به گزارش صد آنلاین ، دی سال 1403 گزارش کشف اجساد دو پسر جوان به نامهای مسعود و بیژن در یک خانه به پلیس اعلام شد.
در حالی که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت، مرد جوانی با مراجعه به پلیس خود را تسلیم و راز قتلها را فاش کرد.
با اعترافات وی همدستش خسرو نیز دستگیر شد و در بازجوییها عنوان کرد: «شب حادثه مست بودم و شیشه کشیده بودم و حالت طبیعی نداشتم که با مسعود درگیر شدم و او را کشتم.»
وی همچنین اعتراف کرد که دوستش کریم عامل قتل بیژن بوده است.
با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به شعبه 3 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در دادگاه چه گذشت؟
در ابتدای جلسه، اولیای دم بیژن درخواست قصاص کردند. سپس پدر مسعود به جایگاه رفت و گفت: «خسرو و پسرم با هم دوست صمیمی بودند، او به من کاکا میگفت و به همسرم خاله. هنوز هم باورم نمیشود او پسرم را کشته باشد. من و همسرم درخواستمان قصاص است.»
اما وقتی خسرو به جایگاه رفت، گفت: «من اتهامم را قبول ندارم. آن شب آنقدر شیشه و مشروب مصرف کرده بودم که چیزی به خاطر نمیآورم.»
پس از آن کریم به جایگاه رفت و گفت: «شب قبل از حادثه من برای قمار به خانهای دعوت شده بودم تا بازی کنیم. چند نفر دیگر هم بودند. آن شب خسرو 260 میلیون تومان باخت و همانجا با دستگاه عابربانک سیار باختش را پرداخت کرد. نزدیک 6 صبح میهمانان رفتند و من و خسرو و مسعود و بیژن ماندیم. روز بعد وقتی بیدار شدم دیدم مسعود نیست. چای درست کردم که مسعود هم برگشت.
با ابراز خوشحالی گفت قرار است به عنوان واسطه خرید یک ملک، پول خوبی به او برسد. همان موقع خسرو هم از خواب بیدار شد و گفت باید تا شب همگی مشروب بخوریم. اما در گوشم به آرامی گفت تو پسر خوبی هستی وقتی درگیر شدم دخالت نکن. بعد به سراغ مسعود رفت و به یکباره دیدم باهم درگیر شدند و با چاقو او را زد. همان موقع بیژن به سراغشان رفت که خسرو یک ضربه هم به او زد. وقتی آنها افتادند خسرو به من گفت باید با من به شیراز برویم و من هم با او رفتم.»
قاضی به متهم گفت: «در اعترافات اولیهات گفته بودی که شما بیژن را کشته بودی؟»
متهم جواب داد: «نه من او را نزدم.»
قاضی پرسید: «اگر کاری نکرده بودی چرا با خسرو راهی شیراز شدی؟»
کریم گفت: «چون تا آن موقع شیراز را ندیده بودم و دوست داشتم آنجا را ببینم. بعد هم عذاب وجدان رهایم نکرد و دیدم اگر خودم را معرفی نکنم و واقعیت را نگویم خون دو جوان پایمال میشود. خسرو خودش میداند که هر دو نفر را کشته، نشان به آن نشان که وقتی داشتیم از خانه خارج میشدیم انگشترش را به یادگار به من داد و گفت من دیگر کارم تمام است و این انگشتر برای تو. من نه انگیزهای برای قتل داشتم و نه اتهامم را قبول دارم. اما خسرو سر پول با مسعود اختلاف داشت.»
پس از آن خسرو به قضات گفت: «من اصلاً یادم نمیآید که دوستم را کشته باشم. من و مسعود بارها به اختلاف خورده و دست به یقه شده بودیم اما دوست صمیمیام بود.»
با پایان اظهارات متهمان، قضات برای صدور رأی وارد شور شدند./عصر ایران