سالگرد وقایع یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (۱۳۸۰/۶/۲۰) و قتل چارلی کرک، کنشگر راستگرای طرفدار ترامپ در یوتای آمریکا، تقریباً همزمان با وقایع یازده سپتامبر، بحث خشونت سیاسی را در کانون توجه پژوهشگران و علاقهمندان به مسائل سیاسی و بینالمللی قرار داده است.
در بیست و چهار سال پیش، با اقداماتی که تعدادی از اتباع عربستان، امارات و مصر در حمله به سه نماد قدرت آمریکا یعنی برجهای دوقلو در نیویورک به عنوان نماد قدرت اقتصادی آمریکا، پنتاگون به عنوان نماد قدرت سیاسی آمریکا و کاخ سفید و کنگره به عنوان نماد قدرت آمریکا با استفاده از چند هواپیما انجام دادند، نقطه عطفی در بهکارگیری خشونت علیه آمریکا و توسط آمریکا آغاز شد.
شایان ذکر است که نماد سوم یعنی کاخ سفید و کنگره، بهخاطر سقوط هواپیما به دلیل درگیری بین مسافران و هواپیما ربایان، به هدف اصابت نکرد. حادثه یازده سپتامبر، خشونت و تخریب گستردهای را در ابعاد مادی و غیرمادی ایالات متحده و به تبع آن جهان ایجاد کرد. تعداد حدود سه هزار نفر در جا کشته شدند که برای آمریکا، کشوری که خود را امنترین نقطه دنیا میپنداشت، بسیار سنگین و گران بود. شش هزار نفر مجروح شدند و دهها هزار نفر به دلیل مواد آلوده ناشی از انفجار، بیماریهای طولانیمدت گرفتند. برخی معتقدند برخورد هواپیماها به دو برج و انفجارات ناشی از آنها، حرارتی در حدود ۲۷هزار درجه فارنهایت ایجاد کرد که معادل یک بمب اتمی تاکتیکی قلمداد میگردد. این حادثه به نابودی ۹ساختمان عظیم و تولید ۴۰۰هزار تن زباله انجامید. رقم خسارت مالی بین ۲تا ۳تریلیون دلار تخمین زده میشود.
آنچه مهم است، آمریکا در پی این حادثه، کارزاری به نام «جنگ با تروریست» راهاندازی کرد که رقمی بیش از ۸تریلیون دلار برای آن کشور هزینه دربرداشت و شامل دو جنگ آمریکا علیه عراق و افغانستان میشود. هر کدام از این دو جنگ، پروژههای جداگانهایاند و ارقام و آمار خود را دارند. در جنگ آمریکا علیه عراق، در طی چند سال، بین ۲۰۰تا ۵۰۰هزار عراقی کشته شدند.
از آن دوران به بعد، خشونت در روابط بینالمللی شدت و عمق بیشتری یافت. در دو سال گذشته، در پی حوادث ۷اکتبر ۲۰۲۳، خشونتی که رژیم صهیونیستی در منطقه بهکار برد، بیتردید در تاریخ روابط بینالمللی بیسابقه است. نگاهی به حدود دو سه دهه گذشته روابط بینالمللی نشانگر افزایش خشونت در مناسبات درون و برون نظامهای سیاسی است و این به نوبه خود این پرسش را ایجاد میکند که چگونه میتوان پدیده خشونت و روابط بینالمللی را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. پاسخ باید به «واقعیت افزایش خشونت در روابط بینالمللی»، «علتیابی خشونت در روابط بینالمللی» و «مدیریت خشونت در روابط بینالمللی» بپردازد.
در مورد واقعیتشناسی، میتوان گفت که خشونت بخش پیوست و پایدار روابط بینالمللی بوده است. خشونت در قالب جنگ بین کشورها و واحدهای سیاسی، تروریسم و جنگهای داخلی، در تاریخ روابط بینالملل پایداری خاصی دارد. تقریباً دورهای وجود ندارد که خشونت در روابط بینالملل وجود نداشته باشد.
بلکه ابعاد دیگر خشونت نیز برجسته شدهاند. از جمله تحریمهای اقتصادی که نوع دیگری از خشونتاند و آنچنان وسیع و گسترده شدهاند که معادلی در تاریخ روابط بینالمللی ندارند. پدیده تغییرات آب و هوائی و پیامدهای آن در زندگی، معیشت و مهاجرت اجباری، نوع دیگری از خشونت در روابط بینالمللی را به همراه آورده است. در علتیابی خشونت در روابط بینالمللی، نمیتوان کلیگویی کرد. مورد به مورد، نیاز به بررسی و علتیابی دارند و کلیگویی از دقت برخوردار نیست. اما میتوان چند دستهبندی را در علتیابی شناسایی کرد.
دسته اول علتها، عوامل ساختاری را دربرمیگیرند. ساختارهای تحمیلی و نابرابریهای ایجاد شده در محیطهای انسانی، خشونتزا هستند. از صلح تحمیلی به آلمان شکستخورده در پایان جنگ اول که به خشونت بیسابقه جنگ دوم جهانی با پنجاه میلیون کشته انجامید تا ساختار تحمیلشده بر دنیای عرب توسط قرارداد سایکس پیکو، با فشارهای خشونتآمیز ایجاد شده، هنوز جان انسانها را میگیرد.
اما دسته دوم علتها، ایدئولوژیهای خشونتزا و خشونتبنیاد و تقدیسکننده خشونتاند.
بیتردید یکی از این ایدئولوژیها از نظر کارشناسان روابط بینالمللی، صهیونیسم است. صهیونیسم که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا و در پاسخ به شرایط یهودیان در آن زمان به وجود آمد، گرفتن، غصب و اشغال سرزمین فلسطینیها با خشونت را در درون ذات خود جای دادند. در عمل هم از تشکیل گروههای رسمی تروریستی صهیونیستی مانند هاگانا و ایرگون در دهه چهل قرن بیستم در فلسطین تحت قیمومیت انگلیس گرفته تا تجاوزهای گسترده اخیر رژیم صهیونیستی به فلسطینیها و کشورهای منطقه، ماهیت خشونتآمیز و تنشزای خود را به نمایش گذاشته است.
دسته سوم، افرادی هستند که پندار، گفتار و رفتار آنها در روابط بینالملل، تولیدکننده خشونت است. بیتردید ترامپ یکی از آنهاست. علیرغم علاقه و تمایل شخصی او به شناخته شدن به رئیسجمهور صلح، ترکیب شخصیت، منش و نگرش او، به شدت یافتن خشونتها در روابط بینالمللی منجر شده است. خشونت در روابط بینالمللی را شاید نتوان از بین برد. اما میتوان مدیریت کرد. مدیریت خشونت البته ساده نیست ولی شدنی است. باز مورد به مورد، مدیریت متفاوتی را میطلبد اما بدون تردید، قدرت بازدارندگی نظامی، سرمایهگذاریهای دیپلماتیک، تلاش برای حل چالشهای ساختاری و تقویت ایده و نگرش صلح و به وجود آوردن نهادها و رفتارهای صلحگرا میتوانند در مدیریت خشونت در روابط بینالمللی مؤثر باشند.