در جامعه امروز که صداها به سرعت در شبکهها تکثیر و تفسیر میشوند، هر حرکت فرهنگی ممکن است ناخواسته رنگ سیاسی بگیرد. همین امر ضرورت دارد که برای «کار فرهنگی مؤثر»، پیشاز هر چیز، مرزی روشن میان فرهنگورزی و اجتماعیسازی پرتنش ترسیم شود.
کار فرهنگی در ذات خود «آفرینش معنا»ست، نه تحمیل رفتار. این نوع فعالیت، از جنس تربیت نرم اجتماعی است؛ زبانش هنر و آموزش است، نه شعار. در کار فرهنگی، هدف تبدیل تفاوتها به گفتوگوست و حاکمیت «منطق معنا» بر هیجان جمعی. به همین دلیل کار فرهنگی موفق، در پی آرامش جامعه است نه صفبندی آن.
از سوی دیگر، کار اجتماعی کردن وقتی به بسیج هیجانی و سرعتِ کنشگرانه بدون بنیان فکری بدل شود، عملاً خطر دوقطبیسازی را در خود دارد. این نوع رفتار بدون پشتوانه فرهنگی، حس تعلق را به رقابت بدل میکند و به جای بازسازی همبستگی، شکاف اعتماد را عمیقتر میسازد.
راه حل آن است که نهادهای فرهنگی و رسانهای، میان ارتباط اجتماعی و ترویج فرهنگی نسبت «تکمیلی» برقرار سازند — یکی برای حرکت، دیگری برای معنا. فرهنگ باید تنظیمکننده هیجانات سیاست باشد؛ و سیاست باید عرصه اجرا و ترجمان خرد فرهنگی. هنگامی که این توازن برقرار نشود، دوگانهسازی طبیعی است؛ اما اگر فرهنگ هدایتگر شود، سیاست تابعِ اخلاق گفتوگویی خواهد بود.
در نتیجه، آیندهی عقلانی جامعه نه در قدرتِ فریاد، بلکه در عمقِ تبیین است. کار فرهنگیِ بدون صفبندی یعنی دعوت به معنا، بدون منازعه؛ همانکه سرمایه اجتماعی را میسازد، نه خط تقابل را.
✍️ یادداشت سردبیر صدآنلاین