آخرین اخبار
۲۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۰
ایران قوی، شرط بقا در نظم جدید جهانی

از این منظر باید به مذاکرات نگریست

بازدید:۳۵۹
محمد محمودی‌کیا در یادداشتی می‌نویسد: به نظر، آنچه در جهان امروز در حال وقوع است، در اصل، نزاع بر سر آینده «نظم» است. درحال حاضر نظمی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و به «نظم ۱۹۴۵» شهرت یافت، دیگر کارکرد مؤثری ندارد. صدای فروپاشی این نظم، اکنون بلندتر از همیشه به گوش می‌رسد. مفروضاتی که این نظم بر آن‌ها استوار بود، از مفهوم مرز و حاکمیت ملی گرفته تا تمامیت ارضی کشورها، امروزه عملاً بی‌اثر شده‌اند.
کد خبر : ۱۶۶۷۵۶

نویسنده: محمد محمودی کیا، عضو هیأت علمی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی

 هرگونه توافق جدید نباید صرفاً در قالب نگاهی تاکتیکی، بلکه باید ناظر به یک گام استراتژیک در جهت حفظ هویت و پایه‌های قدرت ملی در نظم جهانی در حال شکل‌گیری باشد. درک تحولات نظام بین‌الملل، پیش از هر چیز، نیازمند نگاهی ژئوپلیتیکی است. اگر در تحلیل پدیده‌ها، عنصر قدرت و سازوکارهای نظم را نادیده بگیریم، عملاً با تحلیلی غیرواقع‌بینانه مواجه خواهیم بود؛ چه موضوع مورد بررسی جنگ سه ساله روسیه – اوکراین باشد، چه منازعه میان هند و پاکستان، چه میز مذاکرات ایران و آمریکا یا حتی بحران‌های مستمر در آفریقا؛ بدون در نظر گرفتن منطق نظم و قدرت، فهم دقیقی از واقعیت نخواهیم داشت. 


به نظر، آنچه در جهان امروز در حال وقوع است، در اصل، نزاع بر سر آینده «نظم» است. درحال حاضر نظمی که پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و به «نظم ۱۹۴۵» شهرت یافت، دیگر کارکرد مؤثری ندارد. صدای فروپاشی این نظم، اکنون بلندتر از همیشه به گوش می‌رسد. مفروضاتی که این نظم بر آن‌ها استوار بود، از مفهوم مرز و حاکمیت ملی گرفته تا تمامیت ارضی کشورها، امروزه عملاً بی‌اثر شده‌اند. برای نمونه، در دهه ۹۰ میلادی، زمانی که صدام حسین به کویت حمله کرد، بلوک غرب به رهبری امریکا در واکنشی سریع و قاطع، با هدف تثبیت پایه‌های نظم تک‌قطبی آمریکامحور، او را محکوم و مجازات کرد. نظم جهانی جدید، به‌اصطلاح «New World Order»، بر مبنای همان خطای راهبردی در حمله صدام به کویت، شکل‌گیری و تثبیت شد و بلوک غرب (ایالات متحده آمریکا) در غیبت شورویِ فروپاشیده، رهبری مطلق خود را در یک نظم تک‌قطبی به نمایش گذاشت. اما امروز، شرایط بسیار متفاوت از قبل است. 

امروزه شاهد هستیم نهادهایی چون شورای امنیت سازمان ملل و حق وتو، که ستون‌های اصلی نظم پیشین به شمار می‌روند، به دلیل درگیری مستقیم اعضای دائم در بحران‌های جهانی، عملاً کارکرد تنظیم‌گر خود را از دست داده‌اند. نه‌تنها سازه‌های نهادی این نظم، بلکه مفاهیم بنیادین آن نیز به چالش کشیده شده‌اند. 

ما اکنون در میانه‌ یک دوره‌ گذار قرار داریم؛ گذار از نظمی که دیگر وجود ندارد، به سوی نظمی که هنوز زاده نشده است. این برزخ، ماهیتی پرآشوب، پرمناقشه و شکننده دارد. هرچه بیشتر در زمان پیش می‌رویم، هم سرعت تحولات بیشتر می‌شود و هم عمق آن‌ها. منازعه دوباره میان هند و پاکستان پس از دهه‌ها سکوت، جنگ فرسایشی ۱۹ ماهه در غزه، درگیری‌های بی‌پایان در اوکراین و بحران‌های فزاینده در آفریقا و خاورمیانه، همه و همه نشانه‌هایی از این دوران پرتنش و بی‌ثبات‌اند. در چنین شرایطی، بازیگران اصلی نظام بین‌الملل نیز درگیر نزاعی آشکار بر سر شکل‌دهی به نظم آینده‌اند. 

نظمی برخاسته از بازتعریف معادلات قدرت 

در نگاه به تحولات جهانی، پرسش مهمی که مطرح می‌شود این است که چرا چین، با وجود تهدیدهای صریح، تاکنون اقدام نظامی برای الحاق تایوان به خود نداشته است؟ پاسخ این سؤال را باید در نقشه بزرگ‌تر پکن جست‌وجو کرد. آنچه چین می‌خواهد، فراتر از تایوان است. چین به‌دنبال ایجاد یک زمین بازی وسیع‌تر در شرق آسیاست؛ فضایی تنفسی و راهبردی که مرزهای آن تا غرب و جنوب غرب آسیا و سواحل اقیانوس هند امتداد می‌یابد. از این منظر، رفتارهای چین در نقاطی نظیر افغانستان، پاکستان و حتی در میانه منازعات منطقه‌ای ایران، بیشتر قابل‌ درک‌ می‌شود. بر همین مبنا، نخستین کشوری که پس از روی کار آمدن طالبان، دفتر نمایندگی سیاسی آن‌ها را بازگشایی کرد و رژیم جدید را به رسمیت شناخت، چین بود. این اقدام، نه از سر مصلحت‌های کوتاه‌ مدت، بلکه بر مبنای نگاهی عمیق به ساختارهای قدرت در غرب و جنوب آسیا انجام شد. 

در تنش اخیر مرزی میان ایران و پاکستان نیز، این پکن بود که در نقش میانجی ظاهر شد. چین به‌خوبی می‌داند که منطقه بلوچستان پاکستان که بندر مهم و راهبردی گوادر در آن قرار دارد، دروازه ورود به یک بزار مصرفی گسترده و تامینی انرژی از یک سو و بی‌نیازی از آبهای هند – رقیب اصلی خود در این سوی جهان – نه به‌طور کامل در کنترل پاکستان است و نه به‌سادگی قابل نفوذ. از سوی دیگر، حضور فعال سرویس‌های اطلاعاتی بیگانه در این منطقه، پیچیدگی‌های امنیتی و سیاسی آن را افزایش داده است. چین با درک این معادله پیچیده، تلاش دارد توازن ژئوپلیتیکی را به نفع خود رقم بزند. در این میان، نقش سرویس اطلاعاتی پاکستان (ISI) به‌عنوان یکی از نهادهای اطلاعاتی پیچیده و پرنفوذ، با پیوندهای تاریخی‌اش با انگلستان، یکی از بازیگران مؤثر این زمین شطرنج ژئوپلیتیکی است. 

تمامی این تحولات نشانه‌هایی از شکل‌گیری نظمی نوین در جهان هستند؛ نظمی که برخاسته از بازتعریف معادلات قدرت است. بنابراین، تحلیل ژئوپلیتیکی و توجه به مفهوم «نظم» در بررسی روابط و رویدادهای جهانی، می‌تواند بسیاری از خلأهای تحلیلی را پوشش دهد. 

امروز ما نه‌ فقط به‌سمت نظمی جدید حرکت می‌کنیم، بلکه این نظم نیز از آن سوی آینده به‌سمت ما می‌آید. این تعامل و حرکت دوسویه، تعیین‌کننده موقعیت کشورها در آینده نزدیک خواهد بود. 

با این‌حال، زمان تولد نظم جدید هنوز مشخص نیست. جنگ اوکراین، بحران مستمر و خونین در غزه، و موج‌های ناشی از رویدادهایی چون «طوفان الاقصی» همگی در حال اثرگذاری بر فرآیند زایش این نظم‌اند. 

از تاریخ آموخته‌ایم، در بزنگاه تولد نظم جدید، بازیگران تازه‌ای ظهور می‌کنند، برخی حذف می‌شوند و مجموعه‌ای از هنجارهای جدید تعریف خواهد شد. اینکه این هنجارها به سود کدام بازیگر تمام خواهد شد، هنوز روشن نیست، اما بی‌تردید، در فردای نظم، نقشه ژئوپلیتیکی، سازه های ساختاری و روح هنجارهای حاکم بر آن جهان دگرگون خواهد شد. 

شرط بقا در نظم جدید جهانی 

در مواجهه با نظم نوین، دو نوع از بازیگران ظهور می‌کنند: آنان که طراحان نظم جدیدند و آن‌ها که در اقمار قدرت‌های بزرگ جا می‌گیرند، و در مقابل، آن‌هایی که از معادله حذف می‌شوند و یا به قدرت مقاومت به یودگی خود تداوم می‌بخشند. 

خواه بخواهیم یا نه، به نقطه‌ای رسیده‌ایم که بخش‌هایی از ساختار جغرافیای سیاسی ایران، به‌ویژه در حاشیه‌ها، در معرض تهدیدهای جدی قرار دارند. به عبارتی ماهیت جغرافیای سیاسی کشور، یک موزاییک متوازن نیست. در چنین شرایطی، ورود به مرحله‌ بازپیکربندی نظم، بدون آمادگی لازم و مهره‌چینی دقیق ژئوپلیتیکی، می‌تواند پیامدهای جبران‌ناپذیری به‌دنبال داشته باشد. 

آنچه در جنوب شرق ایران در حال رخ دادن است، رقابت راهبردی هند و پاکستان از یک‌سو، و یا برافراشتن پرچم رؤیای امپراتوری ترکی از سوی دیگر در شمال غرب، و حتی زمزمه‌های ضعیف اما نگران‌کننده تجزیه‌طلبی در مناطقی چون تبریز، ارومیه و اردبیل، همه و همه هشدارهایی است که نباید آنها را نادیده گرفت. 

بنابراین، ضروری است که در طراحی و چینش مهره‌های خود در زمین بازی ژئوپلیتیکی نظم، نهایت دقت و دوراندیشی را به خرج دهیم. 

در شرایط گذار به نظم جدید جهانی، مسئله اصلی حفظ بودگی ایران به‌عنوان یک بازیگر مستقل است. آنچه می‌تواند ایران را در این مرحله حساس تاریخی حفظ کند، نیل به یک ایران قوی است؛ ایرانی که برخوردار از قدرت بازیگری، توان دفاع و بازدارندگی، تأثیرگذاری منطقه‌ای و تعامل جهانی گسترده داشته باشد. 

بازطراحی سیاست خارجی ایران 

ما باید در حوزه سیاست خارجی، به قدر ضرورت تغییر رویکرد دهیم. اگر نپذیریم ساختارِ در حال تغییر نظم جهانی، نیازمند سیاست خارجی سیال، منعطف و هدفمند است، از قطار نظم آینده جا خواهیم ماند. ما به یک طراحی نوین نیاز داریم؛ نه در قالب ائتلاف‌سازی‌های قدیمی، بلکه در شکل‌دهی به الگویی نو از تعاملات منطقه‌ای و جهانی. الگویی که هدف آن، حفظ ایران در مرحله زایش نظم آینده باشد. از سوی دیگر اگر نتوانیم از فرصت‌های کنونی به‌خوبی بهره بگیریم و پایه‌های اقتصادی و قدرت ملی خود را تقویت نکنیم، در نظم بعدی جایگاه و وزن مؤثری نخواهیم داشت. به عبارتی تنها یک ایران مقتدر می‌تواند مفهوم و موجودیت تاریخی ایران را حفظ و تداوم ببخشد. هدف، تغییر در ماهیت نظام نیست، بلکه بازنگری در راهبردها و تاکتیک‌هاست؛ تغییری که در عین حفظ هویت جمهوری اسلامی، به ما امکان دهد در سطح بین‌المللی تأثیرگذار و کنشگر باشیم. 

بحث بر سر بقای یک هویت تاریخی به نام «ایران» است؛ دغدغه‌ای فراتر از مرزبندی‌های سیاسی رایج. 

تاریخ به ما نشان داده که امپراتوری‌هایی که روزی در اوج بودند و امروز تنها نامی از آن‌ها باقی مانده است. در نظم آینده نیز، برخی بازیگران فعلی ممکن است دیگر وجود نداشته باشند. به همین خاطر ما برای حفظ بودگی خود، به یک ایران مقتدر نیازمندیم. 

فرصت طلایی برای خروج از وضعیت امنیتی 

اکنون زمان آن است که به‌سوی ایجاد تعاملات اقتصادی و تجاری مؤثر با جهان حرکت کنیم. باید بتوانیم میان نگاه به شرق و نگاه به غرب توازن برقرار کنیم؛ همان کاری که نخبگان و حاکمان جدید عربستان سعودی سالیانی است در حال اجرای آن هستند. 

عربستان که سال‌ها وابسته به ایالات متحده بود، با نزدیک شدن به چین در حوزه‌های راهبردی، توانست نوعی تعادل و توازن میان دو قدرت جهانی ایجاد کند. ما نیز نیازمند چنین سیاستی هستیم: حرکت هم‌زمان در دو مسیر شرقی و غربی، اما با حفظ توازن و استفاده هوشمندانه از هر دو کارت. البته این تجربه برای ما تازگی دارد، چرا که تعاملات ما سال‌هاست به‌دلیل انسداد روابط با غرب، عمدتاً محدود به شرق بوده است. از همین رو، پیاده‌سازی این رویکرد پیچیدگی‌های خاص خود را دارد. 

دستیابی به توافق استراتژیک 

در نظم جدید جهانی امروز باید تمام تمرکز خود را بر تقویت پایه‌های قدرت ملی بگذاریم: اقتصاد قوی، جامعه قدرتمند، و سیاست خارجی متوازن. این تنها مسیر ممکن برای دستیابی به یک ایران قوی است. نه برای حفظ جمهوری اسلامی صرف، بلکه برای حفظ ایران، به‌عنوان یک موجودیت تاریخی و ژئوپلیتیکی در نظم جهانی آینده. ایران باید در مسیر دستیابی به یک توافق راهبردی قرار گیرد که از بعد ژئوپولیتیکی به تقویت جایگاه خود در نظم جهانی کمک کند. 

توافق که نباید صرفاً در قالب یک تغییر تاکتیکی در عرصه سیاسی و ایدئولوژیک دیده شود، بلکه باید به عنوان یک گام استراتژیک در جهت حفظ هویت و موجودیت ایران در جهان معاصر در نظر گرفته شود. 

ما نباید اجازه دهیم که هویت ملی ایران در هیچ‌یک از نظم‌های موجود جهانی، چه در نظم آمریکایی و چه در نظم چینی و یا هر الگو از نظم، استحاله شود. 

اولویت اصلی ما در این مقطع زمانی، بقا و حفظ ایران به عنوان یک بازیگر مستقل و اثرگذار در عرصه جهانی است. این مسئله باید محور تمام اقدامات ما در مذاکرات و سیاست خارجی باشد. 

ضرورت مذاکره و شرایط بین‌المللی جدید 

و اما نگاه راقم این سطور به مذاکرات جاری با امریکا، بر اساس نیاز متقابل ایران و ایالات متحده به این مذاکرات شکل گرفته است. آمریکای ترامپ، از سیاست‌های جهان‌وطن‌گرایانه و گلوبالیستی فاصله گرفته و به دنبال تقویت پایه‌های قدرت ملی در داخل است. این تغییر رویکرد در سیاست خارجی آمریکا، به این منجر شده که واشینگتن در بسیاری از پرونده‌های بین‌المللی، نظیر اوکراین، غزه، و حتی تعاملاتش با نتانیاهو و چین، به نتایج مطلوب نرسد. در چنین شرایطی، ایالات متحده به مذاکرات با ایران نیاز دارد تا بتواند در سیاست‌های جهانی خود موفقیتی ایجاد کند. این روند، به‌ویژه در پرونده‌های حساس مانند تحولات خاورمیانه و تاثیرات آن بر نظم جهانی، برای آمریکا حیاتی است. مذاکرات با ایران می‌تواند به آمریکا این فرصت را بدهد که با دستیابی به توافقی تاریخی، در عرصه دیپلماسی بین‌المللی موفقیت‌های مهمی به‌دست آورد. برای ایران نیز، این مذاکرات فرصتی استثنایی است که باید به‌دقت از آن بهره‌برداری کند. 

ما در حال حاضر در شرایطی قرار داریم که نظم جهانی در حال گذار است و این گذار نیازمند هم‌راستایی با تغییرات جهانی است. ما نمی‌توانیم در برابر این تحولات، سیاستی انفعالی در پیش بگیریم. در این دوره گذار، به‌ویژه در عرصه مذاکرات جاری، ایران باید تمام ظرفیت‌های دیپلماتیک و اقتصادی خود را به حداکثر برساند تا بتواند در آینده نزدیک به عنوان یک بازیگر قوی در نظم جهانی جدید حضور داشته باشد. این امر به این معناست که ایران باید در مذاکرات، با توجه به چالش‌های موجود در سطح جهانی، به دنبال توازن و حفظ منافع ملی خود باشد. در واقع، آنچه باید در این مذاکرات به‌دست آورده شود، نه یک توافق سطحی، بلکه توافقی پایدار است که بتواند راه را برای توسعه سیاسی، اقتصادی، و دیپلماتیک ایران هموار کند. 

آینده مذاکرات و تأثیر آن بر جایگاه ایران 

در نهایت با توجه به تحولات اخیر در سطح جهانی و همچنین در عرصه داخلی ایران، به نظر می‌رسد که مذاکرات غیر مستقیم با آمریکا در حال نزدیک شدن به مرحله نهایی خود هستند. شواهد و قرائن نشان می‌دهند که چارچوب‌های توافق به سرعت در حال بسته شدن است و احتمال دستیابی به توافق در آینده‌ای نزدیک به نظر بسیار زیاد است. سفرهای اخیر مقام‌های ایرانی به کشورهای عربستان، قطر و امارات، که به‌طور مستقیم با مذاکرات هسته‌ای و دیپلماسی منطقه‌ای مرتبط هستند، نشان‌دهنده این است که ایران در حال پیشبرد اهداف خود در چارچوب یک سیاست خارجی منسجم و راهبردی است. 

همان طور که پیش تر اشاره شد، این رویکرد برای ایران می‌تواند به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ معاصر کشور به شمار رود. باید به جای نگاه به این مذاکرات به عنوان تسلیم شدن در برابر یک فشار خارجی یا نگاه تهدیدپندارانه از خطر استحاله هویتی، باید آن را فرصتی برای تقویت مواضع ملی ایران در برابر تحولات جهانی دانست. مهم‌ترین مسأله این است که چگونه ایران می‌تواند از این مذاکرات، به‌ویژه در زمینه‌های اقتصادی، دیپلماتیک، تجاری و امنیتی، بهره‌برداری و آن را به یک توافق پایدار تبدیل کند.

اشتراک گذاری:
گزارش خطا
ارسال نظر
پربیننده‌ها پربحث‌ها