز هستید؟
بله، کافی است به نفوذ اسرائیل در آذربایجان نگاه کنید. تقریبا بسیاری از نهادهای این کشور در اختیار اسرائیل قرار گرفته است تا افراد صهیونیست ضد ایرانی را در شمال ارس پرورش دهند. قطعا بهتدریج این افراد به قدری تهدیدی برای ما خواهد بود که اسرائیل دیگر نیازی ندارد که بخواهد اقدامی از خاک آذربایجان و قرهباغ علیه ما داشته باشد. پرورش همین نیروهای ناسیونالیست افراطی ضد ایرانی کافی است که به تهدیدی برای ما در کنار مرزهای ایران تبدیل شوند و بهعنوان یک پیادهنظام آماده هرگونه درگیری با ما باشند. متأسفانه به دلیل غفلت ما اکنون گروهی در آذربایجان هیچ پیوندی با ایران ندارد. آنها خودبهخود در راستای منافع اسرائیل و علیه امنیت ایران گام برمیدارد. این افراد مانند یک بمب ساعتی هستند؛ چون اسرائیل نهادهای فرهنگی و آموزشی و بعد از آن نهادهای اقتصادی و تجاری و پس از آن نهادهای سیاسی و دیپلماتیک و در نهایت نهادهای نظامی، امنیتی و دفاعی آذربایجان را یکی پس از دیگری تصرف و تسخیر کرده است. این یک چیز مخفی نیست. پس باز هم تکرار میکنم واقعا تا دیر نشده است، باید یک برنامهریزی منسجم، دقیق، هوشمندانه و کارشناسیشده مبتنی بر واقعیتهای جاری در قبال منطقه قرهباغ و آذربایجان تعریف کنیم که همه نهادهای سیاسی، دیپلماتیک، نظامی، امنیتی، دفاعی و حتی فرهنگی و رسانهای کشور به اندازه سهم و وزن خود و هماهنگ با همدیگر عمل کنند./شرق
2111211