به گزارش صد آنلاین، اینها بخشی از اظهارات زن ۳۰ سالهای است که مدعی بود دیگر نمیتواند خیانتهای آشکار شوهرش را تحمل کند. او با بیان این که نمیدانم در کجای این زندگی آشفته قرار دارم به کارشناس اجتماعی کلانتری شفای مشهد گفت:در یکی از روستاهای اطراف قوچان به دنیا آمدم و پدرم با دامداری وکشاورزی مخارج زندگی ما را تامین میکرد، اما هفت ساله بودم که سرنوشتم با مرگ مادرم به گونه دیگری رقم خورد و من در آن سن وسال به یکباره دچار ضربه روحی شدیدی شدم که آیندهام را تحت تاثیر قرار داد. حالا من در آغاز دوران کودکی خیلی زود بزرگ شدم و مسئولیت خانه داری را به عهده گرفتم. به طوری که هیچ گاه به خاطر ندارم عروسکی را به دست گرفته باشم و یا با همسالانم بازیهای کودکانه کرده باشم! خلاصه بعد از مرگ مادرم، پدرم نیز ازدواج نکرد تا فرزندانش زیر دست نامادری بزرگ نشوند.
این درحالی بود که مادربزرگم نیز با ما زندگی میکردو من در کنار او مهارتهای آشپزی و خانه داری را به خوبی آموختم. خواهران و برادران بزرگ ترم نیز ازدواج کردند و هر کدام به دنبال سرنوشت خودشان رفتند. در این شرایط بود که من هم در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم چراکه هیچ علاقهای به درس و مدرسه نداشتم. روزها به همین ترتیب سپری میشد تا این که روزی در یک مجلس عروسی، زن میانسالی مرا از مادربزرگم خواستگاری کرد. آنها در مشهد اقامت داشتند و آن روز برای شرکت در جشن عروسی به روستا آمده بودند. «فرزین» در یکی از کارخانجات تولیدی مشهد کار میکرد و من هم زمانی که او را دیدم، به یکباره در دلم نشست و به قول معروف «عاشق شدم!» از سوی دیگر، چون اوضاع مالی مناسبی نداشتیم فقط با برگزاری یک جشن کوچک خانوادگی، قدم به خانه بخت گذاشتم و در حالی به مشهد آمدم که به «فرزین» عشق میورزیدم!
یک سال بعد پسرم به دنیا آمد و من با قناعت در زندگی تلاش می کردم تا همواره شرایط آرامش وآسایش شوهرم را فراهم کنم ولی «فرزین»هیچ توجهی به من نداشت و با هر بهانه پوچی مرا کتک می زد! دلیل رفتارهای وحشتناک او را نمی دانستم اما چون مادربزرگم تاکید می کرد که باید با لباس سفید به خانه بخت بروی و با کفن خارج شوی! این ناملایمات را تحمل می کردم! در همین روزها بود که فهمیدم شوهرم در دام دوستان ناباب افتاده است و مدام در شب نشینی های غیراخلاقی با دوستانش شرکت می کند وزمانی که قدم در خانه می گذاشت بوی تند مشروبات الکلی و موادمخدر در فضای خانه منتشرمی شد. هنگامی که به این رفتارها اعتراض می کردم مرا زیر مشت ولگد می گرفت و فریاد می زد اگر این وضعیت را دوست نداری ،طلاق بگیر و نزد خانواده ات بازگرد! تو لیاقت شهرنشینی را نداری!
در دوراهی تردید قرارگرفته بودم که فهمیدم او در همین شب نشینی ها با زنی رابطه نامتعارف دارد که ۱۰سال از خودش بزرگ تر است!وقتی با اشک والتماس از او خواستم به من خیانت نکند،با پرخاشگری و توهین کتکم زد ومدعی شد کار درستی انجام می دهد! حالا هم به کلانتری آمده ام تا از مردی شکایت کنم که جوانی ام را به پایش گذاشتم اما ای کاش …
گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با توجه به اهمیت این موضوع و با دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار (رئیس کلانتری شفای مشهد) شوهر این زن به کلانتری احضار شد تا این ماجرای تلخ در دایره مددکاری اجتماعی مورد واکاوی های قانونی قرارگیرد./سایت جنایی