آخرین اخبار
۱۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۴۴

سرنوشت زن جوان در خانه شیشه ای

سرنوشت زن جوان در خانه شیشه ای
بازدید:۶۵۰۸
صد آنلاین | هوای آن روزِ بهاری، خاکستری‌تر از همیشه به‌نظر می‌رسید. بادی سرد میان شاخه‌های لخت درختان کوچه می‌پیچید، گویی زمستان هنوز دل از رفتن نکنده بود.
کد خبر : ۱۶۹۶۳۷

به گزارش صد آنلاین، سکوت ساکن کوچه با صدای آرام پایی شکسته شد؛ زنی با مانتویی بلند، صورتی ورم‌کرده و چشمانی سرخ از گریه، دست پسرک پنج ساله‌اش را گرفته بود و با گام‌هایی آهسته، اما ملتمسانه، به سوی مرکز مشاوره قدم می‌زد.

لب‌هایش می‌لرزید. نه از سرما، که از غصه. از دردی که سال‌ها در سکوت در دل نگاه داشته بود. وقتی وارد اتاق مشاوره شد، بوی تلخی ناامیدی با او همراه بود. پسر کوچکش آرام روی صندلی نشست، چشمانش غرق تماشای چیزی نامرئی بود، شاید عادت کرده بود به دنیای بدون رنگ.

زن، بغضش را قورت داد، اما صدایش به سختی از میان نفس‌های بریده بیرون آمد:

 

– دیشب تا صبح با خدا حرف زدم… گریه کردم… گفتم خدایا منو نجات بده، یه راهی نشونم بده…

 

چشمان مشاور در چهره زن دوخته شده بود؛ زنی 25 ساله با تحصیلات ابتدایی، خانه‌داری که سال‌هاست میان چهاردیواری ساکت، هم‌صحبت قرص‌های اعصاب و اشک‌های بی‌صداست. همسرش ایزوگام‌کار است، اما آنچه می‌سازد، نه سقف گرم خانه، که حصاری از دود و شیشه بر گردن زندگی‌شان است.

 

– شوهرم شیشه می‌کشه. روزی 600 تا 700 تومن پول مواد میده. به ما چی می‌رسه؟ هیچی… حتی یه قرون برای غذا نمی‌ذاره. تو خونه چیزی نیست. حتی یه نون خشک. به خاطر پسرم خونه‌ام، بیرون نمی‌رم. می‌ترسم چیزی بخواد، نتونم بخرم.

 

صدایش می‌لرزید. پسرک، سرش را پایین انداخته بود، گویی دنیای کودکی‌اش در آن خانه‌ی بی‌غذا، بی‌لبخند، بی‌صدا و پر از ترس، کوچک‌تر شده بود. مادر ادامه داد:

 

– قرص می‌خورم، تا ظهر خوابم. ولی پسرم صبح ساعت 8 بیدار میشه. من نیستم براش. تلویزیون می‌بینه. همش تلویزیون…

شوهرم می‌گه ترک می‌کنه. ولی فقط حرف می‌زنه. تنش پر از جوشه، پر از عفونته، ولی براش مهم نیست. هیچ‌کس از خانواده‌هامون نمی‌دونه چه ظلمی به ما میشه. نمی‌دونم چی کار کنم…

 

لحظه‌ای مکث کرد. اشکش را پاک کرد. اما صدای دلش هنوز بلند بود:

 

– بهزیستی یه کم حقوق می‌ده، اونم ازمون می‌گیره. نفقه نمی‌ده. قسط بانک داریم. کرایه خونه عقب افتاده. دلم می‌خواد کار کنم. ولی اجازه نمی‌ده. می‌گه باید خونه بمونی.

خسته‌ام… دلم برای پسرم می‌سوزه…

 

و ناگهان سکوت. سکوتی سنگین‌تر از هزار فریاد. مشاور فقط نگاه می‌کرد. گویی کلمات، برای توصیف این حجم از رنج، کافی نبودند.

 

تحلیل روان‌شناختی داستان

 

این داستان، نمونه‌ای عینی از آسیب‌پذیری روانی، اجتماعی و اقتصادی زنانی است که در چارچوب خانواده‌های دارای اعتیاد زندگی می‌کنند. مراجع، در شرایطی قرار دارد که سه محور اصلی سلامت روان یعنی احساس امنیت، حمایت اجتماعی و عزت‌نفس به‌شدت آسیب دیده‌اند. احساس درماندگی، وابستگی اقتصادی، تنهایی، و بی‌ارزشی مزمن، سبب شده است تا او دچار افسردگی، اختلال خواب، بی‌انگیزگی و بی‌کفایتی ادراکی نسبت به نقش مادری شود.

 

از سوی دیگر، پسر 5 ساله‌اش، در محیطی پر از استرس، بی‌توجهی و کمبود تحریک عاطفی رشد می‌کند. این وضعیت زمینه‌ساز مشکلات رفتاری و شناختی در آینده او خواهد بود. وابستگی عاطفی مادر به کودک و برعکس، نوعی وابستگی متقابل ناسالم شکل داده که در بلندمدت آسیب‌زاست.

 

وجود همسر معتاد نیز نشان‌دهنده چرخه‌ای از خشونت روانی و بی‌مسئولیتی پنهان است. اگر مداخله تخصصی، حمایت قانونی، و درمان روان‌شناختی به موقع انجام نشود، خطر تداوم و انتقال این آسیب‌ها به نسل بعدی بسیار بالاست./سایت جنایی

 
 
 
اشتراک گذاری:
گزارش خطا
برچسب ها :
ارسال نظر
تازه‌ها