نویسنده: حسن فتاحی، نویسنده و مدرس دانشگاه
لب ساحل:
در شهری ساحلی و زیبا، در روزی که در لب ساحل نسیم خنکی میوزید و آفتاب در آسمان میدرخشید، دو مرد کنار هم ایستاده بودند. یکی استاد هواشناسی بود و سالها در دانشگاه هواشناسی را تدریس کرده بود. دیگری پوپولیستی بود که برای خودش طرفدارانی پیدا کرده بود. این دو لب ساحل ایستاده بودند. پوپولیست شروع کرده و میگوید: دستور دادم همین الان کشتی بزرگی را روانه اقیانوس کنند. مشاورانم گفتهاند وسط اقیانوس، ذخیرهی بزرگی از نفت و گاز پیدا شده، دستور دادم فوری بروند و در آنجا پرچمی را نصب کنند تا نشان دهد آنجا مال ماست و در دورهی ریاست من این کار مهم انجام شده است. دستور دادهام روی پرچم هم عکس مرا چاپ کنند.
هواشناس که در دستش کتابی بود و دوربینی دوچشمی از گردنش آویزان بود، روی تبلتاش دادههایی را بررسی میکند، با دوربینش دوردستها را میبیند، سپس به پوپولیست میگوید: امروز، روز مناسبی برای گسیل کشتی به دل اقیانوس نیست. کمی بعد هوا در وسط اقیانوس توفانی خواهد شد. توفانی شدید که میتواند کشتی را غرق و تکهتکه کند.
پوپولیست میگوید: این چه حرفی است که میزنی! ببین، هوا چقدر دلانگیز است. هیچ توفانی در کار نیست. او به اقیانوس اشاره میکند و میگوید: هرگز اقیانوس را چنین زیبا و آرام ندیده بودم.
درحالیکه موجهای کوچکی در لب ساحل به پاهای این دو نفر میخورد، پوپولیست به جلوی پاهایش اشاره کرد و گفت: ببین هیچ موجی در کار نیست. همانطور که موج پاهای مرا نوازش میکند، کشتی را هم مانند کودکی در آغوش مادر تکان خواهد داد.
هواشناس گفت: ولی دادهها نشان میدهند تا چند ساعت دیگر نه در ساحل، بلکه در وسط اقیانوس توفان خواهد شد. من تخصص دارم و میدانم که نباید فریب این هوا را در لب ساحل خورد.
پوپولیست پاسخ میدهد: جای نگرانی نیست. شما بیهوده مردم را میترسانید. نکند دوست دارید وسط اقیانوس پرچم دشمنان و رقیبان ما برافراشته شود! در این صورت شما باید از تدریس در دانشگاه منع شوید.
هواشناس میگوید: من از علم صحبت میکنم نه از ایدئولوژی و شعار.
پوپولیست میگوید: همانکه گفتم. ما مجهزترین کشتی را روانهی اقیانوس میکنیم و صاحب تمام نفت و گاز این اقیانوس خواهیم شد. این افتخار بزرگ به نام من ثبت خواهد شد.
کشتی گسیل میشود:
درحالیکه هواشناس همچنان نگران، لب ساحل ایستاده بود، طرفداران پوپولیست دور او جمع شده و منتظر بودند تا دستور حرکت کشتی به سمت دوردستهای اقیانوس را صادر کند. پوپولیست شروع به حرف زدن میکند: خانمها، آقایان. امروز، روزی تاریخی است. من امروز میخواهم اعلام کنم، ما صاحب مجهزترین و شکستناپذیرترین کشتی دنیا هستیم و میخواهیم آن را روانهی اقیانوس کنیم. جایی که در زیر آبهای آن نفت و گاز زیادی وجود دارد. من امروز میخواهم این کشتی را که هیچ توفانی نمیتواند آن را غرق کند، به سفر تاریخی بزرگی بفرستم که اهمیت آن کمتر از سفر به مریخ نیست. در این سفر ما پرچم خود را وسط اقیانوس به اهتزاز درخواهیم آورد و کل اقیانوس متعلق به ما خواهد شد. وقتی نفت و گاز را استخراج کردیم، دیگر نیاز نیست هر روز کار کنید. درآمد حاصل از آن متعلق به شماست. طرفدارانش برایش هورا میکشند و بادکنک هوا میکنند و فریاد میزنند: جهان متعلق به ماست.
پوپولیست دستور میدهد کشتی به راه بیفتد. ناخدا و خدمهی کشتی با تشویق مردم برایشان از روی عرشه دست تکان میدهند. سوت کشتی را به صدا درمیآورند و رهسپار اقیانوس میشوند. هواشناس همچنان نگران و متعجب لب ساحل ایستاده است و با تعجب نگاه میکند. پسازاینکه کشتی در افق محو میشود، طرفداران پوپولیست پراکنده میشوند و هرکدام در این فکرند که وقتی پول هنگفت حاصل از استخراج نفت و گاز اقیانوس را گرفتند، چگونه برای بقیه عمرشان به تفریح و سفر بپردازند.
هواشناس به پوپولیست میگوید: تو مطمئن هستی که توفان نمیشود؟
پوپولیست میگوید: بله، این کشتی غرقناپذیر است. ما صاحب بزرگترین کشتی مجهز دنیا هستیم و بهزودی صاحب تمام منابع نفت و گاز هم خواهیم شد.
هواشناس با شگفتی پرسید: آیا واقعاً تمام حرفهایی که میزنی و قولهایی که میدهی، امکانپذیر است!
پوپولیست پاسخ داد: البته. رهبران پیش از من یا تنبل بودند یا بهاندازهی من باهوش نبودند. تو هم حواست را جمع کن. اگر بخواهی مردم را از توفان در وسط اقیانوس بترسانی، ناچار میشوم دستور دهم از دانشگاه اخراجت کنند.
هواشناس سکوت میکند و به اقیانوس خیره میشود.
پوپولیست به ساعتش نگاه میکند و میگوید: کمکم زمان من در حال اتمام است. باید خودم را برای بازگشت به خانه و بیزینسام آماده کنم.
کشتی درهمشکسته میشود:
درحالیکه پوپولیست به خانهاش رفته بود و در حال استراحت بود، هواشناس کماکان لب ساحل ایستاده بود. کمی به دادههای هواشناسی نگاه میکرد، کمی با دوربین دوچشمیاش دوردستها را میدید.
ناگهان گارد ساحلی خبر میآورد که ارتباطش با کشتی قطعشده و نمیداند چه اتفاقی افتاده است. گارد ساحلی سراسیمه میشود، اما به دلیل وزش باد شدید نمیتواند با بالگرد و هواپیما تا وسط اقیانوس پرواز کند و ببیند ماجرا از چه قرار است. خبر کمکم همهجا میپیچد که ارتباط گارد ساحلی با کشتی قطعشده است. مردم آرامآرام لب ساحل جمع میشوند. یکی دعا میخواند، دیگری با موبایلش به دنبال اخبار هواشناسی است و یکی دیگر از شدت استرس چراغقوه روشن کرده است و رو به دریا جستوجو میکند. هوا توفانی شده و حتی لب ساحل هم نمیشود ایستاد. هرکس چیزی میگوید و از بیسیمهای پلیس و گارد ساحلی صداهای نامفهومی شنیده میشود. برخی چشمها به دریا دوختهشده و برخی به اخبار. خانوادههای خدمهی کشتی بیش از همه نگراناند.
نزدیکیهای صبح، درحالیکه هواشناس لب ساحل ایستاده بود و با دوربین دوردست را نگاه میکرد و در تبلتاش دادههای ماهوارهای هواشناسی را جستوجو میکرد، مردی به او نزدیک شد و کنارش ایستاد. هواشناس پرسید تو که هستی؟
مرد تازهوارد پاسخ داد: نفر قبلی نوبت ریاستش تمام شد و حالا نوبت من است. در انتخابات من رأی آوردم.
با طلوع آفتاب مردم جمع شدند و دیدند جای پوپولیست نفر دیگری آمده است. از او پرسیدند برای نجات کشتی چه برنامهای دارد؟ او پاسخ داد: من تازه آمدهام و هنوز نمیدانم کشتی را چه کسی روانهی دریا کرده، چرا روانهی دریا کرده است؟ ادامه داد: باید با مشاورانم و گارد ساحلی صحبت کنم.
رئیس جدید با شنیدن صحبتهای هواشناس و گارد ساحلی و چند نفر دیگر بیانیهای آماده کرده بود. مردم همه در ساحل جمع شده و منتظر بودند رئیس جدید صحبت کند و بیانیهاش را بخواند.
رئیس جدید در کنار هواشناس ایستاد و چنین گفت: مردم عزیز، متأسفانه خبردار شدهام که کشتی اعزامی که پیش از دورهی مسئولیت من به اقیانوس اعزام شده بود، غرق شده است و امواج سهمگین اقیانوس آن را درهمشکستهاند. حادثهی تلخی است و من بهعنوان کسی که در اعزام آن نقشی نداشتم، و نمیتوانم مسئولیت آن را بر عهده بگیرم، به شما قول میدهم که برای بازگرداندن هرآنچه باقیمانده تلاش کنم. هماکنون نیروهای امدادی از هوا و دریا به محل حادثه رفتهاند. متأسفانه این اتفاق تلخ نتیجهی بیدرایتی نفر قبلی است و او باید بابت کارش پاسخگو باشد.
پوپولیست بازنشسته:
مردم سراسیمه به خانهی پوپولیست رفتند. او درحالیکه در خانهاش که بیشتر به کاخی بزرگ شباهت داشت، مشغول بازی گلف با نوههای نوجوانش بود، صدای مردم را شنید. نگهبانان خانهاش برای او خبر آوردند که کشتی در میان اقیانوس غرقشده است و خدمهی آن کشته یا ناپدید شدهاند. پوپولیست درحالیکه تلاش میکرد بیش از سرنوشت کشتی به بازی گلف فکر کند، گفت: من دیگر بازنشسته شدهام و مسئولیتی ندارم. من نباید پاسخگو باشم، حالا هرکسی که مسئولیت بر عهده دارد باید پاسخگو باشد. اما اگر من مسئولیت داشتم، حتماً نیروی هوایی ارتش را با بهترین جنگندههایی که داریم وسط اقیانوس میفرستادم تا کشتی را نجات دهند. حدس میزنم توفان هم کار دشمنان ما باشد. آنها آبوهوا را دستکاری کردهاند تا ما را از ثروتی که در وسط اقیانوس بود محروم کنند. مردم به پوپولیست میگویند: تو قول داده بودی همهی ما را ثروتمند کنی. پوپولیست پاسخ میدهد: بله ولی حالا من بازنشسته شدهام و هیچ مسئولیتی بر عهده ندارم. اگر بازنشسته نبودم شک نکنید که کشتی را سالم به ساحل بازمیگرداندم. دشمنان ما چون فهمیدند دورهی ریاست من تمامشده، با دستکاری آب و هوایی این فاجعه را رقم زدند. شما باید پاسخ سؤالهایتان و خواستههایتان را از کسی که جای من رئیس شده، بخواهید. او باید پاسخگو باشد، من که بازنشسته شدهام.
مردم سراسیمه به مردی که کنار هواشناس ایستاده بود مراجعه میکنند و از او میخواهند پاسخگو باشد. او هم میگوید: من پاسخگوی چیزهایی هستم که از زمان ریاست من شروعشده. در ضمن هیچ بشکهی نفت رایگانی برای کسی وجود ندارد. ما با کسری بودجه روبهرو هستیم و ناچاریم سیاستهای سختگیرانهی اقتصادی را اجرا کنیم.
جان کلام:
داستان تخیلی بالا مدل سادهشدهای بود از وضعیتی که پوپولیستها میتوانند کشورها را و حتی جهان را با آن روبهرو کنند. تصور کنید در داستان بالا، آن کشتی نمادی از منافع ملی کشور باشد که یک فرد پوپولیست با دروغها و با جاهطلبیهایش میتواند به خطر اندازد و در نهایت در قبال بحران ساخته شده هم پاسخگو نباشد. اعزام کشتی به وسط اقیانوسی که هواشناس میگوید بهزودی توفانی خواهد شد، میتواند نمادی از به خطر انداختن منافع ملی یک کشور در یک جنگ بینتیجه باشد. اما بدترین موضوع دربارهی پوپولیستها، فریب مردم برای زمانی کوتاه است. همان زمان کوتاه که منافع شخصی خودشان را تأمین میکنند. و بعد پدید آمدن مشکلاتی که دیگر مسئولیت آن را بر عهده نمیگیرند.
راهحل چیست؟ پوپولیستها را نمیتوان از جهان حذف کرد. آنها تولید میشوند؛ اما میتوان با آموزش و آگاهیبخشی، مردمان را تربیت کرد تا فریب نخورند. پوپولیستها جهان را به بیراهه میکشانند و آسیبهایی جبرانناپذیر بر ساختار کلی سیاره و ساکنان آن وارد میسازند.
منبع | دیپلماسی ایرانی