آخرین اخبار
۲۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۸:۳۵

عشق هیجانی زندگی دختر جوان را سیاه کرد

عشق هیجانی زندگی دختر جوان را سیاه کرد
بازدید:۲۷۸
صد آنلاین | با آنکه در دوران ارتباط‌ات غیراخلاقی، مدام تهمت‌های ناروا را تحمل می‌کردم، ولی گویی طوری طلسم شده بودم که به نصیحت‌های دلسوزانه خانواده‌ام نیز گوش نمی‌کردم و نظر مشاوران را هم هیچ می‌پنداشتم تا جایی که …
کد خبر : ۱۷۹۸۸۷

  به گزارش صد آنلاین ،زن۲۷ ساله تبعه خارجی که برای شکایت از آزار واذیت وشکنجه های جسمی و روحی شوهرش وارد مرکز انتظامی شده بود،درباره سرگذشت خودگفت:تا مقطع دیپلم درس خواندم..

 

 

پدرم مردی کارگر و زحمتکش بود که چند سال قبل از دنیا رفت اما من هم از همان دوران جوانی مانند بسیاری از هموطنانم درکارگاه های خیاطی مشغول کار بودم. در این میان صاحب کارگاه که یک پسرجوان از همشهریانم بود به من ابراز علاقه کرد.«غلام »از زمان نوجوانی معتاد شده بود و اکنون ادعا می کرد بیش از یک سال است که دیگرمواد مخدرمصرف نمی کند. این درحالی بود که من هم علاقه قلبی به او داشتم و نمی توانستم این عشق را پنهان کنم. به همین خاطر روابط غیراخلاقی من و «غلام»آغاز شد که او همواره به من تهمت های ناروا می زد و مدعی بود که با دیگران هم رابطه دارم ولی من انگار طلسم شده بودم و با همه این بی مهری ها بازهم «غلام»رادوست داشتم تا این که بالاخره بعد از مدتی او به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام مخالف بودند چرا که اعتقاد داشتند رفتار و گفتار او با یکدیگر تناقض دارد. حتی وقتی نزد مشاور خانواده رفتیم او مرا از این ازدواج برحذر داشت. با این وجود من به «غلام»علاقمند بودم و نمی توانستم این نصیحت های دلسوزانه را باور کنم.

 

خلاصه ماجرای خواستگاری بیش از یک سال طول کشید و من دیگر به یقین رسیدم که او هم مرا دوست دارد وگر نه با گذشت یک سال از این موضوع دیگر به خواستگاری ام نمی آمد. در همین شرایط او با وسوسه های شیطانی مرا وادار کرد تا باردار شوم! که دیگر هیچ کس نتواند با ازدواج ما مخالفت کند! به همین خاطر به عقد پنهانی غلام درآمدم و خام حرف های او شدم اما در حالی که جنینم رشد می کرداو مانند همیشه گوشی تلفنش را خاموش کرد وغیب شد چرا که مدعی بود فرزندم نامشروع است و به همین دلیل مرا کتک زده بود.خانواده اش نیز به تماس های من پاسخ نمی دادند. آن قدر به درخانه نزدیکانش رفتم که بالاخره او را با حکم جلب قانونی پیدا کردم و مجبور شد مرا به عقد رسمی خودش درآورد. ولی زمانی که زیر یک سقف رفتیم شکنجه های او شروع شد.غلام دست وپای مرا با طناب می بست و با زنجیر موتورسیکلت به جانم می افتاد یا با سیم نقاط مختلف بدنم را داغ می کرد تا از او طلاق بگیرم. حالا می فهمم که دچارعشقی هیجانی بودم و با طلسم عاشقی شکنجه می شدم.کاش به نظر مشاوران عمل می کردم و …

به دستور سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهرمشهد)اقدامات قانونی و روانشناختی این ماجرای تاسف بار دردایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد./سایت جنایی

 
اشتراک گذاری:
گزارش خطا
برچسب ها :
ارسال نظر
تازه‌ها
پربیننده‌ها پربحث‌ها