به گزارش صد آنلاین،متهم که در شعبه ۱۳ دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شده است با شکایت فرزندان مقتول بازداشت شد.
دو سال قبل فرزندان زنی ۵۲ ساله به پلیس گفتند مادرشان گم شده است. آنها گفتند مادرشان به نام نرگس روز حادثه با مردی به نام پرهام قرار داشت. وقتی ماموران تحقیقات خود را آغاز کردند، پرهام را مورد بازجویی قرار دادند، اما او گفت آن روز با نرگس ملاقاتی نداشته و صحبتی هم بین آنها نبوده است. با این حال فرزندان نرگس پافشاری کردند و گفتند با توجه به اینکه پرهام با مادرشان اختلافات زیادی داشته احتمال اینکه او از سرنوشت نرگس خبر داشته باشد، زیاد است. با توجه به اینکه بررسیهای ماموران هم نشان داد اختلاف این دو نفر دامنهدار بوده، ب متهم بازداشت شد. پرهام در اولین اعترافاتش گفت نرگس را کشته و جسدش را در درهای در لواسان رها کرده است. ماموران به دره لواسان رفتند و جسد را بیرون کشیدند.
پرهام در ادامه اعترافاتش گفت: من به دلیل اختلاف شدیدی که با نرگس داشتم او را خفه کردم و بعد هم جسدش را داخل ماشین گذاشتم. تلفنم را هم داخل مغازه گذاشتم که اگر ردیابی شدم کسی نتواند ثابت کند با نرگس ارتباط داشتم. بعد از چند ساعت جسد به سمت لواسان رفتم و جسد را از درهای به پایین پرت کردم. بعد از بررسی دقیق گفتههای متهم، کیفرخواست علیه او صادر و پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی فرزندان مقتول در جایگاه قرار گرفتند وخواستار مجازات قصاص شدند.
وقتی نوبت به متهم رسید، گفت: من عمدهفروش بودم و مقتول نیز مغازه داشت و از من خرید میکرد. ما با هم مراوده مالی داشتیم تا اینکه سر معماملهای او از من سه چک ضمانت گرفت. سر این مساله با هم اختلاف داشتیم و او میخواست چکها را به اجرا بگذارد. من هم برای اینکه بتوانم چکها را از او بگیرم چندین بار قرار گذاشتم. تا اینکه روز حادثه نرگس سر قرار آمد ما با هم جروبحث کردیم. شال نرگس را دور گردنش پیچیدم و چند ثانیه نگه داشتم. وقتی بیحال شد، او را روی صندلی انداختم و بعد از مغازه خارج شدم. وقتی برگشتم دیدم مرده است. جسد را به ماشینم منتقل کردم و شب آن را به دره لواسان بردم و آنجا پرت کردم. قبل از اینکه جسد را به دره پرت کنم سه فقره چکم را که دست او بود از جیبش برداشتم و فرار کردم.
متهم ادامه داد: از اولیایدم عذرخواهی میکنم و درخواست بخشش دارم. من اشتباه بزرگی کردم.
متهم در خارج از دادگاه به خبرنگاران گفت: من 37 ساله هستم و فرزند و همسر دارم. بعد از این حادثه چندین روز به شدت حالم بد بود. حتی به همسرم نگفته بودم که چه اتفاقی افتاده است تا اینکه روزی که من را به آگاهی دعوت کردند جلوی در آگاهی به برادرم گفتم چه کردهام و او هم گفت داخل برو و همه چیز را به افسر پرونده بگو. من هم واقعیت را گفتم چون میدانم از مجازات نمیتوانم فرار کنم./اعتماد آنلاین